آنقدر خون ز لب لعل تو در دل دارم

آنقدر خون ز لب لعل تو در دل دارم که به صد گریهٔ مستانه نیاید بیرون

ادامه مطلب

ای صبح مزن خندهٔ بیجا، شب وصل است

ای صبح مزن خندهٔ بیجا، شب وصل است گر روشنی چشم منی، پرده‌نشین باش

ادامه مطلب

ایمنی جستم ز ویرانی، ندانستم که چرخ

ایمنی جستم ز ویرانی، ندانستم که چرخ گنج خواهد خواست جای باج ازین ملک خراب

ادامه مطلب

با خون دل بساز که چرخ سیاه دل

با خون دل بساز که چرخ سیاه دل بی خون ،به لاله سوخته نانی نمی‌دهد

ادامه مطلب

بال و پر همند حریفان سست عهد

بال و پر همند حریفان سست عهد بو می‌رود به باد چو از گل پرید رنگ

ادامه مطلب

بر دشمنان شمردم، عیب نهانی خویش

بر دشمنان شمردم، عیب نهانی خویش خود را خلاص کردم، از پاسبانی خویش

ادامه مطلب

بر نمی‌خیزد به صرصر نقشم از دامان خاک

بر نمی‌خیزد به صرصر نقشم از دامان خاک وادی امکان ندارد همچو من افتاده‌ای

ادامه مطلب

بس که دیدم سردمهری از نسیم نوبهار

بس که دیدم سردمهری از نسیم نوبهار باده خون مرده شد چون لاله در ساغر مرا

ادامه مطلب

به احتیاط ز دست خضر پیاله بگیر

به احتیاط ز دست خضر پیاله بگیر مباد آب حیاتت دهد به جای شراب !

ادامه مطلب

به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی

به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی که بلبل در قفس از بوی گل خشنود می‌گردد

ادامه مطلب

به رنگ زرد قناعت کن از ریاض جهان

به رنگ زرد قناعت کن از ریاض جهان که رنگ سرخ به خون جگر شود پیدا

ادامه مطلب

به نسیمی ز هم اوراق دلم می‌ریزد

به نسیمی ز هم اوراق دلم می‌ریزد به تامل گذر از نخل خزان دیدهٔ من

ادامه مطلب

بوستان، از شاخ گل، دستی که بالا کرده بود

بوستان، از شاخ گل، دستی که بالا کرده بود در زمان سرو خوش رفتار او بر دل گذاشت!

ادامه مطلب

بیخودان، از جستجو در وصل فارغ نیستند

بیخودان، از جستجو در وصل فارغ نیستند قمری از حیرت همان کوکو زند در پای سرو

ادامه مطلب

پیاله‌ای که ترا وارهاند از هستی

پیاله‌ای که ترا وارهاند از هستی اگر به هر دو جهان می‌دهند، ارزان است

ادامه مطلب

تا به کی بر دل ز غیرت زخم پنهانی خورم

تا به کی بر دل ز غیرت زخم پنهانی خورم با تو یاران می خورند و من پشیمانی خورم

ادامه مطلب

تعمیر خانه‌ای که بود در گذار سیل

تعمیر خانه‌ای که بود در گذار سیل ای خانمان خراب، برای چه می‌کنی؟

ادامه مطلب

جام شراب، مرهم دلهای خسته است

جام شراب، مرهم دلهای خسته است خورشید، مومیایی ماه شکسته است

ادامه مطلب

جز گوشهٔ قناعت ازین خاکدان مگیر

جز گوشهٔ قناعت ازین خاکدان مگیر غیر از کنار، هیچ ز اهل جهان مگیر

ادامه مطلب

چشم دلسوزی مدار از همرهان روز سیاه

چشم دلسوزی مدار از همرهان روز سیاه کز سکندر، خضر می‌نوشد نهانی آب را

ادامه مطلب

چندان که در کتاب جهان می‌کنم نظر

چندان که در کتاب جهان می‌کنم نظر یک حرف بیش نیست که تکرار می‌شود

ادامه مطلب

چه ماتم است ندانم نهفته در دل خاک؟

چه ماتم است ندانم نهفته در دل خاک؟ که رخ به خون جگر شسته لاله می‌روید

ادامه مطلب

چو گل با روی خندان صرف کن گر خرده‌ای داری

چو گل با روی خندان صرف کن گر خرده‌ای داری که دل را تنگ سازد، در گره چون غنچه زر بستن

