رباعیات اهلی شیرازی
آمد سحری بخوابم آنشاخ شکر
آمد سحری بخوابم آنشاخ شکر وز لب شکری داد بدین خسته جگر چون یاد کنم از آن شکر خواب سحر شیرین شودم مذاق جان بار…
از جان منت فراغ اگر ایساقیست
از جان منت فراغ اگر ایساقیست تا جان بودم امیدواری باقیست مشتاقم از آن، بدیدنت گستاخم گستاخی من ز غایت مشتاقیست اهلی شیرازی
آدم که بعشق محرم یار بود
آدم که بعشق محرم یار بود در احسن تقویم سزاوار بود هر گه که بشهوت آید از عشق فرو در اسفل سافلین گرفتار بود اهلی…
یا رب گنه آلوده ز دنیا مبرم
یا رب گنه آلوده ز دنیا مبرم بی وعده وصل خود بعقبا مبرم پرورده نعمت تو بودم همه عمر بی توشه رحمتت از اینجا مبرم…
هرچند ز غصه دل فکار است مرا
هرچند ز غصه دل فکار است مرا وز آتش دل دو دیده زار است مرا در عشق کباب خام سوزست دلم تا پخته شوم هنوز…
هر ذره که صبر یار خود خواهد کرد
هر ذره که صبر یار خود خواهد کرد خورشید فلک شکار خود خواهد کرد از صبر هزار ساله چون نوح مرنج هم صبر که صبر…
هر چند ز جور بخت نامقبل من
هر چند ز جور بخت نامقبل من معشوقه مهربان شود قاتل من باور نکنی که در دل غافل من یک جو حذرست و الحذر از…
منعم همه مال و کسب زر میداند
منعم همه مال و کسب زر میداند زاهد همه اوراد سحر میداند عارف هنر و معرفت آموخته است خوش وقت کسی که این هنر میداند…
مفتاح در گنج جهان نادعلی است
مفتاح در گنج جهان نادعلی است معراج دل موحدان یاد علی است وقف است امامت دو عالم به نبی من بعد نبی علی و اولاد…
ما گنج غمیم و غم ز حق خواسته ایم
ما گنج غمیم و غم ز حق خواسته ایم ظاهر همه عیب و باطن آراسته ایم یاران غمیم و تا چو شبنم نگری بر خاک…
گه در طلب عیش و سروری بودیم
گه در طلب عیش و سروری بودیم گه در پی خلوت و حضوری بودیم آخر نه بدین کشید کار و نه بدان ما خود همه…
گر من صفت سینه مجروح کنم
گر من صفت سینه مجروح کنم خون در دل یاران سبکروح کنم خواهم که ز گریه آب طوفان ببرم وین گریه هزار سال چون نوح…
گر راز دلت نگفته باشد بهتر
گر راز دلت نگفته باشد بهتر کس حال تو کم شنفته باشد بهتر زنهار که هر چه میکنی پنهان کن طاعت هم اگر نهفته باشد…
گر بگسلی از لذت تن همچو ملک
گر بگسلی از لذت تن همچو ملک پرواز کند طایر روحت بفلک از عرش فتاده یی بفرش از پی نفس زنهار که تا نیفتی آخر…
کس سر خدا بی نبی الله نیافت
کس سر خدا بی نبی الله نیافت بی مهر علی هم دل آگاه نیافت تحقیق بدان که هیچکس جانب حق بی حب محمد و علی…
عمریست که بهر کام دارم ناکام
عمریست که بهر کام دارم ناکام از شام نظر به صبح و از صبح به شام هر چند که عمر من به ناکام گذشت بگذشت…
عذرا بجفا اگر کشد وامق را
عذرا بجفا اگر کشد وامق را جان نیست دریغ عاشق صادق را گو یار ز عاشقان وفا جوی بسر کان خود به سر نیزه بود…
صد خانه ز خوناب دلم ویران است
صد خانه ز خوناب دلم ویران است وز گریه زار بیم صد چندان است ازهر مژه ناودان خونیست روان گر من مژه را بهم زنم…
سلطان که خراج بر رعیت فکند
سلطان که خراج بر رعیت فکند باید که بظلم بیخ مردم نکند هر چند که شاخ بایدش بار کشید چون بارگران بود بر آن میشکند…
زنهار مگو فرشته امکان نبود
زنهار مگو فرشته امکان نبود کین نکته بجز خلاف ایمان نبود جان است ملک ز دیده دل طلبش کین چشم تو جای جلوه جان نبود…
رسوایی ما ز تنگدستی خیزد
رسوایی ما ز تنگدستی خیزد مجنون صفتی ز عشق و مستی خیزد صاحب نظران شکسته صورت باشند آرایش تن ز خود پرستی خیزد اهلی شیرازی
درویش توان بکهنه رختی بودن
درویش توان بکهنه رختی بودن سلطان نتوان به تیره بختی بودن سختی همه آسان از صبر ولی سختست همه عمر بسختی بودن اهلی شیرازی
در عشق تو کس جز رخ زردش نرسد
در عشق تو کس جز رخ زردش نرسد درمان نبرد دلی که دردش نرسد من مرده خاک پای تو کآب حیات هر چند که جان…
خوشباش که غم کلید شادی باشد
خوشباش که غم کلید شادی باشد اکسیر مراد، نامرادی باشد هر کس که چو مجنون بستم خوی گرفت آسوده درون در همه وادی باشد اهلی…
خنجر بکف تو کز صفا رم زده است
خنجر بکف تو کز صفا رم زده است برقی است که کار خصم برهم زده است از جوهر زر نشانی این خنجر تیز ماننده برگ…
