هر سال به‌کار ملک بیدار تری

هر سال به‌کار ملک بیدار تری چون‌ گوی زنی شها و چوگان بازی هر روز سخی تری و دیندارتری چوگان ز خمیده قد ایشان سازی

ادامه مطلب

از روضهٔ حسن تو نگاری رسدم

از روضهٔ حسن تو نگاری رسدم وز موکب وصل تو غباری رسدم تا چند کشند و چند افروزندم من سوخته‌ام چرا همی سوزندم

ادامه مطلب

ای دشمن تو به قبضهٔ قهر اندر

ای دشمن تو به قبضهٔ قهر اندر رای تو بصر به دیدهٔ دهر اندر شکر تو فریضه‌ ست به‌ هر شهر اندر خاصه به دیار…

ادامه مطلب

ای شاه دل روشن تو جوشن توست

ای شاه دل روشن تو جوشن توست عالم شده روشن از دل روشن توست پریدن جبریل به پیرامن توست صید ملک‌الموت سر دشمن توست

ادامه مطلب

با لشکر عشق تو مباهات خوش است

با لشکر عشق تو مباهات خوش است با حلقهٔ زلف تو مناجات خوش است شطرنج‌که در عشق تو بازیم همی ما برد نخواهیم که شَهمات…

ادامه مطلب

تا فتح تو تاریخ مسلمانی شد

تا فتح تو تاریخ مسلمانی شد پیروزی تو اصل جهانبانی شد تا خان ز سیاست تو زندانی شد از بیم تو چشم خانیان خانی شد

ادامه مطلب

چون شاه سوی تخت سرافراز آمد

چون شاه سوی تخت سرافراز آمد پیرامن او بخت به‌پرواز آمد آن روز ز تخت شاهی آواز آمد کامروز مسیح از آسمان باز آمد

ادامه مطلب

دارند همه شگفت میران سپاه

دارند همه شگفت میران سپاه از ابلق شاه و ابرش فرخ شاه فرق است میان هر دو سبحان الله کین سیر زحل دارد و آن…

ادامه مطلب

زاهد نکند توبه به زهد ای ساقی

زاهد نکند توبه به زهد ای ساقی هرچند عیان عمل نمود ای ساقی پرکن قدحی شراب زود ای ساقی کاندر ازل آنچه بود، بود ای…

ادامه مطلب

علم تو زعلم خضر و آصف بیش است

علم تو زعلم خضر و آصف بیش است حلم تو زحلم مَعن‌ وَاحنَف بیش است از صاعقه شمشیر تو را تف بیش است وز مورچه…

ادامه مطلب

هر شب غم تو به مه اشارت‌کُنَدَم

هر شب غم تو به مه اشارت‌کُنَدَم وز چشم پر آب خواب غارت کندم یک شب نگذارد که کنم دیده فراز چندان که خیال تو…

ادامه مطلب

از هیبت تو به روم کفار نماند

از هیبت تو به روم کفار نماند وز نصرت تو به روم زنار نماند با عدل تو در زمانه تیمار نماند با جود تو در…

ادامه مطلب

ای رایت و رای تو همایون چو همای

ای رایت و رای تو همایون چو همای وای نامه و ا‌نام‌ا تو رسیده همه جای گیتی چو سرایی به تو دادست خدای شاهان جهان…

ادامه مطلب

ای شاه کجا گرم کنی بارهٔ بور

ای شاه کجا گرم کنی بارهٔ بور صدگور بیفکنی به یک بار به زور گر بهمن و بهرام برآیند ازگور گویند که کار توست افکندن…

ادامه مطلب

ای یار شبی که بی‌رخت بگذارم

ای یار شبی که بی‌رخت بگذارم پروین بود از غم تو آن شب یارم یک نیمه زشب چشم به پروین دارم یک نیمه همی ز…

ادامه مطلب

ترکان ملک با خرد و باهوشند

ترکان ملک با خرد و باهوشند حور شَبَه زلف و دیو آهن پوشند دیوند چو روز رزم جان را کوشند حورند چو پیش تخت شه…

