دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آویخت

دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آویخت دامن از هر چه کشیدم به گریبان آویخت

ادامه مطلب

دل چو رو گرداند، بر گرداندن او مشکل است

دل چو رو گرداند، بر گرداندن او مشکل است روی دل تا برنگردیده است، بر گردان مرا

ادامه مطلب

دل سودازده عمری است هوایی شده است

دل سودازده عمری است هوایی شده است آه اگر راه به آن زلف پریشان نبرد!

ادامه مطلب

یکباره بستن در انصاف خوب نیست

یکباره بستن در انصاف خوب نیست دیوار باغ را مکن ای باغبان بلند

ادامه مطلب

دلیل راحت ملک عدم همین کافی است

دلیل راحت ملک عدم همین کافی است که طفل گریه کنان آید از عدم بیرون

ادامه مطلب

دیدهٔ بیدار انجم محو شد در خواب روز

دیدهٔ بیدار انجم محو شد در خواب روز همچنان در پردهٔ غیب است خواب چشم من

ادامه مطلب

رسم است که از جوش ثمر شاخ شود خم

رسم است که از جوش ثمر شاخ شود خم ای پیر، ترا حاصل ازین قد دو تا چیست ؟

ادامه مطلب

روزی که آه من به هواداری تو خاست

روزی که آه من به هواداری تو خاست در خواب ناز بود نسیم سحر هنوز

ادامه مطلب

رویگردان نشود صافدل از دشمن خویش

رویگردان نشود صافدل از دشمن خویش آخر آیینه به بالین نفس می‌آید

ادامه مطلب

ز حسن عاقبت عشق چشم آن دارم

ز حسن عاقبت عشق چشم آن دارم که صبح وصل شود دیدهٔ سفید مرا

ادامه مطلب

ز زندگی چه به کرکس رسد جز مردار؟

ز زندگی چه به کرکس رسد جز مردار؟ چه لذت است ز عمر دراز، نادان را؟

ادامه مطلب

ز ناله‌های غریبانه منع ما نکنی

ز ناله‌های غریبانه منع ما نکنی اگر دل شبی از کاروان جدا افتی

ادامه مطلب

زنده شد عالمی از خندهٔ جان پرور او

زنده شد عالمی از خندهٔ جان پرور او که گمان داشت وجود از عدم آید بیرون؟

ادامه مطلب

ساده لوحان جنون از بیم محشر فارغند

ساده لوحان جنون از بیم محشر فارغند بیم رسوایی نباشد نامهٔ ننوشته را

ادامه مطلب

سراب، تشنه‌لبان را کند بیابان مرگ

سراب، تشنه‌لبان را کند بیابان مرگ خوشا دلی که به دنبال آرزو نرود

ادامه مطلب

سیل دریا دیده هرگز بر نمی‌گردد به جوی

سیل دریا دیده هرگز بر نمی‌گردد به جوی نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود

ادامه مطلب

شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج

شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج نتوان به گریه شست خط سرنوشت را

