رباعیات ازرقی هروی
هر چند بدردم از دل محکم تو
هر چند بدردم از دل محکم تو گیرم کم جان و دل ، نگیرم کم تو یاهست کنم آنچه ترا کام و هواست یا نیست…
گر عشق تو بر من آورد رنج بسر
گر عشق تو بر من آورد رنج بسر در حشر ز خون من نپرسد داور آری بحساب خون خویش ، ای دلبر با تو سخن…
دی با رهی ، ای رنگ گل و بوی گلاب
دی با رهی ، ای رنگ گل و بوی گلاب از دیده و دل همی زدی آتش و آب از بخت ستم باشد ، ای…
چون بر همه کس نمی شود راز نهفت
چون بر همه کس نمی شود راز نهفت من گوهر راز خود نمی دانم سفت تنهایت همی جویم ، ای مایۀ جفت هم با تو…
بر جاه تو ، ای خواجه شود هر عیال
بر جاه تو ، ای خواجه شود هر عیال بر لوح قلم رفت بدین فرخ فال ای خواجه ، بحرمت خدای متعال کین فال که…
ای دل ، ز شراب عشق گشتی سرمست
ای دل ، ز شراب عشق گشتی سرمست کز رنج خمار او بجان نتوان رست گر از دل من چنین فرو داری دست در روز…
اقبال بر اندت که حکمت خوانی
اقبال بر اندت که حکمت خوانی ور نام طلب کنی ز نان در مانی بردار مرا ز خاک اگر بتوانی تا پیش تو بر خاک…
ناگاه همی زدم من ، ای شمع و چراغ
ناگاه همی زدم من ، ای شمع و چراغ از شهر بباغ با دلی پر غم و داغ باغ ار چه بود جای تماشا و…
گر عقل مکان گیر مصور بودی
گر عقل مکان گیر مصور بودی بر چهرۀ ملکت تو زیور بودی ور دانش را جنبش و محور بودی اندر فلک رای تو اختر بودی…
دل تنگم از ان جهان پیوسته
دل تنگم از ان جهان پیوسته ………………………………… کی بگسلم از مهر چنان دلبندی ؟ چون هست رگ عشق بجان پیوسته ازرقی هروی
چون بر کشی آن بلارک گوهردار
چون بر کشی آن بلارک گوهردار بر مرکب تازی فگنی زین افزار هر موی جداگانه بر اندام سوار فریاد همی کند که شاها ، زنهار…
با عشق بتان چو اوفتادت سروکار
با عشق بتان چو اوفتادت سروکار خورشید شود همان بشادی بیدار از دولت و از روز بهی دل بردار عاشق نبود روز بد و دولت…
ای چون هستی برده دل من بهوس
ای چون هستی برده دل من بهوس چون بنشینم غم فراق تو نه بس گر چون هستی بدستت آرم زین پس پنهان کنمت چو نیستی…
از خاک چمن بوی سمن می آاید
از خاک چمن بوی سمن می آاید وز ابر طراوتی بتن می آاید بر آتش عشق می فزاید در دل هر باد که از سوی…
ناشاد مرا ، ای بت نوشاد ، مکن
ناشاد مرا ، ای بت نوشاد ، مکن از داد خدا بترس و بیداد مکن نیکویی کن مرا ببد یاد مکن مر خصم مرا از…
گر شاه سه شش خواست سه یک زخم افتاد
گر شاه سه شش خواست سه یک زخم افتاد زنهار مگو که کعبتین داد نداد کان نقش که کرد رای شاهنشه یاد در خدمت شاه…
دل بر کندم زین تن بیمار ، ای دوست
دل بر کندم زین تن بیمار ، ای دوست بازم خرازین بلطف یک بار ، ای دوست مگذار مرا بردر پندار ، ای دوست چون…
تا هجر تو کرد بر وصال تو شتاب
تا هجر تو کرد بر وصال تو شتاب دارم دل جوشان چو بر آتش سیماب ترسم که دگر نبینم ، ای در خوشاب اندر شب…
با زور تو ، ای عالم احسان و کرم
با زور تو ، ای عالم احسان و کرم بر رای تو موقوف شود شغل عجم آن کس که کنون جست ز رای تو درم…
ای تو تبتی مشک و حسودت زرغنج
ای تو تبتی مشک و حسودت زرغنج با بور تو رخش پور دستان خرمنج بادا رخ حاسدت ترنجیده و زرد سر بر طبقی نهاده پیشت…
از جور و ستیز تو بهر بیهده ای
از جور و ستیز تو بهر بیهده ای در هر نفس از سینه بر آرم سده ای ای روی تو در چشم رهی بتکده ای…
می کوشیدیم کز تو سازیم کسی
می کوشیدیم کز تو سازیم کسی نتوانستیم و جهد کردیم بسی سروی نتوان ساخت بحیلت ز خسی تو در هوسی بدی و ما در هوسی…
گر خواهی ، ازین حشمت والا بمثل
گر خواهی ، ازین حشمت والا بمثل بر تارک خورشید نهی پای محل مر جاه ترا خدای ما ، عزوجل جاوید رقم ز دست بر…
زان روز که من عشق تو کردم آغاز
زان روز که من عشق تو کردم آغاز دربند بلا ماندم و در دام گداز هر ناز که دانی بکن ، ای مایۀ ناز باشد…
چون بی تو زنم بیاد مهر تو نفس
چون بی تو زنم بیاد مهر تو نفس گویم پس ازین دروغ بی معنی بس بی مایه چو خاشاکم و بی قدر چو خس گر…
