در آشیان به خیال تو آنقدر ماندم

در آشیان به خیال تو آنقدر ماندم که غنچه شد گل پرواز در پر و بالم

ادامه مطلب

در خرابات مغان بی عصمتی را راه نیست

در خرابات مغان بی عصمتی را راه نیست دختر رز با سیه مستان به خلوت می‌رود

ادامه مطلب

در شکست ماست حکمتها، که چون کشتی شکست

در شکست ماست حکمتها، که چون کشتی شکست غرقه‌ای را دستگیری می‌کند هر پاره‌ای

ادامه مطلب

در گشاد کار خود مشکل‌گشایان عاجزند

در گشاد کار خود مشکل‌گشایان عاجزند شانه نتواند گشودن طرهٔ شمشاد را

ادامه مطلب

دردها کم شود از گفتن و دردی که مراست

دردها کم شود از گفتن و دردی که مراست از تهی کردن دل می‌شود افزون، چه کنم؟

ادامه مطلب

دست تا بر ساز زد مطرب، دل ما خون گریست

دست تا بر ساز زد مطرب، دل ما خون گریست از زمین ما به ناخن آب می‌آید برون

ادامه مطلب

دل چو رو گرداند، بر گرداندن او مشکل است

دل چو رو گرداند، بر گرداندن او مشکل است روی دل تا برنگردیده است، بر گردان مرا

ادامه مطلب

دل سودازده عمری است هوایی شده است

دل سودازده عمری است هوایی شده است آه اگر راه به آن زلف پریشان نبرد!

ادامه مطلب

یوسف به زر قلب فروشان دگرانند

یوسف به زر قلب فروشان دگرانند ما وقت خوش خود به دو عالم نفروشیم

ادامه مطلب

دم جان بخش نسیم سحری را دریاب

دم جان بخش نسیم سحری را دریاب پیش ازان کز نفس خلق مکدر گردد

ادامه مطلب

دیوان ما و خود را، مفکن به روز محشر

دیوان ما و خود را، مفکن به روز محشر در عذر خشم بیجا، یک بوسهٔ بجا ده

ادامه مطلب

رزق می‌آید به پای خویش تا دندان به جاست

رزق می‌آید به پای خویش تا دندان به جاست آسیا تا هست، در اندیشه نان نیستم

ادامه مطلب

روزگاری است نرفتیم به صحرای جنون

روزگاری است نرفتیم به صحرای جنون یاد مجنون که عجب سلسله جنبانی بود!

ادامه مطلب

ز آسمان کهنسال چشم جود مدار

ز آسمان کهنسال چشم جود مدار نمی‌دهد، چو سبو کهنه گشت، نم بیرون

ادامه مطلب

ز جوی شیر کردم تلخ بر خود خواب شیرین را

ز جوی شیر کردم تلخ بر خود خواب شیرین را خجل چون کوهکن زین بازی طفلانه خویشم

ادامه مطلب

ز زندگانی خود، چرخ سیر کرد مرا

ز زندگانی خود، چرخ سیر کرد مرا دم فسردهٔ این پیر، پیر کرد مرا

ادامه مطلب

ز من کناره کند موج اگر حباب شوم

ز من کناره کند موج اگر حباب شوم فریب من نخورد تشنه گر سراب شوم

ادامه مطلب

زود گردد چهرهٔ بی‌شرم، پامال نگاه

زود گردد چهرهٔ بی‌شرم، پامال نگاه می‌رود گلشن به غارت، باغبان خفته را

ادامه مطلب

ساقی، ترا که دست و دلی هست می بنوش

ساقی، ترا که دست و دلی هست می بنوش کز بوی باده دست و دل من ز کار رفت

ادامه مطلب

سرما در قدم دار فنا افتاده است

سرما در قدم دار فنا افتاده است ما نه آنیم که بر دوش کسی بار شویم

ادامه مطلب

سینه باغی است که گلشن شود از خاموشی

سینه باغی است که گلشن شود از خاموشی دل چراغی است که روشن شود از خاموشی

ادامه مطلب

شد جهان در چشم من از رفتن جانان سیاه

شد جهان در چشم من از رفتن جانان سیاه برد با خود میهمان من چراغ خانه را

ادامه مطلب

شود بار دلم آن را که از دل بار بردارم

شود بار دلم آن را که از دل بار بردارم نهد پا بر سرم از راه هر کس خار بردارم

ادامه مطلب

صبح آدینه و طفلان همه یک جا جمعند

صبح آدینه و طفلان همه یک جا جمعند بر جنون می‌زنم امروز که بازاری هست!

