در قلزمی که ابر کرم موج می‌زند

در قلزمی که ابر کرم موج می‌زند اندیشه چون حباب ز دامان‌تر مکن

ادامه مطلب

درآمدم چو به مجلس، سپند جای نمود

درآمدم چو به مجلس، سپند جای نمود ستاره سوختگان قدردان یکدگرند

ادامه مطلب

درین ستمکده آن شمع تیره روزم من

درین ستمکده آن شمع تیره روزم من که انتظار نسیم سحر گداخت مرا

ادامه مطلب

دعوی سوختگی پیش من ای لاله مکن

دعوی سوختگی پیش من ای لاله مکن می‌شناسد دل من بوی دل سوخته را

ادامه مطلب

دل راه در آن زلف گرهگیر ندارد

دل راه در آن زلف گرهگیر ندارد دیوانهٔ ما طالع زنجیر ندارد

ادامه مطلب

یک دلشده در دام نگاهت نگرفته است

یک دلشده در دام نگاهت نگرفته است در هالهٔ آغوش، چو ماهت نگرفته است

ادامه مطلب

دلم هر لحظه از داغی به داغ دیگر آویزد

دلم هر لحظه از داغی به داغ دیگر آویزد چو بیماری که گرداند ز تاب درد بالین را

ادامه مطلب

دولت سنگدلان زود بسر می‌آید

دولت سنگدلان زود بسر می‌آید سیل از سینه کهسار به سرعت گذرد

ادامه مطلب

رتبهٔ زمزمهٔ عشق ندارد زاهد

رتبهٔ زمزمهٔ عشق ندارد زاهد بگذارید که آوازه جنت شنود

ادامه مطلب

رنگ من کرده به بال وپر عنقا پرواز

رنگ من کرده به بال وپر عنقا پرواز نیست ممکن که به چندین بط می آید باز

ادامه مطلب

روی تلخ دایه نتواند مرا خاموش کرد

روی تلخ دایه نتواند مرا خاموش کرد طفل بدخویم، شکر در شیر می‌باید مرا

ادامه مطلب

ز بس خاک خورده است خون عزیزان

ز بس خاک خورده است خون عزیزان به هر جا که ناخن زنی خون برآید

ادامه مطلب

ز دلسیاهی آب حیات می‌آید

ز دلسیاهی آب حیات می‌آید که تشنه سر به بیابان دهد سکندر را

ادامه مطلب

ز گاهواره تسلیم کن سفینهٔ خویش

ز گاهواره تسلیم کن سفینهٔ خویش میان بحر بلا در کنار مادر باش

ادامه مطلب

زلیخا همتی در عرصهٔ عالم نمی‌یابد

زلیخا همتی در عرصهٔ عالم نمی‌یابد به امید که آید یوسف از چاه وطن بیرون؟

ادامه مطلب

زینهار از لاله رخساران به دیدن صلح کن

زینهار از لاله رخساران به دیدن صلح کن کز نچیدن می‌توان یک عمر گل چید از گلی

ادامه مطلب

سر بر تن من نیست ز آشفته دماغی

سر بر تن من نیست ز آشفته دماغی زان دم که سبوی میم از دوش فتاده

ادامه مطلب

سیری ز دیدن تو ندارد نگاه من

سیری ز دیدن تو ندارد نگاه من چون قحط دیده‌ای که به نعمت رسیده است

ادامه مطلب

شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت

شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت هر که برخاست زجا، سلسله بر پا برخاست !

ادامه مطلب

شکوه مهر خامشی می‌خواست گیرد از لبم

شکوه مهر خامشی می‌خواست گیرد از لبم ریختم در شیشه باز این بادهٔ پرزور را

ادامه مطلب

صاحب نامند از ما عالم و ما تیره‌روز

صاحب نامند از ما عالم و ما تیره‌روز طالع برگشتهٔ نقش نگین داریم ما

ادامه مطلب

صد کاسه خون اگر چه کشیدم درین چمن

صد کاسه خون اگر چه کشیدم درین چمن زردی نرفت چون گل رعنا ز رو مرا

ادامه مطلب

عافیت می‌طلبی، پای خم از دست مده

عافیت می‌طلبی، پای خم از دست مده که بلاها همه در زیر سر هشیاری است

ادامه مطلب

عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد

عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد سیلاب نپرسد که در خانه کدام است

