خسرو نامه – عطار نیشابوری
آگاهی یافتن خسرو از پیدا شدن گل
آگاهی یافتن خسرو از پیدا شدن گل چنین گفت آن حکیم نغز پاسخ که چون از قصر شه گم گشت گلرخ شدند از هر سویی…
بسم اللّه الرحمن الرحیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم بنام آنکه گنج جسم و جان ساخت طلسم گنج جان هردو جهان ساخت جهانداری که پیدا و نهانست نهان در جسم…
در فضیلت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام
در فضیلت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام سپهر معرفت خورشید انور امیرالمؤمنین کرّار صفدر امام مطلق ارباب بینش بدانش آفتاب آفرینش چو او شیر…
رفتن خسرو بطبیبی بر بالین گلرخ
رفتن خسرو بطبیبی بر بالین گلرخ الا ای سبز طاوس مقدّس ز سر سبزیت عکسی چرخ اطلس زمین و آسمان گرد و بخارت کواکب بر…
وداع هرمز پیر را و رفتنش بجانب روم
وداع هرمز پیر را و رفتنش بجانب روم بآخر خسرو از وی ره نشان خواست وداعش کرد و میشد بر نشان راست چو القصه از…
بیمار گشتن جهان افروز
بیمار گشتن جهان افروز صفت جشن خسرو نشسته شاه رومی همچو جمشید بسر برافسری روشن چو خورشید بزرگان و وزیران معظّم همه بر پای مانده…
در فضیلت امیرالمؤمنین عثمان بن عفّان
در فضیلت امیرالمؤمنین عثمان بن عفّان جهان معرفت دریای عرفان امیرالمؤمنین عثمان عفّان حیابحریست کورا پاو سر نیست ولی دروی بجز عثمان گهر نیست کسی…
رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
رشك حسنا در كار گل و قصد كردن چنین گفت آنکه استاد جهان بود که در باب سخن صاحبقران بود که چو شش ماه خسرو…
از سر گرفتن قصه
از سر گرفتن قصه الا ای هدهد زرّین پر عشق تویی نامه برو نام آور عشق ببر این نامه و عزم سبا کن ولی افسر…
در خاتمت کتاب گوید
در خاتمت کتاب گوید الا ای شاهباز ساعد شاه کلاهت چیست، از ماهیست تا ماه تو بازی و کلاه تو چنانست که ترکش نیم ترک…
در فضیلت امیرالمؤمنین عمر فاروق
در فضیلت امیرالمؤمنین عمر فاروق چراغ جنّت و شمع دو عالم امیرالمؤمنین فاروق اعظم اگر چه بود ملکی در میانش نمیارزید ملکی یک زمانش غلامی…
رفتن خسرو و گل بباغ
رفتن خسرو و گل بباغ ز شهرآرای چون بگذشت یک ماه بسوی باغ شد یکماه آن شاه برون از شهر باغی داشت خسرو که در…
از سر گرفتن قصّه
از سر گرفتن قصّه الا ای طوطی طوبی نشین خیز دمی طوبی لک از طوبی شکرریز چو هستی قرّة العین معانی که قوت القلب و…
پاسخ دادن هرمز دایه را
پاسخ دادن هرمز دایه را چو از دایه سخن بشنود هرمز چنان شد کان نیارم گفت هرگز بدو گفت ای ز دانش دور مانده ز…
رزم خسرو با شاپور
رزم خسرو با شاپور بآخر کار حرب آغاز کرد او علم را دامن از هم باز کرد او سپاهش خیمه بر هامون کشیدند چو لاله…
زاری هرمز در عشق گل پیش دایه
زاری هرمز در عشق گل پیش دایه چنین گفت آنکه بحری بود در گفت که گاهی در فشاند و گاه درسُفت که چون هرمز بعشق…
آغاز داستان
… آغاز داستان کنیزک را چو وقت مرگ آمد درخت عمر او بی برگ آمد جهانش دستکاری خواست کردن طریق کژ نمایی راست کردن هنوز…
خطاب با حقیقت جان در معنی زاری كردن گلرخ
خطاب با حقیقت جان در معنی زاری كردن گلرخ الا ای قمری مست خوش آواز ازین خاشاک دنیا خوی کن باز چو هادی گشتهیی بگذار…
در مدح خواجه سعدالدّین ابوالفضل
در مدح خواجه سعدالدّین ابوالفضل خدا را آنکه محبوب و حبیبست ابوالفضل زمان ابن الربیبست دل و دین خواجه سعدالدّین که امروز دل اوست آفتاب…
لشكر كشیدن قیصر و خسرو بجانب سپاهان
لشكر كشیدن قیصر و خسرو بجانب سپاهان چو خود بر لوح زنگاری قلم زد سپر بود و زتیغ خود علم زد درآمد پیک پیش شاه…
آغاز داستان
آغاز داستان الا ای بلبل دستان زننده گهی جان بخش و گه بر جان زننده چو یوسف رویی و داودی آواز زبور عشق چون بلبل…
خواستگاری شاه اصفهان از گل
خواستگاری شاه اصفهان از گل چنین گفت آن سخن سنج سخندان کزو بهتر ندیدم من سخنران که چون شب روز شد وین مرغ پرزن ز…
در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم
در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم ثنایی کان ورای عقل و جانست چه حدّ شرح و چه جای بیانست…
طلب كردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز برسولی
طلب كردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز برسولی الا ای فاخته خوش حلقی آخر ز حلقت جانفزای خلقی آخر گهر…
آغاز عشقنامۀ خسرو و گل
