نباشم چون ز همزانویی آیینه در آتش؟

نباشم چون ز همزانویی آیینه در آتش؟ که می‌آید برون از سنگ و از آهن رقیب من!

ادامه مطلب

نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت

نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت هر طفل نی سوار کند تازیانه‌اش

ادامه مطلب

نفسی چند که در غم گذراندن ستم است

نفسی چند که در غم گذراندن ستم است همچو گل صرف شکر خنده بیجا کردیم

ادامه مطلب

نمی‌روم قدمی راه بی اشارهٔ دل

نمی‌روم قدمی راه بی اشارهٔ دل که خضر راه نجات است استخارهٔ دل

ادامه مطلب

نیست از مستی، زنم گر شیشهٔ خالی به سنگ

نیست از مستی، زنم گر شیشهٔ خالی به سنگ جلوه گاه یار را بی یار دیدن مشکل است

ادامه مطلب

نیست صائب ملک تنگ بی‌غمی جای دو شاه

نیست صائب ملک تنگ بی‌غمی جای دو شاه زین سبب طفلان جدل دارند با دیوانه‌ها

ادامه مطلب

هر تلخیی که قسمت ما کرده است چرخ

هر تلخیی که قسمت ما کرده است چرخ می نام کرده‌ایم و به ساغر فکنده‌ایم

ادامه مطلب

هر که باری ز دل رهروان بردارد

هر که باری ز دل رهروان بردارد راست چون راه، سبکبار به منزل برود

ادامه مطلب

هستی ز ما مجوی، که در اولین نفس

هستی ز ما مجوی، که در اولین نفس این گرد را به باد فنا داده‌ایم ما

ادامه مطلب

همطالع بیدیم درین باغ، که باشد

همطالع بیدیم درین باغ، که باشد سر پیش فکندن، ثمر پیشرس ما

ادامه مطلب

یا سبو، یا خم می، یا قدح باده کنند

یا سبو، یا خم می، یا قدح باده کنند یک کف خاک درین میکده ضایع نشود

ادامه مطلب

آبرو در پیش ساغر ریختن دون‌همتی است

آبرو در پیش ساغر ریختن دون‌همتی است گردنی کج می‌کنی، باری می از مینا طلب

ادامه مطلب

از بیقراری دل اندوهگین خویش

از بیقراری دل اندوهگین خویش خجلت کشم همیشه ز پهلونشین خویش

ادامه مطلب

از حال دل مپرس که با اهل عقل چیست

از حال دل مپرس که با اهل عقل چیست دیوانه‌ای میانهٔ طفلان نشسته است

ادامه مطلب

از دل خونگرم ما پیکان کشیدن مشکل است

از دل خونگرم ما پیکان کشیدن مشکل است چون توان کردن دو یکدل را ز یکدیگر جدا؟

ادامه مطلب

از شیر مادرست به من می حلال تر

از شیر مادرست به من می حلال تر زین لقمهٔ غمی که مرا در گلو گرفت

ادامه مطلب

از گهر سنجی این جوهریان نزدیک است

از گهر سنجی این جوهریان نزدیک است که ز ساحل به صدف باز برم گوهر خویش

ادامه مطلب

ازان چون موی آتش دیده یک دم نیست آرامم

ازان چون موی آتش دیده یک دم نیست آرامم که آتش طلعتان دارند نبض پیچ و تابم را

ادامه مطلب

اگر تپیدن دل ترجمان نمی‌گردید

اگر تپیدن دل ترجمان نمی‌گردید که می‌شناخت درین تیره خاکدان غم را؟

ادامه مطلب

آن که دامن بر چراغ عمر من زد، این زمان

آن که دامن بر چراغ عمر من زد، این زمان آستین بر گریه شمع مزارم می‌کشد

ادامه مطلب

آه کز کودک مزاجیهای ابنای زمان

آه کز کودک مزاجیهای ابنای زمان ابجد ایام طفلی را ز سر باید گرفت

ادامه مطلب

ای که چون غنچه به شیرازهٔ خود می‌بالی

ای که چون غنچه به شیرازهٔ خود می‌بالی باش تا سلسله جنبان خزان برخیزد

ادامه مطلب

این زمان در زیر بار کوه منت می‌روم

این زمان در زیر بار کوه منت می‌روم من که می‌دزدیدم از دست نوازش دوش را

ادامه مطلب

با زاهدان خشک مگو حرف حق بلند

با زاهدان خشک مگو حرف حق بلند منصور را ببین که چه از دار می‌کشد

ادامه مطلب

بخت ما چون بید مجنون سرنگون افتاده است

بخت ما چون بید مجنون سرنگون افتاده است همچو داغ لاله، نان ما به خون افتاده است