ادامه مطلب

چون نرگس اگر نهیم در خاکستر

چون نرگس اگر نهیم در خاکستر ور داریم اندر آب چون نیلوفر ور بسپریم به پای همچون‌ گل تر از شرم تو چون بنفشه بر…

ادامه مطلب

دامی که در آن دام شکارم کردی

دامی که در آن دام شکارم کردی در حلقهٔ او تو بیقرارم کردی ای فتنهٔ روزگار در حسرت خویش انگشت نمای روزگارم کردی

ادامه مطلب

رفتی و به یک بارگرفتی کم من

رفتی و به یک بارگرفتی کم من کشته شدم و نداشتی ماتم من داغ تو بسوخت این دل پر غم من ای داغ تو گرم…

ادامه مطلب

شاها در فتح بر تو بگشاد خدای

شاها در فتح بر تو بگشاد خدای منشور ظفر به تو فرستاد خدای چون عالم بر تو راست بنهاد خدای هرچ آن پدرت خواست تورا…

ادامه مطلب

من با تو بتا نفس نمی‌یارم زد

من با تو بتا نفس نمی‌یارم زد در موکب تو جرس نمی‌یارم زد جان میدهم و نفس نمی‌یارم زد دست از تو به هیچ‌کس نمی‌یارم…

ادامه مطلب

هر شب ز غم تو دل ز جان برگیرم

هر شب ز غم تو دل ز جان برگیرم پندی که خرد دهد من آن نپذیرم تا روز نهد خیال تو در پیشم صد چشمه…

ادامه مطلب

از کوی تو تا کوی من ای شمع طراز

از کوی تو تا کوی من ای شمع طراز دریاست ز اشک من همه راه دراز گر هست درآمدن به‌کشتیت نیاز زان دل که زمن…

ادامه مطلب

ای راحت جان ما ز دو مرجانت

ای راحت جان ما ز دو مرجانت رنج دل ما زچشم پر دستانت ما راکه جراحت است بر سینه و دل بر سینه ز تیر…

ادامه مطلب

ای صدر جهان هرکه می‌کین تو خورد

ای صدر جهان هرکه می‌کین تو خورد از رنج خمارگشت با ناله و درد گر شیر سیه بود به هنگام نبرد شد عاقبت کار به…

ادامه مطلب

باکم ز منی پای تو اندر گل باد

باکم ز منی پای تو اندر گل باد با به ز تویی مراد من حاصل باد گر دل پس از این هوای تو خواهد جست…

ادامه مطلب

تا دین باشد به جز یکی یزدان نیست

تا دین باشد به جز یکی یزدان نیست تا ملک بود به جز یکی سلطان نیست بر هر دو برون از آن و زین فرمان…

ادامه مطلب

حوران سپاهت ای شه شیر شکر

حوران سپاهت ای شه شیر شکر در آب روان همی نمایند صُوَر آن است مرادشان که باشند مگر در خدمت مجلس تو اِستاده کمر

ادامه مطلب

دجله ملکا زمان زمان بفزاید

دجله ملکا زمان زمان بفزاید تا با تو به جود اخویش‌ا پهلو ساید چون دجله هزار اگر تو را پیش آید در جنب دل تو…

ادامه مطلب

زین فتح‌ که‌ کرد شاه در کشور چین

زین فتح‌ که‌ کرد شاه در کشور چین هم ملک همی نازد و هم دولت و دین هر مملکتی که هست بر روی زمین بوالفتح…

ادامه مطلب

کوه از صف ترکان ملک ‌گردد پست

کوه از صف ترکان ملک ‌گردد پست ز ایشان به هنر یکی و از خصمان شصت در مجلس و میدان شه حورپرست دارند نهاده جام…

ادامه مطلب

مهرست ظفر نگین فرمان تو را

مهرست ظفر نگین فرمان تو را صید است بهشت دام احسان تو را خاک است ستاره صحن میدان تو را گوی است زمانه خَمٌ جوگان…

ادامه مطلب

هر شب که وصال یار دلبر باشد

هر شب که وصال یار دلبر باشد شب زورق و ماه باد صرصر باشد وان شب که فراق آن سمن بر باشد شب کشتی و…

