رباعیات – امیر معزی نیشابوری
هر شاه که داشت دولت و بخت جوان
هر شاه که داشت دولت و بخت جوان هر دو یله کرد و خود برون شد زمیان ایزد چو تو را کرد شهنشاه جهان هر…
یار از غم من خبر ندارد گویی
یار از غم من خبر ندارد گویی یا خواب به من گذر ندارد گویی تاریکترست هر زمانی شب من یارب شب من سحر ندارد گویی
ای تاخته از جهان جهانبانان را
ای تاخته از جهان جهانبانان را برهم زده ملک و خانهٔ خانان را ای وارث نامدار سلطانان را فخرست به تو جمله مسلمانان را
ای شاه فلک یاد تو را نوش گرفت
ای شاه فلک یاد تو را نوش گرفت شمشیر تو را ظفر در آغوش گرفت اقبال تو را غاشیه بر دوش گرفت ادبار مخالف تو…
این مجلس شاه و گلفشان اندروی
این مجلس شاه و گلفشان اندروی خلدست و نعیم جاودان اندروی وین خانه و این آب روان اندر وی چرخ است و رهکاهشکان اندر وی
تا عصمت ایزدت نکوخواه نکرد
تا عصمت ایزدت نکوخواه نکرد توقیع تو اِعتَصَمت بِالله نکرد هرگز ستمی بر دل تو راه نکرد ایزد به غلط تو را شهنشاه نکرد
چون شاه سرای پرده بر هامون زد
چون شاه سرای پرده بر هامون زد از دجله و نیل خیمه تا جیحون زد چون بارهٔ تازی از میان بیرون زد کیمخت زمین ز…
خورشید فلک سجده برد رأی تو را
خورشید فلک سجده برد رأی تو را ور سجده برد روی دلارای تورا من خود چه کسم که جان کنم جای تو را جان در…
رخشنده چو مهرست ضمیری که تو راست
رخشنده چو مهرست ضمیری که تو راست عالی چو سپهرست سریری که تو راست فرمانده خلق است مشیری که تو راست مخدوم جهان است وزیری…
عشقت صنما به روی زردم دارد
عشقت صنما به روی زردم دارد وز کام و هوای خویش فردم دارد این خود صنما قاعدهٔ بخت من است با هر که وفا کنم…
گر نور مه و روشنی شمع توراست
گر نور مه و روشنی شمع توراست پس سوزش وکاهش من از بهر چراست گر شمع تویی مرا چرا باید سوخت ور ماه تویی مرا…
هر سال بهکار ملک بیدار تری
هر سال بهکار ملک بیدار تری چون گوی زنی شها و چوگان بازی هر روز سخی تری و دیندارتری چوگان ز خمیده قد ایشان سازی
از روضهٔ حسن تو نگاری رسدم
از روضهٔ حسن تو نگاری رسدم وز موکب وصل تو غباری رسدم تا چند کشند و چند افروزندم من سوختهام چرا همی سوزندم
ای دشمن تو به قبضهٔ قهر اندر
ای دشمن تو به قبضهٔ قهر اندر رای تو بصر به دیدهٔ دهر اندر شکر تو فریضه ست به هر شهر اندر خاصه به دیار…
ای شاه دل روشن تو جوشن توست
ای شاه دل روشن تو جوشن توست عالم شده روشن از دل روشن توست پریدن جبریل به پیرامن توست صید ملکالموت سر دشمن توست
با لشکر عشق تو مباهات خوش است
با لشکر عشق تو مباهات خوش است با حلقهٔ زلف تو مناجات خوش است شطرنجکه در عشق تو بازیم همی ما برد نخواهیم که شَهمات…
تا فتح تو تاریخ مسلمانی شد
تا فتح تو تاریخ مسلمانی شد پیروزی تو اصل جهانبانی شد تا خان ز سیاست تو زندانی شد از بیم تو چشم خانیان خانی شد
چون شاه سوی تخت سرافراز آمد
چون شاه سوی تخت سرافراز آمد پیرامن او بخت بهپرواز آمد آن روز ز تخت شاهی آواز آمد کامروز مسیح از آسمان باز آمد
دارند همه شگفت میران سپاه
دارند همه شگفت میران سپاه از ابلق شاه و ابرش فرخ شاه فرق است میان هر دو سبحان الله کین سیر زحل دارد و آن…
زاهد نکند توبه به زهد ای ساقی
زاهد نکند توبه به زهد ای ساقی هرچند عیان عمل نمود ای ساقی پرکن قدحی شراب زود ای ساقی کاندر ازل آنچه بود، بود ای…
علم تو زعلم خضر و آصف بیش است
علم تو زعلم خضر و آصف بیش است حلم تو زحلم مَعن وَاحنَف بیش است از صاعقه شمشیر تو را تف بیش است وز مورچه…
هر شب غم تو به مه اشارتکُنَدَم
هر شب غم تو به مه اشارتکُنَدَم وز چشم پر آب خواب غارت کندم یک شب نگذارد که کنم دیده فراز چندان که خیال تو…
از هیبت تو به روم کفار نماند
از هیبت تو به روم کفار نماند وز نصرت تو به روم زنار نماند با عدل تو در زمانه تیمار نماند با جود تو در…
ای رایت و رای تو همایون چو همای
ای رایت و رای تو همایون چو همای وای نامه و اناما تو رسیده همه جای گیتی چو سرایی به تو دادست خدای شاهان جهان…
ای شاه کجا گرم کنی بارهٔ بور
