یک سینه حرف هست، ولی نقطه‌ چین بس است

یک سینه حرف هست، ولی نقطه‌ چین بس است خاتون دل و دماغ ندارم…. همین بس است یک روز زخم خوردم یک عمر سوختم کو…

ادامه مطلب

یك سینه حرف هست، ولی نقطه‌چین بس است

یك سینه حرف هست، ولی نقطه‌چین بس است خاتون دل و دماغ ندارم…. همین بس است یك روز زخم خوردم و یك عمر سوختم كو…

ادامه مطلب

حامد عسکری

حامد عسکری فارغ التحصیل لیسانس رشته حقوق قضایی از دانشگاه تهران شمال می باشد، پدرش معلم بود و او هم علاقه زیادی به شعر داشت.او…

ادامه مطلب

تا خنده ی تو می چکد از خوشه ی لب ها

تا خنده ی تو می چکد از خوشه ی لب ها بیچاره بمی ها و غم نرخ رطب ها دنبال دو رج بافه از ابریشم…

ادامه مطلب

یک سینه حرف هست، ولی نقطه‌چین بس است

یک سینه حرف هست، ولی نقطه‌چین بس است بانو! دل و دماغ ندارم… هم‌این بس است یک بار زخم خوردم و یک عمر سوختم کو…

ادامه مطلب

مگه من مادرِ چندتا پسرم که کشتنت؟

مگه من مادرِ چندتا پسرم که کشتنت؟ قربون دندونای شیریت برم که کشتنت هنوزم بعضی شبا خواب می‌بینم شیر می‌خوری هنوزم نمی‌شینه تو باورم که…

ادامه مطلب

تا خنده‌ی تو می‌چکد از خوشه‌ی لب‌ها

تا خنده‌ی تو می‌چکد از خوشه‌ی لب‌ها بی‌چاره بمی‌ها و غم نرخ رطب‌ها دنبال دو رج بافه از ابریشم مویت تبریز شده قبر عجم‌ها و عرب‌ها…

ادامه مطلب

یک روز از این کویر بر می گردم

یک روز از این کویر بر می گردم یک روز اگر چه دیر، بر می گردم ای ماه مرا ببخش اگر منتظری دندان به جگر…

ادامه مطلب

لبخند زدن معجزه ی لب رطبی هاست

لبخند زدن معجزه ی لب رطبی هاست دنيا به خدا تشنه ی گيلاس لبی هاست يک شاخه گل سرخ در آغوش گرفتن …. اين اوج…

ادامه مطلب

به قفس سوخته گیریم که پر هم بدهند

به قفس سوخته گیریم که پر هم بدهند ببرند از وسط باغ گذر هم بدهند حاصل این همه سال انس گرفتن به قفس تلخ کامیست…

ادامه مطلب

يك سينه حرف هست، ولي نقطه‌چين بس است

يك سينه حرف هست، ولي نقطه‌چين بس است خاتون دل و دمــــــــــاغ ندارم…. همين بس است يك روز زخــــــــــــم خوردم يك عمر سوختم كو شوكران؟…

ادامه مطلب

مشام اسبها گیج از هجوم عود و باروت است

مشام اسبها گیج از هجوم عود و باروت است صدای شیهه و سمکوبه‌های تلخ می آید هوای چسبناک «تیر» و تشویشی عرق کرده به ذهن…

ادامه مطلب

به مصراعی ننالیدم تب تلخ تباهی را

به مصراعی ننالیدم تب تلخ تباهی را که یک عمر است عادت کرده‌ام بی‌سرپناهی را منم آن ارگ ویرانی که هر شب خواب می‌بیند به…

ادامه مطلب

هر چه با تنهایی من آشنا تر می شوی

هر چه با تنهایی من آشنا تر می شوی دیر تر سر می زنی و بی وفا تر می شوی هر چه از این روزهای…

ادامه مطلب

لبخند بزن دو چشم بارانی را

لبخند بزن دو چشم بارانی را تجویز بکن نگاه درمانی را یک جرعه بخند تا به آتش بکشی دانشکده علوم انسانی را تنها غزل کلاس‌مان…

ادامه مطلب

بوسه نه… خنده‌ی گرم از دهنت کافی بود

بوسه نه… خنده‌ی گرم از دهنت کافی بود این همه عطر چرا؟ پیرهنت کافی بود دانه و دام چرا مرغک پرسوخته را؟ قفس زلف شکن…

