دوبیتی های نقیب خان طغرل احراری
ای داده به باد عمر از نادانی
ای داده به باد عمر از نادانی تو قیمت عمر خویش کی میدانی؟! فردا که به زیر خاک تنها مانی گویی که کنم توبه ولی…
جهان تاریک شد امروز در چشم من ای قمری
جهان تاریک شد امروز در چشم من ای قمری مگر از سوز من بال تو گردد روشن ای قمری؟! به یاد جلوه سرو سهی از…
در نصیحت باسمهچیان
در نصیحت باسمهچیان نه حب محب دلنشین میماند نه تیر عدوی کینگین میماند انسان به مقابل اصابت احسن! دنیا گذران است همین میماند!
خانمهای روس در بخارا
خانمهای روس در بخارا دیدم به عرابه من زن روسی را کردم به قدوم او زمین بوسی را گفت از هنر و فضل چه داری…
به گلشنی بخارایی
به گلشنی بخارایی مدتی شد که یار نامه نکرد رقم عنبرین شمامه نکرد یا مگر کاغذ و مداد نداشت یا مرا لایق به خامه نکرد؟
نخستین مکتب نو
نخستین مکتب نو به به که ربیع و عید نوروز آمد نوروز شد و به خلق نو روز آمد طفلان دبستان همه گشتند آزاد آزادی…
یک دل آسوده در این باغ نیست
یک دل آسوده در این باغ نیست لالهای نبود که او را داغ نیست قتل تیهو بس که کار طغرل است صلصل و دراج صید…