ادامه مطلب

عمر با صد ساله الفت بیوفایی کرد و رفت

عمر با صد ساله الفت بیوفایی کرد و رفت از که دیگر در جهان چشم وفا دارد کسی؟

ادامه مطلب

غافل مشو که وقت شناسان نوبهار

غافل مشو که وقت شناسان نوبهار چون لاله بر زمین ننهادند جام را

ادامه مطلب

غنان سیل را هرگز شکست پل نمی‌گیرد

غنان سیل را هرگز شکست پل نمی‌گیرد نگردد قد خم مانع، شتاب زندگانی را

ادامه مطلب

فریب مهربانی خوردم از گردون، ندانستم

فریب مهربانی خوردم از گردون، ندانستم که در دل بشکند خاری که بیرون آرد از پایم

ادامه مطلب

کار آتش کند آبی که به تلخی بخشند

کار آتش کند آبی که به تلخی بخشند ورنه دریا به من تشنه جگر نزدیک است

ادامه مطلب

کدام روز که صد بت نمی‌تراشد دل ؟

کدام روز که صد بت نمی‌تراشد دل ؟ خوشا حضور بر همن که یک صنم دارد

ادامه مطلب

کم نشد در سربلندی فیض ما چون آفتاب

کم نشد در سربلندی فیض ما چون آفتاب سایهٔ ما بیش شد چندان که بالاتر شدیم

ادامه مطلب

کیست جز آینه و آب درین قحط‌آباد

کیست جز آینه و آب درین قحط‌آباد که کند گریه به روز سفر از دنبالم

ادامه مطلب

گر ندیدی شاخ گل را با خزان آمیخته

گر ندیدی شاخ گل را با خزان آمیخته بر سر دوش من آن دست نگارین را ببین

ادامه مطلب

گرفتم این که نظر باز می‌توان کردن

گرفتم این که نظر باز می‌توان کردن به بال چشم، چه پرواز می‌توان کردن؟

ادامه مطلب

گلشن از نازک نهالان یک تن سیمین شده است

گلشن از نازک نهالان یک تن سیمین شده است باغ را چون ابر در آغوش می‌باید کشید

ادامه مطلب

ما چو سرواز راستی دامن به بار افشانده‌ایم

ما چو سرواز راستی دامن به بار افشانده‌ایم آستین چون شاخ گل بر نوبهار افشانده‌ایم

ادامه مطلب

محراب صبح گوشهٔ ابرو بلند کرد

محراب صبح گوشهٔ ابرو بلند کرد ساقی مهل نماز صراحی قضا شود

ادامه مطلب

مرا که خرمن گل در کنار می‌باید

مرا که خرمن گل در کنار می‌باید ازین چه سود که دیوار گلستان پیداست ؟

ادامه مطلب

مژگان من نشد خشک، تا شد جدا ز رویت

مژگان من نشد خشک، تا شد جدا ز رویت گوهر نمی‌شود بند، در رشتهٔ گسسته

ادامه مطلب

مکرر بود وضع روز و شب، آن ساقی جانها

مکرر بود وضع روز و شب، آن ساقی جانها ز زلف و عارض خود، صبح و شام آورد مستان را

ادامه مطلب

من که بودم گردباد این بیابان، عاقبت

من که بودم گردباد این بیابان، عاقبت چون ره خوابیده بار خاطر صحرا شدم

ادامه مطلب

مهرهٔ گل، پی بازیچهٔ اطفال خوش است

مهرهٔ گل، پی بازیچهٔ اطفال خوش است دل صد پاره بود سبحهٔ صد دانهٔ ما

ادامه مطلب

می‌شود خون خوردن من ظاهر از رخسار یار

می‌شود خون خوردن من ظاهر از رخسار یار از گلستان حسن سعی باغبان پیدا شود

ادامه مطلب

نادان دلش خوش است به تدبیر ناخدا

نادان دلش خوش است به تدبیر ناخدا غافل که ناخدا هم ازین تخته پاره‌هاست

ادامه مطلب

نخل ما را ثمری نیست بجز گرد ملال

نخل ما را ثمری نیست بجز گرد ملال طعمهٔ خاک شود هر که فشاند ما را

ادامه مطلب

نشاط یکشبهٔ دهر را غنیمت دان

نشاط یکشبهٔ دهر را غنیمت دان که می‌رود چو حنا این نگار دست به دست

ادامه مطلب

نمانده از شب آن زلف گر چه پاسی بیش

نمانده از شب آن زلف گر چه پاسی بیش هنوز درد دل آغاز می‌توان کردن

ادامه مطلب

نومید نیستیم ز احسان نوبهار

نومید نیستیم ز احسان نوبهار هرچند تخم سوخته در خاک کرده‌ایم

ادامه مطلب

نیست جز پاکی دامن گنهم چون مه مصر

نیست جز پاکی دامن گنهم چون مه مصر کو عزیزی که برون آورد از بند مرا؟

ادامه مطلب

نیستی گردون، ولی بر عادت گردون تو هم

نیستی گردون، ولی بر عادت گردون تو هم می‌کشی آخر چراغی را که روشن می‌کنی

ادامه مطلب