رباعیات امام خمینی
لاف اَنَاالحَق
تا منصوری، لاف انا الحق بزنی نادیده جمال دوست، غوغا فکنی دک کن جبل خودی خود، چون موسی تا جلوه کند جمال او بی ازلی…
نتوان یافت
با فلسفه، ره به سوی او نتوان یافت با چشم علیل، کوی او نتوان یافت این فلسفه را بِهِل که بی شهپر عشق اشراقِ جمیلِ…
ای مهر
ای مهر، طلوع کن که خوابیم، همه در هجر رُخت در تب و تابیم، همه هر برزن و بام از رخت روشن و ما خفّاش…
جمال مطلق
فاطی! ز علایق جهان دل برکن از دوست شدن به این و آن، دل برکن یک دوست که آن، جمال مطلق باشد بگزین تو و…
حجاب
آنان که به علم فلسفه مینازند بر علم دگر به آشکارا تازند ترسم که در این حجاب اکبر، آخر سرگرم شوند و خویشتن را بازند…
شادی
ای پیر خرابات دل، آبادم کن از بندگی خویشتن، آزادم کن شادی بجز از دیدن او، رنج بود شادی بزدای از دلم، شادم کن امام…
فروغ رخ
آن کس که رخش ندید، خفاش بُوَد خورشیدْ، فروغ رخ زیباش بُوَد سرّ است و هر آنچه هست اندر دو جهان از جلوه نورِ روی…
گمان
افسوس که ایّام جوانی بگذشت حالی نشد و جهان فانی بگذشت مطلوب همه جهانْ نهان است، هنوز دیدی همه عمر در گمانی بگذشت؟ امام خمینی
نشان
فاطی گُل بوستان احمد باشد فرزند دلارام محمّد باشد گفتار من از نشانِ سلطانی و صدر در جبهه سعد او مویّد باشد امام خمینی
بیدار شو
غیر ره دوست، کی توانی رفتن؟ جز مدحت او کجا توانی گفتن؟ هر مدح و ثنا که میکنی، مدحِ وی است بیدار شو ای رفیق،…
تشنه پاسخ
ای دوست، هر آنچه هست، نورِ رُخ تو است فریاد رس ِ دل، نظرِ فرّخ تو است طی شد شب هجر (قدر) و مطلع فجر…
در وصل
ای دوست، ببین حال دل زار مرا وین جانِ بلا دیده بیمار مرا تا کی درِ وصلِ خود به رویم بندی؟ جانا، مپسند دیگر آزار…
شمع محفل
ای روی تو شمع محفل بیماران وی یاد تو مرهم دل بیماران بر بستر مرگ ما، طبیبانه بیا ای دیدِ تو حلّ مشکل بیماران امام…
فرزانه من
از دیده عاشقان، نهان کی بودی؟ فرزانه من، جدا ز جان کی بودی؟ طوفان غمت ریشه هستی برکند یارا، تو بریده از روان کی بودی؟…
گناه
تا چند ز دست خویش، فریاد کنم؟ از کرده خود کجا روم داد کنم؟ طاعات مرا گناه باید شمری پس از گنه خویش چسان یاد…
هستی دوست
جز هستیِ دوست در جهان، نتوان یافت در نیست نشانهای ز جان نتوان یافت در خانه اگر کس است، یک حرف بس است در کوْن…