ادامه مطلب

چون زمین نرم از من گرد بر می‌آورند

چون زمین نرم از من گرد بر می‌آورند می‌کنم هر چند با مردم مدارا بیشتر

ادامه مطلب

چون گنهکاری که هر ساعت ازو عضوی برند

چون گنهکاری که هر ساعت ازو عضوی برند چرخ سنگین‌دل ز من هر دم کند یاری جدا

ادامه مطلب

حرف حق گرچه بلندست زمن چون منصور

حرف حق گرچه بلندست زمن چون منصور سر دارست بسامانتر ازین سر که مراست

ادامه مطلب

خار خاری به دل از عمر سبکرو مانده است

خار خاری به دل از عمر سبکرو مانده است مشت خار و خسی از سیل به ویرانه به جاست

ادامه مطلب

خراب حالی ازین بیشتر نمی‌باشد

خراب حالی ازین بیشتر نمی‌باشد که جغد خانه جدا می‌کند ز خانهٔ من

ادامه مطلب

خنده بیجاست برق گریهٔ بی اختیار

خنده بیجاست برق گریهٔ بی اختیار اشک تلخ و قهقه مینا به هم پیوسته است

ادامه مطلب

خون می‌خورد کریم ز مهمان سیر چشم

خون می‌خورد کریم ز مهمان سیر چشم داغ است عشق از دل بی آرزوی من

ادامه مطلب

دامن صحرا نبرد از چهره‌ام گرد ملال

دامن صحرا نبرد از چهره‌ام گرد ملال می‌روم چون سیل، تا دریا به فریادم رسد

ادامه مطلب

در جبههٔ گشادهٔ گلها نگاه کن

در جبههٔ گشادهٔ گلها نگاه کن دلگیر از گرفتگی باغبان مباش

ادامه مطلب

در زهد من نهفته بود رغبت شراب

در زهد من نهفته بود رغبت شراب چون نغمه‌های تر که بود در رباب خشک

ادامه مطلب

در کنج قفس چند کنی بال فشانی؟

در کنج قفس چند کنی بال فشانی؟ بس نیست ترا آنچه ز پرواز کشیدی؟

ادامه مطلب

دربهاران، پوست بر تن، پردهٔ بیگانگی است

دربهاران، پوست بر تن، پردهٔ بیگانگی است یا بسوازن، یا به می ده جبه و دستار را

ادامه مطلب

دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی است

دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی است که اگر بازستانند، دو چندان گردد!

ادامه مطلب

دل بی وسوسه از گوشه نشینان مطلب

دل بی وسوسه از گوشه نشینان مطلب که هوس در دل مرغان قفس بسیارست

ادامه مطلب

دل را به هم شکن که ازین بحر پر خطر

دل را به هم شکن که ازین بحر پر خطر تا نشکند سفینه به ساحل نمی‌ورد

ادامه مطلب

یک ره ای آتش به فریاد سپند من برس

یک ره ای آتش به فریاد سپند من برس در گره تا چند بندم ناله و فریاد را؟

ادامه مطلب

دلم به پاکی دامان غنچه می‌لرزد

دلم به پاکی دامان غنچه می‌لرزد که بلبلان همه مستند و باغبان تنها

ادامه مطلب

دیدن گل از قفس، بارست بر مرغ چمن

دیدن گل از قفس، بارست بر مرغ چمن رخنهٔ زندان کند دلگیرتر محبوس را

ادامه مطلب

رحم کن بر دل بی‌طاقت ما ای قاصد

رحم کن بر دل بی‌طاقت ما ای قاصد ناامیدی خبری نیست که یکبار آری

ادامه مطلب

روزگار آن سبکرو خوش که مانند شرار

روزگار آن سبکرو خوش که مانند شرار روزنی زین خانه تاریک پیدا کرد و رفت

ادامه مطلب

ریزش اشک مرا نیست محرک در کار

ریزش اشک مرا نیست محرک در کار دامن ابر بهاران نفشرده است کسی

ادامه مطلب

ز حرف سرد ناصح غفلتم افزود بر غفلت

ز حرف سرد ناصح غفلتم افزود بر غفلت نسیم صبح، شد خواب مرا افسانهٔ دیگر

ادامه مطلب

ز رنگ و بوی جهان قانعم به بی‌برگی

ز رنگ و بوی جهان قانعم به بی‌برگی خزان گزیده‌ام از نوبهار می‌ترسم

ادامه مطلب

ز گریه‌ای که مرا در گلو گره گردد

ز گریه‌ای که مرا در گلو گره گردد سپهر سفله کند کم ز آب و دانهٔ من

ادامه مطلب

زمین، سرای مصیبت بود، تو می‌خواهی

زمین، سرای مصیبت بود، تو می‌خواهی که مشت خاکی ازین خاکدان به سر نکنی؟

ادامه مطلب

ساحلی نیست بجز دامن صحرای عدم

ساحلی نیست بجز دامن صحرای عدم خس و خاشاک به دریای وجود آمده را

ادامه مطلب

سر جوش عمر را گذراندی به درد می

سر جوش عمر را گذراندی به درد می درد حیات را به می ناب صرف کن

ادامه مطلب