ایام درشت رام تاج الملکست
ایام درشت رام تاج الملکست جان ابدی بنام تاج الملکست آرام جهان قوام تاج الملکست گردنده فلک غلام تاج الملکست ازرقی هروی
ای آنکه تویی نور دل و شمع روان
ای آنکه تویی نور دل و شمع روان تا بی خبرم از تو ، نه پیدا نه نهان بی من تو بکام خویش ای جان…
از حمله سمند تو ، ز آسیب نعال
از حمله سمند تو ، ز آسیب نعال لرزان کند اجزای زمین از زلزال وز هیبت تیغ تو عدو را مه و سال الماس رود…
نی مهر تو در هیچ نگین می گنجد
نی مهر تو در هیچ نگین می گنجد نی مهر تو در جان حزین میگنجد جولانت خواهم اگر چه ، ای مرد حکیم در قالب…
گر نعل سمند تو بر آهن ساید
گر نعل سمند تو بر آهن ساید زو چشمۀ خضر در زمان بگشاید ور خصم تو در آینه رخ بنماید دست اجل از آینه بیرون…
دردا و دریغا که چنین در هوسی
دردا و دریغا که چنین در هوسی کردیم تن عزیز خس بهر خسی زهر غم رو گار خوردیم بسی از دست دل خویش ، نه…
تا بنده شد از هوا قرین هوسی
تا بنده شد از هوا قرین هوسی جز ناله ز بنده بر نیاید نفسی فریاد رسم نیست بغیر از تو کسی فریاد ز دست چون…
این نافرمان دل ، ار پذیرد فرمان
این نافرمان دل ، ار پذیرد فرمان دشواری من خوار شود ، سخت آسان در مانده بدست دلم ، ای جان جهان درمانده بدل بتر…
ای برده فراق تو فراغ دل من
ای برده فراق تو فراغ دل من خالی ز گل و مل تو باغ دل من اندیشه و تیمار تو داغ دل من مردم زغم…
از برف سر کوه چو ذات الحبکست
از برف سر کوه چو ذات الحبکست وین برف پرنده در هوا بس سبکست ای شاه جهان ، بنده ز سرما تنکست کوه و درو…
من عاشق تو ، نه بر توام دسترسی
من عاشق تو ، نه بر توام دسترسی وآنگه شب و روز بوده در دست خسی کار من و تو چو بنگرد ژرف کسی صد…
غافل شدی ، ای نفس ، دگر باره ز کار
غافل شدی ، ای نفس ، دگر باره ز کار بیدار نمی شوی ز خواب پندار از بسکه بهانه ها گرفتی بریار نامت همه ننگ…
در عشق تو چشمم از جهان دوخته باد
در عشق تو چشمم از جهان دوخته باد وز مهر تو جان چو مهر افروخته باد در آتش سودای تو دل همچو سپند در پیش…
تا در دل من گل هوای تو شکفت
تا در دل من گل هوای تو شکفت خشنود شدم از تو بپیدا و نهفت ای خوی خوش تو با خداوندی جفت شکر تو خدای…
ای همت من رسیده پاک از پی تو
ای همت من رسیده پاک از پی تو در چشم خرد فکنده خاک از پی تو هر لحظه دلم کند تراک از پی تو ای…
اندر خوبی ترا فزودست جمال
اندر خوبی ترا فزودست جمال در فبضۀ آن کمان ابروی تو خال از مشک ستاره ایست بر چرخ جلال کز غالیه در دو ظرف دارد…
مهر وی من ، آن یافته از خوبی بهر
مهر وی من ، آن یافته از خوبی بهر فرمود مرا پرستش خویش بقهر خوش خوش ز پی مراد آن فتنۀ دهر رسم آوردیم بت…
عقل تو ببخت رهنمای تو بسست
عقل تو ببخت رهنمای تو بسست در سمع فلک لفظ ثنای تو بسست تاج سر قدر خاک پای تو بسست در شخص هنر روان ز…
در عشق بتی دلم گرفتار شدست
در عشق بتی دلم گرفتار شدست وز فرقت او رخم چو دینار شدست این قصه مرا ز دوست دشوار شدست دل در کف یارو از…
تا بود ز روی مهر لاف من وتو
تا بود ز روی مهر لاف من وتو در خواب ندید کس خلاف من وتو چون تیر شده اکنون می صاف من و تو مادر…
ای گل رخ سر وقامت ، ای مایۀ ناز
ای گل رخ سر وقامت ، ای مایۀ ناز بر تو ز نماز و روزه رنجیست دراز چندین بنماز و روزه تن را مگدار بر…
اول قدم آنست که جان در بازی
اول قدم آنست که جان در بازی وز خانه بیک بار بکوی اندازی چون قوت تسلیم و رضا حاصل شد آنکه بنشینی و بخود پردازی…
ملک تو ، شها ، درخت نو بود ببار
ملک تو ، شها ، درخت نو بود ببار وانگه اثر خزان برو کرد گذار اکنون چو همی بشکفد از بوی بهار آن میوه شکفته…
فردا علم عشق برون خواهم زد
فردا علم عشق برون خواهم زد لاف از تو و خودنگر که چون خواهم زد ؟ گر خصم هزارند و زبونند مرا بر دیدۀ خصمان…
در شهر هری عاشق زار تو منم
در شهر هری عاشق زار تو منم با عشق تو یار پایدار تو منم خو کرده بجور بی شمار تو منم بیچاره و در مانده…