از مرگ به ما نیم نفس بیش نمانده است

از مرگ به ما نیم نفس بیش نمانده است یک گام ز سیلاب به خس بیش نمانده است

ادامه مطلب

آسمانها در شکست من کمرها بسته‌اند

آسمانها در شکست من کمرها بسته‌اند چون نگه دارم من از نه آسیا یک دانه را

ادامه مطلب

امروز کرده‌اند جدا، خانه کفر و دین

امروز کرده‌اند جدا، خانه کفر و دین زین پیش، اگر نه کعبه صنمخانه بوده است

ادامه مطلب

آنچه برگ عیش می‌دانی درین بستانسرا

آنچه برگ عیش می‌دانی درین بستانسرا پیش چشم اهل بینش، دست بر هم سوده‌ای است

ادامه مطلب

ای بحر، از حباب نظر باز کن، ببین

ای بحر، از حباب نظر باز کن، ببین کاین موج بیقرار به ساحل چه می‌کند

ادامه مطلب

ای گل شوخ که مغرور بهاران شده‌ای

ای گل شوخ که مغرور بهاران شده‌ای خبرت نیست که در پی چه خزانی داری

ادامه مطلب

اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است

اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است زندگانی به مراد همه کس نتوان کرد

ادامه مطلب

بار گران، سبک به امید فکندن است

بار گران، سبک به امید فکندن است عمری است بر امید عدم زنده‌ایم ما

ادامه مطلب

بر حریر عافیت نتوان مرا در خواب کرد

بر حریر عافیت نتوان مرا در خواب کرد می‌شناسد بستر بیگانه را پهلوی من

ادامه مطلب

بر روی هم هر آنچه گذاری وبال توست

بر روی هم هر آنچه گذاری وبال توست جز دست اختیار که بر هم نهاده‌ای

ادامه مطلب

برنمی‌دارد به رغم من، نظر از خاک راه

برنمی‌دارد به رغم من، نظر از خاک راه می‌فشاند بر زمین جامی که می‌باید مرا

ادامه مطلب

بغیر عشق که از کار برده دست و دلم

بغیر عشق که از کار برده دست و دلم نمی‌رود دل و دستم به هیچ کاردگر

ادامه مطلب

به بوی پیرهن از دوست صلح نتوان کرد

به بوی پیرهن از دوست صلح نتوان کرد کجا فریب دهد جلوهٔ بهشت مرا؟

ادامه مطلب

به خموشی نشود راز محبت مستور

به خموشی نشود راز محبت مستور چه زنی مهر بر آن نامه که مضمون پیداست ؟

ادامه مطلب

به قرب گلعذاران دل مبندید

به قرب گلعذاران دل مبندید وصیت نامه شبنم همین است

ادامه مطلب

به یک کرشمه که در کار آسمان کردی

به یک کرشمه که در کار آسمان کردی هنوز می‌پرد از شوق، چشم کوکبها

ادامه مطلب

بی نیاز از خلق از دست دعای خود شدم

بی نیاز از خلق از دست دعای خود شدم حاصل عالم ازین یک کف زمین برداشتم

ادامه مطلب

پردهٔ عصمت ندارد تاب دست انداز شوق

پردهٔ عصمت ندارد تاب دست انداز شوق رو به کنعان کرد از دست زلیخا پیرهن

ادامه مطلب

پیش ازان کز یکدگر ریزیم چون قصر حباب

پیش ازان کز یکدگر ریزیم چون قصر حباب خیز تا چون موجهٔ دریا وداع هم کنیم

ادامه مطلب

تا کرد ترک می دلم، یک شربت آب خوش نخورد

تا کرد ترک می دلم، یک شربت آب خوش نخورد بیمار شد طفل یتیم، از اختلاف شیرها

ادامه مطلب

تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت

تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت غماز رنگ هم به زبان شکسته گفت

ادامه مطلب

جای شادی نیست زیر این سپهر نیلگون

جای شادی نیست زیر این سپهر نیلگون خنده در هنگامهٔ ماتم نمی‌باید زدن

ادامه مطلب

جوانی برد با خود آنچه می‌آمد به کار از من

جوانی برد با خود آنچه می‌آمد به کار از من خس و خاری به جا مانده است از چندین بهار از من