ادامه مطلب

هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد

هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت:…

ادامه مطلب

قیچی رو برداشتي كه تقسيم كني

قیچی رو برداشتي كه تقسيم كني عكسي كه يادگار اين جنونه هرجوري ور ميري بازم نميشه دست تو دور گردنم ميمونه به دفترم خيلي علاقه…

ادامه مطلب

به بغض سر کردم، دیده تر نشد که نشد

به بغض سر کردم، دیده تر نشد که نشد دلی ز حال دلم با خبر نشد که نشد هزار کوره بنا شد درین دیار و…

ادامه مطلب

همزاد گردبادم و از نسل آتشم

همزاد گردبادم و از نسل آتشم پایان نیمه كاره ی خوابی مشوشم من یك مناره ام به بلندای عمر نوح با زخم و تاول و…

ادامه مطلب

غزلم دره‌ای از نسترن و شب‌بو هاست

غزلم دره‌ای از نسترن و شب‌بو هاست مرتع درمنه‌ها، دهکده‌ی آهوهاست این طرف کوچه‌ی بن‌بست نگاه آبی‌ها آن طرف کوچه‌ی پیوند کمان ابروهاست این خیابان…

ادامه مطلب

شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد

شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد خشت خشت و آجر آجر، پیکرم را باد برد اه ای گنجشک های مضطرب شرمنده ام…

ادامه مطلب

باد می آیدو می کاهد از آه لب تو

باد می آیدو می کاهد از آه لب تو آه از تر شدن گاه به گاه لب تـو اوج یک خواهش تر در دل تابستان…

ادامه مطلب

نه فانوسی کنارِ لحظه های تارمان مانده

نه فانوسی کنارِ لحظه های تارمان مانده نه دیگر زلف تاکی بر سر دیوارمان مانده  فقط اندوه می گیرد ،سراغی از غریبی مان همان که…

ادامه مطلب

گیسوانت را بیاور شانه پیدا می شود

گیسوانت را بیاور شانه پیدا می شود بغض داری؟ شانه ی مردانه پیدا میشود امتحان کن ! ساده و معصوم لبخندی بزن تا ببینی باز…

ادامه مطلب

چوپان شده تا شاعر ذاتی شده باشد

چوپان شده تا شاعر ذاتی شده باشد آواره آن ماه دهاتی شده باشد چوپان شده در جنگل بادام بچرخد تا مست چهل چشم هراتی شده…

ادامه مطلب

با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه

با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟…

ادامه مطلب

نِنه‌ش میگفت بُواش قنداقه شو دید

نِنه‌ش میگفت بُواش قنداقه شو دید رو بازوش دس کشید مثل همیشه می‌گفت دِستاش مثه بال نِهنگه گِمونم ای پسر غِواص میشه نِنه‌ش میگفت: همه‌ش…

ادامه مطلب

لبخند بزن تازه کنی بغض (بنان) را

لبخند بزن تازه کنی بغض (بنان) را بخرام برآشفته کنی (فرشچیان) را تلفیق سپیدو غــزل و پست مدرنی انگشت به لب کرده لبت منتقدان را…

ادامه مطلب

دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن

دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن به از آن است که در دام نگاه افتادن سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟…

ادامه مطلب

باد می آید و از قافیه ها می گذرد

باد می آید و از قافیه ها می گذرد از غزل های من زخم نما می گذرد باد یک آه بلند است که گاهی دم…

ادامه مطلب

نشسته در حیاط و ظرف چینی روی زانویش

نشسته در حیاط و ظرف چینی روی زانویش اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش قناری های این اطراف را بی بال و پر…

ادامه مطلب

گیــرم تمـــام شهر پر از سرمه ریزها

گیــرم تمـــام شهر پر از سرمه ریزها خالی شده ست مصر دلم از عزیزها داش آکل و سیاوش و رستم تمام شد حالا شده ست…

ادامه مطلب

حاصل این همه سال انس گرفتن به قفس

حاصل این همه سال انس گرفتن به قفس تلخ کامیست اگر شهد و شکر هم بدهند همه ی غصه ی یعقوب از ارین بود که…