ادامه مطلب

شمعی بس است ظلمت آیینه خانه را

شمعی بس است ظلمت آیینه خانه را رنگین شود ز یک گل خورشید، باغ صبح

ادامه مطلب

صبح است ساقیا می چون آفتاب گیر

صبح است ساقیا می چون آفتاب گیر عیش رمیده را به کمند شراب گیر

ادامه مطلب

صلح از فلک به دیدهٔ بیدار کرده‌ایم

صلح از فلک به دیدهٔ بیدار کرده‌ایم رو در صفا و پشت به زنگار کرده‌ایم

ادامه مطلب

عاقبت زد بر زمین چون نقش پایم بی گناه

عاقبت زد بر زمین چون نقش پایم بی گناه داشتم آن را که عمری چون دعا بر روی دست

ادامه مطلب

عشقم چنان ربود که دنیا و آخرت

عشقم چنان ربود که دنیا و آخرت افتاد چون دو قطرهٔ اشک از نظر مرا

ادامه مطلب

عنانداری نمی‌آمد ز من سیل بهاران را

عنانداری نمی‌آمد ز من سیل بهاران را دل دیوانه را در کوچه و بازار سر دادم

ادامه مطلب

غم بی حاصلی خویش نخوردی یک بار

غم بی حاصلی خویش نخوردی یک بار چند در فکر زمین و غم حاصل باشی؟

ادامه مطلب

فرصت نمی‌دهد که بشویم ز دیده خواب

فرصت نمی‌دهد که بشویم ز دیده خواب از بس که تند می‌گذرد جویبار عمر

ادامه مطلب

فکر شنبه تلخ دارد جمعه را بر کودکان

فکر شنبه تلخ دارد جمعه را بر کودکان من چسان غافل به پیری از غم فردا شوم؟

ادامه مطلب

کجاست تیشه فرهاد و مرگ دست‌آموز؟

کجاست تیشه فرهاد و مرگ دست‌آموز؟ که ماند کوه غم و غمگسار رفت به گرد

ادامه مطلب

کفارهٔ شراب خوریهای بی حساب

کفارهٔ شراب خوریهای بی حساب هشیار در میانهٔ مستان نشستن است

ادامه مطلب

که رو نهاد به هستی، که از پشیمانی

که رو نهاد به هستی، که از پشیمانی نفس گسسته به معمورهٔ عدم نشود؟

ادامه مطلب

گر چاک گریبان ننکند راهنمایی

گر چاک گریبان ننکند راهنمایی طفلان چه شناسند که دیوانه کدام است

ادامه مطلب

گرانی می‌کند بر تن، چو سر بی جوش می‌گردد

گرانی می‌کند بر تن، چو سر بی جوش می‌گردد سبو چون خالی از می گشت، بار دوش می‌گردد

ادامه مطلب

گفتگوی اهل غفلت قابل تاویل نیست

گفتگوی اهل غفلت قابل تاویل نیست خواب پای خفته را تعبیر کردن مشکل است

ادامه مطلب

لامکانی شو که تبدیل مکان آب و گل

لامکانی شو که تبدیل مکان آب و گل نقل کردن باشد از زندان به زندان دگر

ادامه مطلب

ما نه زان بیخبرانیم که هشیار شویم

ما نه زان بیخبرانیم که هشیار شویم یا به بانگ جرس قافله بیدار شویم

ادامه مطلب

مرا از قید مذهبها برون آورد عشق او

مرا از قید مذهبها برون آورد عشق او که چون خورشید طالع شد، نهان گردند کوکبها

ادامه مطلب

مرا هر کس که بیرون می‌کشد از گوشهٔ خلوت

مرا هر کس که بیرون می‌کشد از گوشهٔ خلوت ستمکاری است کز آغوش یارم می‌کشد بیرون

ادامه مطلب

مشو ز وحدت و کثرت دوبین، که یک نورست

مشو ز وحدت و کثرت دوبین، که یک نورست که آفتاب شود روز و شب ستاره شود

ادامه مطلب

مکن سپند مرا دور از حریم وصال

مکن سپند مرا دور از حریم وصال که بیقراری من خالی از تماشا نیست

ادامه مطلب

من و سیری ز عقیق لب خوبان، هیهات

من و سیری ز عقیق لب خوبان، هیهات خشکتر می‌شود از می‌لب پیمانهٔ من

ادامه مطلب

می‌توان بر خود گوارا کرد مرگ تلخ را

می‌توان بر خود گوارا کرد مرگ تلخ را زندگانی را به خود هموار کردن مشکل است

ادامه مطلب

می‌کشم تهمت سجادهٔ تزویر از خلق

می‌کشم تهمت سجادهٔ تزویر از خلق گرچه فرسوده شد از بار سبو دوش مرا

ادامه مطلب

نباشم چون ز همزانویی آیینه در آتش؟

نباشم چون ز همزانویی آیینه در آتش؟ که می‌آید برون از سنگ و از آهن رقیب من!

ادامه مطلب

نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت

نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت هر طفل نی سوار کند تازیانه‌اش

ادامه مطلب

نفسی چند که در غم گذراندن ستم است

نفسی چند که در غم گذراندن ستم است همچو گل صرف شکر خنده بیجا کردیم

ادامه مطلب

نمی‌روم قدمی راه بی اشارهٔ دل

نمی‌روم قدمی راه بی اشارهٔ دل که خضر راه نجات است استخارهٔ دل

ادامه مطلب

نیست از مستی، زنم گر شیشهٔ خالی به سنگ

نیست از مستی، زنم گر شیشهٔ خالی به سنگ جلوه گاه یار را بی یار دیدن مشکل است

ادامه مطلب

نیست صائب ملک تنگ بی‌غمی جای دو شاه

نیست صائب ملک تنگ بی‌غمی جای دو شاه زین سبب طفلان جدل دارند با دیوانه‌ها

ادامه مطلب

هر تلخیی که قسمت ما کرده است چرخ

هر تلخیی که قسمت ما کرده است چرخ می نام کرده‌ایم و به ساغر فکنده‌ایم

ادامه مطلب

هر که باری ز دل رهروان بردارد

هر که باری ز دل رهروان بردارد راست چون راه، سبکبار به منزل برود

ادامه مطلب

هستی ز ما مجوی، که در اولین نفس

هستی ز ما مجوی، که در اولین نفس این گرد را به باد فنا داده‌ایم ما

ادامه مطلب