ادامه مطلب

بر سیه بختی ارباب سخن می‌گرید

بر سیه بختی ارباب سخن می‌گرید ناله‌ای کز دل چاک قلم آید بیرون

ادامه مطلب

بردار نقاب ای صنم از حسن خداداد

بردار نقاب ای صنم از حسن خداداد تا کعبه روان روی به بتخانه گذارند

ادامه مطلب

بغیر شهد خموشی کدام شیرینی است

بغیر شهد خموشی کدام شیرینی است که از حلاوت آن، لب به یکدیگر چسبد

ادامه مطلب

به امید رهایی با تو حال خویش می‌گفتم

به امید رهایی با تو حال خویش می‌گفتم تو هم یک حلقه افزودی به زنجیر من ای قمری

ادامه مطلب

به خاک افتم ز تخت سلطنت چون در خمار افتم

به خاک افتم ز تخت سلطنت چون در خمار افتم چو آید گردن مینا به کف، مالک رقابم من

ادامه مطلب

به عزم رفتن از گلزار چون قامت برافرازد

به عزم رفتن از گلزار چون قامت برافرازد گل از بی طاقتی، چون خار آویزد به دامانش

ادامه مطلب

به هیچ جا نرسد هر که همتش پست است

به هیچ جا نرسد هر که همتش پست است پر شکسته خس و خار آشیانه شود

ادامه مطلب

بی حاصلی است حاصل دل تا بود درست

بی حاصلی است حاصل دل تا بود درست این شاخ چون شکسته شود بار می‌دهد

ادامه مطلب

بیگانگی ز حد رفت، ساقی می صفاده

بیگانگی ز حد رفت، ساقی می صفاده ما را ز خویش بستان، خود را دمی به ما ده

ادامه مطلب

پیراهنی کجاست که بر اهل روزگار

پیراهنی کجاست که بر اهل روزگار روشن شود که دیدهٔ یعقوب کور نیست

ادامه مطلب

تا دل نمی‌برم زکسی، دل نمی‌دهم

تا دل نمی‌برم زکسی، دل نمی‌دهم صیاد من نخست گرفتار من شود

ادامه مطلب

تنها نه‌ایم در ره دور و دراز عشق

تنها نه‌ایم در ره دور و دراز عشق آوارگی چو ریگ روان همعنان ماست

ادامه مطلب

تیره روزیم، ولی شب همه شب می‌سوزد

تیره روزیم، ولی شب همه شب می‌سوزد شمع کافوری مهتاب به ویرانهٔ ما

ادامه مطلب

جنونی کو که آتش در دل پر شورم اندازد

جنونی کو که آتش در دل پر شورم اندازد ز عقل مصلحت بین صد بیابان دورم اندازد

ادامه مطلب

چنان از موج رحمت شد زمین و آسمان خالی

چنان از موج رحمت شد زمین و آسمان خالی که دریای سراب و ابر تصویرست پنداری

ادامه مطلب

چنین که نالهٔ من از قبول نومیدست

چنین که نالهٔ من از قبول نومیدست عجب که کوه صدای مرا جواب دهد

ادامه مطلب

چو برگ سبز کز باد خزانی زرد می‌گردد

چو برگ سبز کز باد خزانی زرد می‌گردد نشیند هر که با من یک نفس، همدرد می‌گردد

ادامه مطلب

چو یوسفم که به چاه افتد از کنار پدر

چو یوسفم که به چاه افتد از کنار پدر اگر به چرخ برآیم ز آستانه خویش

ادامه مطلب

چون سیاهی شد ز مو، هشیار می‌باید شدن

چون سیاهی شد ز مو، هشیار می‌باید شدن صبح چون روشن شود بیدار می‌باید شدن

ادامه مطلب

چون ماه مصر، قیمت من خواست عذر من

چون ماه مصر، قیمت من خواست عذر من گر یک دو روز بار دل کاروان شدم

ادامه مطلب

حسرت ما را به عمر رفته، چون برگ خزان

حسرت ما را به عمر رفته، چون برگ خزان می‌توان دانست از دستی که بر هم سوده‌ایم

ادامه مطلب

خاکساری ز شکایت دهنم دوخته است

خاکساری ز شکایت دهنم دوخته است نقش پایم که به هر راهگذر ساخته‌ام

ادامه مطلب

خشکسال زهد نم در جوی من نگذاشته است

خشکسال زهد نم در جوی من نگذاشته است تشنه یک هایهای گریه مستانه‌ام

ادامه مطلب

خواب پوچ این عزیزان قابل تعبیر نیست

خواب پوچ این عزیزان قابل تعبیر نیست یوسف ما راکه از زندان برون می‌آورد؟

ادامه مطلب

دارم عقیق صبر به زیر زبان خویش

دارم عقیق صبر به زیر زبان خویش مانند خضر، تشنهٔ آب بقا نیم

ادامه مطلب