ای شاه کجا گرم کنی بارهٔ بور صدگور بیفکنی به یک بار به زور گر بهمن و بهرام برآیند ازگور گویند که کار توست افکندن…
ای یار شبی که بیرخت بگذارم
ای یار شبی که بیرخت بگذارم پروین بود از غم تو آن شب یارم یک نیمه زشب چشم به پروین دارم یک نیمه همی ز…
ترکان ملک با خرد و باهوشند
ترکان ملک با خرد و باهوشند حور شَبَه زلف و دیو آهن پوشند دیوند چو روز رزم جان را کوشند حورند چو پیش تخت شه…
چون نرگس اگر نهیم در خاکستر
چون نرگس اگر نهیم در خاکستر ور داریم اندر آب چون نیلوفر ور بسپریم به پای همچون گل تر از شرم تو چون بنفشه بر…
دامی که در آن دام شکارم کردی
دامی که در آن دام شکارم کردی در حلقهٔ او تو بیقرارم کردی ای فتنهٔ روزگار در حسرت خویش انگشت نمای روزگارم کردی
رفتی و به یک بارگرفتی کم من
رفتی و به یک بارگرفتی کم من کشته شدم و نداشتی ماتم من داغ تو بسوخت این دل پر غم من ای داغ تو گرم…
شاها در فتح بر تو بگشاد خدای
شاها در فتح بر تو بگشاد خدای منشور ظفر به تو فرستاد خدای چون عالم بر تو راست بنهاد خدای هرچ آن پدرت خواست تورا…
من با تو بتا نفس نمییارم زد
من با تو بتا نفس نمییارم زد در موکب تو جرس نمییارم زد جان میدهم و نفس نمییارم زد دست از تو به هیچکس نمییارم…
هر شب ز غم تو دل ز جان برگیرم
هر شب ز غم تو دل ز جان برگیرم پندی که خرد دهد من آن نپذیرم تا روز نهد خیال تو در پیشم صد چشمه…
از کوی تو تا کوی من ای شمع طراز
از کوی تو تا کوی من ای شمع طراز دریاست ز اشک من همه راه دراز گر هست درآمدن بهکشتیت نیاز زان دل که زمن…
ای راحت جان ما ز دو مرجانت
ای راحت جان ما ز دو مرجانت رنج دل ما زچشم پر دستانت ما راکه جراحت است بر سینه و دل بر سینه ز تیر…
ای صدر جهان هرکه میکین تو خورد
ای صدر جهان هرکه میکین تو خورد از رنج خمارگشت با ناله و درد گر شیر سیه بود به هنگام نبرد شد عاقبت کار به…
باکم ز منی پای تو اندر گل باد
باکم ز منی پای تو اندر گل باد با به ز تویی مراد من حاصل باد گر دل پس از این هوای تو خواهد جست…
تا دین باشد به جز یکی یزدان نیست
تا دین باشد به جز یکی یزدان نیست تا ملک بود به جز یکی سلطان نیست بر هر دو برون از آن و زین فرمان…
حوران سپاهت ای شه شیر شکر
حوران سپاهت ای شه شیر شکر در آب روان همی نمایند صُوَر آن است مرادشان که باشند مگر در خدمت مجلس تو اِستاده کمر
دجله ملکا زمان زمان بفزاید
دجله ملکا زمان زمان بفزاید تا با تو به جود اخویشا پهلو ساید چون دجله هزار اگر تو را پیش آید در جنب دل تو…
زین فتح که کرد شاه در کشور چین
زین فتح که کرد شاه در کشور چین هم ملک همی نازد و هم دولت و دین هر مملکتی که هست بر روی زمین بوالفتح…
کوه از صف ترکان ملک گردد پست
کوه از صف ترکان ملک گردد پست ز ایشان به هنر یکی و از خصمان شصت در مجلس و میدان شه حورپرست دارند نهاده جام…
مهرست ظفر نگین فرمان تو را
مهرست ظفر نگین فرمان تو را صید است بهشت دام احسان تو را خاک است ستاره صحن میدان تو را گوی است زمانه خَمٌ جوگان…
هر شب که وصال یار دلبر باشد
هر شب که وصال یار دلبر باشد شب زورق و ماه باد صرصر باشد وان شب که فراق آن سمن بر باشد شب کشتی و…
افروخته دولت شه عالم رای
افروخته دولت شه عالم رای ملکافزای است و عدل گستر همهجای زین دولت عدل گستر ملکافزای جشم بد خلق دور داراد خدای
ای سیمبر از عشق تو در رشته شدم
ای سیمبر از عشق تو در رشته شدم در خون دل از غم تو آغشته شدم در بادیهٔ فراق سرگشته شدم تو زنده بمانیا که…
ای عشق تو عمرم به کران آوردی
ای عشق تو عمرم به کران آوردی ای هجر تنم را به فغان آوردی ای دل تو مرا کار به جان آوردی ای دیده دلم…
بر خاک سر کوی تو ای عشق پرست
بر خاک سر کوی تو ای عشق پرست تنها نه منم فتاده شوریده و مست چون من به سر کوی تو صد عاشق هست از…
تیراندازان همه گرو در بستند
تیراندازان همه گرو در بستند بردند گمان که با ملک همدستند آخر همه عاجز و خجل بنشستند وز شرم ملک تیر و کمان بشکستند
چون رخ بگشاد آن نگار دلبند
چون رخ بگشاد آن نگار دلبند جای صلوات باشد و جای سپند احسنت زند ستاره از چرخ بلند آن مادر راکه چون تو زاید فرزند