آغاز عشقنامۀ خسرو و گل الا ای درّ دریای معالی مدار از بکر معنی حجره خالی هزاران بکر زیر پرده داری چرا از پرده بیرون…
در صفت بربط
در صفت بربط بتی خوشبوی همچون مشک بویا زبان در بستهیی را کرده گویا شکسته بستهیی دو دست بر سر بیکسو فربه و یک سوی…
در وفات قیصر و پادشاهی جهانگیر
در وفات قیصر و پادشاهی جهانگیر چنین گفت آنکه پیر راستان بود که او گویندهٔ این داستان بود که چون از مرگ گل شش سال…
سبب نظم كتاب
سبب نظم كتاب الا ای کارفرمای معانی بگستر سایهٔ صاحب قرانی چو داری عالم تحقیق در راه ز عالم آفرین توفیق در خواه چو تودر…
آگاهی یافتن خسرو از گل
آگاهی یافتن خسرو از گل چوصبح پرده در از پرده دم زد عروس عالم غیبی علم زد دم عیسی از آن زد صبح خوش دم…
در صفت چنگ
در صفت چنگ یکی پیری که او در پشت خم داشت رگ و پی جمله بیرون شکم داشت بسان دختری در پیش مادر شده چون…
دگر بار رفتن دایه پیش هرمز
دگر بار رفتن دایه پیش هرمز بگل گفتا که رفتم بار دیگر ز سر گیرم هم امشب کار دیگر چو روز این کار مینتوانم اکنون…
گفتار در رخصت دادن دایه گلرخ را در عشق هرمز و حیله ساختن
گفتار در رخصت دادن دایه گلرخ را در عشق هرمز و حیله ساختن بدایه گفت دل بر خود نهادم ز پیش زخم چشم بد فتادم…
آگاهی یافتن شاپور از آمدن فرّخ و گلرخ و گرفتاری گل و گریختن فرّخ
آگاهی یافتن شاپور از آمدن فرّخ و گلرخ و گرفتاری گل و گریختن فرّخ بشب فرخ چو مرد کاروانی برخویشان فرود آمدنهانی مگر میرفت در…
در صفت دف
در صفت دف یکی صورت درآمد ماه پیکر نهاده همچو گردون پای بر سر رخی مانند ماه آسمان داشت ولیک از پنج ماه نوفغان داشت…
دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن الا ای پیک باز تیز پرواز چو در عالم نداری یک هم آواز دمی گر میزنی…
سپری شدن کار خسرو
سپری شدن کار خسرو چنین گفت او که کرد از وی روایت کسی کو بود راوی حکایت که چون خسرو ز رنج و غم بیاسود…
آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را
آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را الا ای روشنایی بخش بینش تویی گنج طلسم آفرینش تویی گنج وجهان پرگوهر از تست سپهری…
در صفت موی
در صفت موی الا ای موی مشکین رنگ آخر شدم مویی نیم از سنگ آخر الا ای مشکموی افتادهام من چو موی تو بروی افتادهام…
رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان
رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان برامد نالهٔ کوس از در شاه بجوش آمد چو دریا کشور شاه ز عالم، بانگ…
غزل گفتن ارغنون ساز در مجلس خسرو و عشرت كردن
غزل گفتن ارغنون ساز در مجلس خسرو و عشرت كردن می جان پرورم ده در صبوحی لان الرّاح ریحانی و روحی یک امشب از قدح…
آمدن فرّخ بترکستان بطلب گل
آمدن فرّخ بترکستان بطلب گل بگفت این وز پیش شاه برخاست وداعش کردو بهر راه برخاست بآخر چون بترکستان رسید او سرای و قصر شاه…
در فضیلت امام ابوحنیفه
در فضیلت امام ابوحنیفه جهان را هم امام و هم خلیفه کِرا میدانی الّا بوحنیفه جهان علم و دریای معانی امام اوّل و لقمان ثانی…
رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن بارباب
رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن بارباب چو دایه آن دو دلبر را چنان دید دو جان هر دو بیرون ازجهان دید…
یکی چابک کنیزک داشت کوچک
یکی چابک کنیزک داشت کوچک که حسنا بود نام آن کنیزک ببالا همچو سرو جویباری بلنجیدن چو کبک کوهساری رخی چون ماه و زلفی همچو…
آگاهی یافتن قیصر از آمدن خسرو
آگاهی یافتن قیصر از آمدن خسرو چو از خسرو شه قیصر خبر یافت باستقبال خسرو کار دریافت بزودی کرد قیصر کار ره ساز فرستاد اسب…
در صفت نی
در صفت نی یکی طاوس فر بگرفته ماری چه ماری همچو کار افتاده زاری تهی و قعر جان را دُر همی داد نی و خوشی…
رسیدن خسرو و گل باهم و رفتن بروم
رسیدن خسرو و گل باهم و رفتن بروم زمانی بود گل چون ماه در میغ برشه رفت با کرباس و با تیغ که خون من…
نامۀ خسرو بشاپور
نامۀ خسرو بشاپور بنام آنکه جان را زونشان نیست خرد را نیز هم یارای آن نیست بگو تا عقل پیش او چه سنجد چنان ذاتی…
باز رفتن بسر قصّه
باز رفتن بسر قصّه الا ای پیک راه بی نهایت سلوکت را نه حدّست و نه غایت چو راه بی نهایت پیش داری چرا دل…
در فضیلت امام شافعی
در فضیلت امام شافعی کسی کو ابن عمّ مصطفی بود امامت در دو کون او را روا بود دو ابن عم رسول حق چنان داشت…