ادامه مطلب

طاعت زهاد را می‌بود اگر کیفیتی

طاعت زهاد را می‌بود اگر کیفیتی مهر می‌زد بر دهن خمیازهٔ محراب را

ادامه مطلب

عاقبت زد بر زمینم آن که از روی نیاز

عاقبت زد بر زمینم آن که از روی نیاز سال‌هابر روی دستش چون دعا می‌داشتم

ادامه مطلب

عقل میزان تفاوت در میان می‌آورد

عقل میزان تفاوت در میان می‌آورد عشق در یک پله دارد کعبه و بتخانه را

ادامه مطلب

عمرها رفت که چون زلف پریشان توام

عمرها رفت که چون زلف پریشان توام زیر پای تو شبی گر به سر افتم چه شود

ادامه مطلب

غم به قدر غمگسار از آسمان نازل شود

غم به قدر غمگسار از آسمان نازل شود زان غم من زود آخر شد که بی غمخواره‌ام

ادامه مطلب

فروغ صحبت روشندلان غنیمت دان

فروغ صحبت روشندلان غنیمت دان پیاله گیر که شبگیر می‌کند مهتاب

ادامه مطلب

فیض صبح زنده‌دل بیش است از دلهای شب

فیض صبح زنده‌دل بیش است از دلهای شب مرگ پیران از جوانان بیشتر سوزد مرا

ادامه مطلب

کاش می دیدی به چشم عاشقان رخسار خویش

کاش می دیدی به چشم عاشقان رخسار خویش تا دریغ از چشم خود می‌داشتی دیدار خویش

ادامه مطلب

کشور دیوانگی امروز معمور از من است

کشور دیوانگی امروز معمور از من است من بپا دارم بنای خانهٔ زنجیر را!

ادامه مطلب

که باز حرف گلوگیر توبه را سرکرد؟

که باز حرف گلوگیر توبه را سرکرد؟ که در بدیههٔ مینای می روانی نیست

ادامه مطلب

گر بدانی چه قدر تشنهٔ دیدار توام

گر بدانی چه قدر تشنهٔ دیدار توام خواهی آمد عرق‌آلود به آغوش مرا!

ادامه مطلب

گرانی می‌کند بر خاطرش یادم، نمی‌دانم

گرانی می‌کند بر خاطرش یادم، نمی‌دانم که با این ناتوانی چون توانم رفت از یادش؟!

ادامه مطلب

گفتگوی کفر و دین آخر به یک جا می‌کشد

گفتگوی کفر و دین آخر به یک جا می‌کشد خواب یک خواب است و باشد مختلف تعبیرها

ادامه مطلب

لب نهادم به لب یار و سپردم جان را

لب نهادم به لب یار و سپردم جان را تا به امروز به این مرگ نمرده است کسی

ادامه مطلب

ماداغ توبه بر دل ساغر گذاشتیم

ماداغ توبه بر دل ساغر گذاشتیم دور طرب به نشاهٔ دیگر گذاشتیم

ادامه مطلب

مرا به بلبل تصویر رحم می‌آید

مرا به بلبل تصویر رحم می‌آید که در هوای تو بال و پری به هم نزده است

ادامه مطلب

مرو از پرده برون بر اثر نکهت زلف

مرو از پرده برون بر اثر نکهت زلف که سر از کوچهٔ زنجیر برون می‌آرد!

ادامه مطلب

مشو زنهار ایمن از خمار بادهٔ عشرت

مشو زنهار ایمن از خمار بادهٔ عشرت که دارد خندهٔ گل، گریهٔ تلخ گلاب از پی

ادامه مطلب

من آن زمان چون قلم سر ز سجده بردارم

من آن زمان چون قلم سر ز سجده بردارم که طی چو نامه شود روزگار فرقت تو

ادامه مطلب

من نیستم حریف زبانت، مگر زنم

من نیستم حریف زبانت، مگر زنم از بوسه مهر بر لب حاضر جواب تو

ادامه مطلب

می‌توان خواند از جبین خاک، احوال مرا

می‌توان خواند از جبین خاک، احوال مرا بس که پیش یار حرفم بر زمین افتاده است !

ادامه مطلب

می‌کند چرخ ستمگر به شکرخنده حساب

می‌کند چرخ ستمگر به شکرخنده حساب لب مخمور به خمیازه اگر باز کنم

ادامه مطلب

نبضی که بود از رگ خواب آرمیده‌تر

نبضی که بود از رگ خواب آرمیده‌تر از شوق دست یار جهیدن گرفت باز

ادامه مطلب

ندارد مزرع ما حاصلی غیر از تهیدستی

ندارد مزرع ما حاصلی غیر از تهیدستی توان در چشم موری کرد خرمن حاصل ما را

ادامه مطلب

نشتر از نامردمی در پردهٔ چشمم شکست

نشتر از نامردمی در پردهٔ چشمم شکست از ره هر کس به مژگان خار و خس برداشتم

ادامه مطلب

نمی‌گردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن

نمی‌گردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد

ادامه مطلب