ادامه مطلب

ای لب تو قبله ی زنبورهای سومنات

ای لب تو قبله ی زنبورهای سومنات خنده ات اعجاز شهناز است در کرد بیات مطلع یک مثنویِ هفت مَن زیبایی ات ابروانت، فاعلاتن، فاعلاتن،…

ادامه مطلب

نامه ی آخرت به دستم رسید

نامه ی آخرت به دستم رسید بالاخره تونستی پستش کنی خیلی پلا میونمون خراب شد دیگه نمیتونی درستش کنی جون به لبم رسید تا رامم…

ادامه مطلب

غزلم دره ای از نسترن و شب بوهاست

غزلم دره ای از نسترن و شب بوهاست مرتع درمنه ها دهکده ی آهو هاست این طرف کوچه ی بن بست نگاه آبی ها آن…

ادامه مطلب

سلام سوژه نابــم برای عکاسی‌

سلام سوژه نابــم برای عکاسی‌ ردیف منتخب شاعران وسواسی‌ سلام «هوبره»ی فرش‌های کرمانی‌ ظرافت قلیان‌های شاه عباسی‌ تجسم شب باران و مخمل نـــوری‌ تلاقی غزل…

ادامه مطلب

ای دلبریت دلهره ی حضرت آدم

ای دلبریت دلهره ی حضرت آدم پلکی بزن و دلهره ام باش دمادم پلکی بزن از پلک تو الهام بگیرم تا کاسه ی تنبور و…

ادامه مطلب

نشسته در حیاط وظرف چینی روی زانویش

نشسته در حیاط وظرف چینی روی زانویش اناری بر لبش گل کرده وسنجاقی به گیسویش قناری های این اطراف را بی بال وپر کرده صدای…

ادامه مطلب

شعری برای بم

شعری برای بم داغ داريم نه داغـی كه بر آن اخم كنيم مرگمان باد اگر شكوه ای از زخم كنيم مرد آن است كه از…

ادامه مطلب

جمعه ها عصر حوله دور سرت، می رسی از قنات پایینی

جمعه ها عصر حوله دور سرت، می رسی از قنات پایینی سر راهت دوباره با وسواس، می نشینی و پونه می چینی پونه ها را…

ادامه مطلب

ای دلبریت دلــهره ی حضرت آدم

ای دلبریت دلــهره ی حضرت آدم پلکی بزن و دلهره ام باش دمادم پلکـــی بزن از پلک تو الهـــــام بگیرم تا کاسه ی تنبور و…

ادامه مطلب

نشسته در حیاط و ظرف چینـی روی زانــویش

نشسته در حیاط و ظرف چینـی روی زانــویش اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش قناری های این اطراف را بی بال و پر…

ادامه مطلب

شب دلواپسی ها هرقدر کوتاهتر، بهتر

شب دلواپسی ها هرقدر کوتاهتر، بهتر که شاعر در شب موهای تو گمراه تر، بهتر برای شانه های شهر متروکی شبیه من تکان های گسل…

ادامه مطلب

ترانه گریه

ترانه گریه (گریه نمی کنم نه اینکه سنگم گریه غرورم رو به هم می زنه مرد برای هضم دلتنگی هاش گریه نمی کنه ، قدم…

ادامه مطلب

اصلاً قبول حرف شما، من روانی‌ام

اصلاً قبول حرف شما، من روانی‌ام من رعد و برق و زلزله‌ام؛ ناگهانی‌ام این بیت‌های تلخِ نفس‌گیرِ شعله‌خیز داغ شماست خیمه زده بر جوانی‌ام رودم؛…

ادامه مطلب

نبودی در دلم انگارطوفان شد، چه طوفانی

نبودی در دلم انگارطوفان شد، چه طوفانی دو پلکم زخمی از شلاق باران شد،چه بارانی نبودی بغض کردم…حرف ها را…خودخوری کردم دلم ارگ است و…

ادامه مطلب

شربت توت سیاه است آنچه بر لب ریخته

شربت توت سیاه است آنچه بر لب ریخته تشنه‌ها را تشنه تر کرده لبالب ریخته میرعماد امشب چلیپایی به رقص آورده یا گیسویی بر شانه…

ادامه مطلب

جمعه ها عصر حوله دور سرت می رسی از قنات پایینی

جمعه ها عصر حوله دور سرت می رسی از قنات پایینی سر راهت دوباره با وسواس می نشینی و پونه می چینی پونه ها را…

ادامه مطلب