ادامه مطلب

چنان ز تنگی این بوستان در آزارم

چنان ز تنگی این بوستان در آزارم که صبح عید بود روی گلفروش مرا

ادامه مطلب

چه حاجت است به رهبر، که گوشهٔ چشمش

چه حاجت است به رهبر، که گوشهٔ چشمش کشد چو سرمه به خویش از هزار میل مرا

ادامه مطلب

چو برگ، بر سر حاصل نمی‌توان لرزید

چو برگ، بر سر حاصل نمی‌توان لرزید کجاست سنگ، که دل از ثمر گرفت مرا

ادامه مطلب

چون آمدی به کوی خرابات بی‌طلب

چون آمدی به کوی خرابات بی‌طلب بر طاق نه صلاح و فرود آر شیشه را

ادامه مطلب

چون قلم، شد تنگ بر من از سیه‌کاری جهان

چون قلم، شد تنگ بر من از سیه‌کاری جهان نیست جز یک پشت ناخن، دستگاه خنده‌ام

ادامه مطلب

چون هر چه وقف گشت بزودی شود خراب

چون هر چه وقف گشت بزودی شود خراب کردیم وقف عشق تو ملک وجود خویش

ادامه مطلب

حضور خاطر اگر در نماز معتبرست

حضور خاطر اگر در نماز معتبرست امید ما به نماز نکرده بیشترست

ادامه مطلب

خامه‌ام، گفت و شنیدم به زبان دگری است

خامه‌ام، گفت و شنیدم به زبان دگری است من چه دانم چه سخنها به زبانم دادند ؟

ادامه مطلب

خفته را گر خفتگان بیدار نتوانند کرد

خفته را گر خفتگان بیدار نتوانند کرد چون مرا بیدار کرد از خواب، خواب دیگران؟

ادامه مطلب

خود کرده‌ام به شکوه‌تر خصم جان خویش

خود کرده‌ام به شکوه‌تر خصم جان خویش کافر مباد کشتهٔ تیغ زبان خویش !

ادامه مطلب

داغ بر دل شدم از انجمن یار برون

داغ بر دل شدم از انجمن یار برون دست خالی نتوان رفت ز گلزار برون

ادامه مطلب

در بیابان جنون سلسله‌پردازی نیست

در بیابان جنون سلسله‌پردازی نیست روزگاری است درین دایره آوازی نیست

ادامه مطلب

در چنین فصل که نم در قدح شبنم نیست

در چنین فصل که نم در قدح شبنم نیست خار دیوار ترا آب ز سر می‌گذرد

ادامه مطلب

در ظاهر اگر شهپر پرواز نداریم

در ظاهر اگر شهپر پرواز نداریم افشاندن دست از دو جهان، بال و پر ماست

ادامه مطلب

در گلشن حسن تو خلل راه ندارد

در گلشن حسن تو خلل راه ندارد در خواب بهارست خزانی که تو داری

ادامه مطلب

درین جهان نبود فرصت کمر بستن

درین جهان نبود فرصت کمر بستن ز خاک تیره، کمر بسته چون قلم برخیز

ادامه مطلب

دست کوتاه ز دامان گل و پا در گل

دست کوتاه ز دامان گل و پا در گل حال خار سر دیوار گلستان داریم

ادامه مطلب

دل درستی اگر هست آفرینش را

دل درستی اگر هست آفرینش را همان دل است که فارغ ز خویش و پیوندست

ادامه مطلب

دل نازک به نگاه کجی آزرده شود

دل نازک به نگاه کجی آزرده شود خار در دیده چو افتاد، کم از سوزن نیست

ادامه مطلب

یک دل غمگین، جهانی را مکدر می‌کند

یک دل غمگین، جهانی را مکدر می‌کند باغ را در بسته دارد غنچهٔ دلگیر من

ادامه مطلب

دلتنگ از ملامت اغیار نیستم

دلتنگ از ملامت اغیار نیستم چون گل، گرفته در بغل خار نیستم

ادامه مطلب

دو روزی نیست افزون عمر ایام برومندی

دو روزی نیست افزون عمر ایام برومندی مشو غافل ز حال تلخکامان تا ثمر داری

ادامه مطلب

دیوانه‌ام ولیک بغیر از دو زلف یار

دیوانه‌ام ولیک بغیر از دو زلف یار دیگر به هیچ سلسله‌ای آشنا نیم

ادامه مطلب

رفتی و رفت روشنی از چشم و دل مرا

رفتی و رفت روشنی از چشم و دل مرا با میهمان ز خانه صفا می‌رود برون

ادامه مطلب

روشن شود از ریختن اشک، دل ما

روشن شود از ریختن اشک، دل ما ابریم که روشنگر ما در جگر ماست

ادامه مطلب

ز اکسیر قناعت می‌شمارم نعمت الوان

ز اکسیر قناعت می‌شمارم نعمت الوان اگر رنگین به خون گردد لب نانی که من دارم

ادامه مطلب

ز خوشه چینی این چهره‌های گندم گون

ز خوشه چینی این چهره‌های گندم گون سفید را به نظر یک جو اعتبار نماند

ادامه مطلب