ادامه مطلب

افروخته دولت شه عالم رای

افروخته دولت شه عالم رای ملک‌افزای است و عدل گستر همه‌جای زین دولت عدل گستر ملک‌افزای جشم بد خلق دور داراد خدای

ادامه مطلب

ای سیمبر از عشق تو در رشته شدم

ای سیمبر از عشق تو در رشته شدم در خون دل از غم تو آغشته شدم در بادیهٔ فراق سرگشته شدم تو زنده بمانیا که…

ادامه مطلب

ای عشق تو عمرم به کران آوردی

ای عشق تو عمرم به کران آوردی ای هجر تنم را به فغان آوردی ای دل تو مرا کار به جان آوردی ای دیده دلم…

ادامه مطلب

بر خاک سر کوی تو ای عشق پرست

بر خاک سر کوی تو ای عشق پرست تنها نه منم فتاده شوریده و مست چون من به سر کوی تو صد عاشق هست از…

ادامه مطلب

تیراندازان همه گرو در بستند

تیراندازان همه گرو در بستند بردند گمان که با ملک همدستند آخر همه عاجز و خجل بنشستند وز شرم ملک تیر و کمان بشکستند

ادامه مطلب

چون رخ بگشاد آن نگار دلبند

چون رخ بگشاد آن نگار دلبند جای صلوات باشد و جای سپند احسنت زند ستاره از چرخ بلند آن مادر راکه چون تو زاید فرزند

ادامه مطلب

در بر ملکا دل توانگر داری

در بر ملکا دل توانگر داری دریای محیط است‌که در بر داری تا برکف جام و بر سر افسر داری مه بر کف و آفتاب…

ادامه مطلب

سروی‌که بنفشه برگل آمد بر او

سروی‌که بنفشه برگل آمد بر او اقبال رسانید به گردون سر او ماییم به مهر و دوستی در خور او فرماندهٔ عالمیم و فرمانبر او

ادامه مطلب

گر ابر به جود خویشتن را چو تو خواند

گر ابر به جود خویشتن را چو تو خواند فراش تو بود او همی‌گرد نشاند هر چند بسی‌ گهر پراکند و فشاند آخر گهرش نماند…

ادامه مطلب

مستم ملکا و هر چه اکنون‌گویم

مستم ملکا و هر چه اکنون‌گویم موزون نشمارم ارچه موزون گویم گویی‌که تورا شعر سبک بایدگفت با رَطل‌ گران شعر سبک چون ‌گویم

ادامه مطلب

هرگز دل تو به هیچکس شاد مباد

هرگز دل تو به هیچکس شاد مباد وز بند تو بندهٔ تو آزاد مباد تا عشق تو را دلم عمارت نکند ویران شدهٔ عشق تو…

ادامه مطلب

آن ابر که خاطرش به خاطر برق است

آن ابر که خاطرش به خاطر برق است وان بحر که خلق در نوالش غرق است وان شمس‌ که تاج دولتش بر فرق است طبع…

ادامه مطلب

ای رفته ز خانه مدتی سوی سفر

ای رفته ز خانه مدتی سوی سفر باز آمده سوی خانه با فتح و ظفر هرگز سفری چنین‌ که کردست دگر افروخته روی ملک و…

ادامه مطلب

ای شاه نگویمت که چون گردونی

ای شاه نگویمت که چون گردونی زیراکه به قدر و جاه از او افزونی از قدر و محل همی ندانم چونی گویی‌که ز وهم آدمی…

ادامه مطلب

بر خلق توراست پادشاهی ملکا

بر خلق توراست پادشاهی ملکا وز ماه توراست تا به ماهی ملکا دور فلک و حکم الهی ملکا آن باد و چنان بادکه خواهی ملکا

ادامه مطلب

تیغ ملک شرق خداوند جهان

تیغ ملک شرق خداوند جهان شیری است تنش به جمله چنگال و دهان چون ناخن او باز شود با دندان در ناخن سرگیرد و در…

ادامه مطلب

حیرت همه در درنگ و سنگ تو بود

حیرت همه در درنگ و سنگ تو بود نصرت همه در شتاب و جنگ تو بود تا پرّ عقاب بر خدنگ تو بود دشمن چو…

ادامه مطلب