چشم بد کس بچشم مستت نرسد
چشم بد کس بچشم مستت نرسد آفت بدو لعل می پرستت نرسد سر تا قدم تو بر مراد دل ماست ای نخل مراد ما شکست…
تا کی غمت ایشوخ سمتکار خوریم
تا کی غمت ایشوخ سمتکار خوریم در وصل تو خون زرشک اغیار خوریم نخل رطبی روان بود کز کرهت خرما دگران خورند و ما خار…
تا چند چنین عهد شکن خواهی بود
تا چند چنین عهد شکن خواهی بود تا کی ز جفا تلخ سخن خواهی بود بیگانه مشو که از ره و رسم وفا من زان…
بیمار و جز تو یاریم نیست ز کس
بیمار و جز تو یاریم نیست ز کس در زندگیم نمانده جز یکدو نفس با این دو نفس که باقی از عمر منست در هر…
بر علم و هنر گرچه کسش دق نرسد
بر علم و هنر گرچه کسش دق نرسد بی پیر هنر برونق نرسد گر خضر نه راهبر بود موسی را در حکمت کارخانه حق نرسد…
با ظلمت مرگ برق جان را چه ثبات
با ظلمت مرگ برق جان را چه ثبات بس غره مشو چو کزو از آب حیات کاین کوزه عمر بشکند آخر کار وین آب حیات…
ایشاه شهید بیتو ما چون باشیم
ایشاه شهید بیتو ما چون باشیم کز بودن خود همیشه محزون باشیم چون بخت نریخت خون ما در قدمت باری کم از آن که غرقه…
ایچشمه آفتاب با روی چو ماه
ایچشمه آفتاب با روی چو ماه خورشید پرستان همه را در تو نگاه بس چشم سیاه از انتظار تو سفید بس روی سفید از غم…
ای کز گل روی تو رخم زرد بود
ای کز گل روی تو رخم زرد بود دل از دهنت چو غنچه پر درد بود بوسی دهنت نداد و صد وعده دهد کم حوصله…
ای جان جهان تن تو را درد مباد
ای جان جهان تن تو را درد مباد گلزار رخ تو را ورق زرد مباد فرق سر بدخواه شود خاک رهت دامان سلامت تو را…
اهلی که بود خاک ره درد کشان
اهلی که بود خاک ره درد کشان کوته نظرش نه قدر دانست نه شان ظاهر نشود ذره وش از پستی بخت جز در نظر بلند…
اهلی اگرت آرزوی آب بقاست
اهلی اگرت آرزوی آب بقاست سرچشمه آن محبت آل عباست گر شخص فرشته گردد ازعلم و ادب آدم نبود گرنه سگ شیر خداست اهلی شیرازی
آنرا که مراد از در امید دهند
آنرا که مراد از در امید دهند آب خضر از چشمه خورشید دهند هر کس که قدم بصدق زد در ره دوست اول قدمش حیات…
آن خواجه گرش گاه بخرمن نقتد
آن خواجه گرش گاه بخرمن نقتد کس را ز کفش جوی بدامن نفتد گر افکنیش ز شاخ طوبی بزمین چون غنچه ز مشت او یک…
آسیب نهان به خرمن ما نرسد
آسیب نهان به خرمن ما نرسد جز بار سبو به گردن ما نرسد از منت جامه همچو مجنون رستیم تا دست کسی بدامن ما نرسد…
از پند رفیق مهربان عار مکن
از پند رفیق مهربان عار مکن بشنو سخن و تندی بسیار مکن گر سود تو گفت کار میکن سخنش ور سود ندارت بر آن کار…
آدم به کریوه ایست در راه فلک
آدم به کریوه ایست در راه فلک شیبش درک و فراز معراج ملک عقلش سوی معراج کشد لیک بسعی آسان بردش نفس و طبیعت بدرک…
یاد تو حریف من دیوانه بس است
یاد تو حریف من دیوانه بس است بزم طربم گوشه ویرانه بس است ما مست تو ایم فارغ از باغ و گلیم ما را گل…
هرچند بدلخواه رود ظاهر عمر
هرچند بدلخواه رود ظاهر عمر زنهار که باش ای پسر حاضر عمر در اول عمر اگر هزارت مزه است جز بیمزگی نیاید از آخر عمر…
هر دل که اسیر محنت اوست خوشست
هر دل که اسیر محنت اوست خوشست هر سه که غبار آن سر کوست خوشست از دوست بناوک غم آزرده مشو خوشباش که هر چه…
هر چند دلم زعشق آزار کشید
هر چند دلم زعشق آزار کشید آزرده نشد ز عشق و این بار کشید چندان نبریدم از بتان کاخر کار سررشته عشق من به زنار…
من نقد درستم نه مس روی اندود
من نقد درستم نه مس روی اندود وین نقد گر امتحان کنی دارد سود گر بر محکش زنی همانست که هست گر بشکنیش همان درستست…
مشتاق تو فردوس برین را چکند
مشتاق تو فردوس برین را چکند وانهار نعیم و حور عین را چکند سرمست لبت کجا برد کوثر را مخمور تو شیر و انگبین را…
ما گریه کنان بر سر خاک پدران
ما گریه کنان بر سر خاک پدران زین غم که شدند ازین جهان گذران در زیر زمین هم پدران میگریند بر تلخی این زندگی ما…
گفتی غرضت ز بندگی چیست بگو
گفتی غرضت ز بندگی چیست بگو درویشی و کهنه ژندگی چیست بگو عشق تو حیات و زندگی می بخشد خوشتر ز حیات و زندگی چیست…