از دست رود خامه چو نام تو نویسند

از دست رود خامه چو نام تو نویسند پرواز کند دل چو پیام تو نویسند

ادامه مطلب

از شرم نیست بال و پر جستجو مرا

از شرم نیست بال و پر جستجو مرا چون باز چشم بسته شکارم دل خودست

ادامه مطلب

از کوچه‌ای که آن گل بی خار بگذرد

از کوچه‌ای که آن گل بی خار بگذرد موج لطافت از سر دیوار بگذرد

ادامه مطلب

از هجر و وصل نیست گشایش دل مرا

از هجر و وصل نیست گشایش دل مرا چون گوهرست قسمت من از دو سو گره

ادامه مطلب

آغوشم از کشاکش حسرت چو گل درید

آغوشم از کشاکش حسرت چو گل درید شاخ گلی ندید شبی در کنار خویش

ادامه مطلب

آن طفل یتیمم که شکسته است سبویم

آن طفل یتیمم که شکسته است سبویم از آب، همین گریهٔ تلخی است به جویم

ادامه مطلب

آنقدر همرهی از طالع خود می‌خواهم

آنقدر همرهی از طالع خود می‌خواهم که پر از بوسه کنم چاه زنخدان ترا!

ادامه مطلب

ای عقل شیشه بار که گل بر تو سنگ بود

ای عقل شیشه بار که گل بر تو سنگ بود در کوهسار سنگ ملامت چه می‌کنی؟

ادامه مطلب

این راه دور، بیش ز یک نعره‌وار نیست

این راه دور، بیش ز یک نعره‌وار نیست ای کمتر از سپند، صدایی بلند کن

ادامه مطلب

با خیال خشک تا کی سر به یک بالین نهم ؟

با خیال خشک تا کی سر به یک بالین نهم ؟ دست در آغوش با تصویر کردن مشکل است

ادامه مطلب

باغ و بهار چشم و دل قانع من است

باغ و بهار چشم و دل قانع من است صحرای ساده‌ای که نروید گیاه ازو

ادامه مطلب

بر روی نازبالش گل تکیه می‌کند

بر روی نازبالش گل تکیه می‌کند عاشق به شوخ چشمی شبنم ندیده‌ام

ادامه مطلب

بر نمی‌دارد زمین خاکساری امتیاز

بر نمی‌دارد زمین خاکساری امتیاز در فتادن، سایهٔ شاه و گدا یکسان بود

ادامه مطلب

بعد عمری چون صدف گر قطرهٔ آبی خورم

بعد عمری چون صدف گر قطرهٔ آبی خورم در گلوی تشنه‌ام چون سنگ می‌گردد گره

ادامه مطلب

به آه داشتم امیدها، ندانستم

به آه داشتم امیدها، ندانستم که این فلک زده هم رنگ آسمان گیرد

ادامه مطلب

به پای قافله رفتن ز من نمی‌آید

به پای قافله رفتن ز من نمی‌آید چو آفتاب به تنها روی برآمده‌ام

ادامه مطلب

به زیر خاک غنی را به مردم درویش

به زیر خاک غنی را به مردم درویش اگر زیادتیی هست، حسرتی چندست

ادامه مطلب

به میزان قیامت، بیش کم، کم بیش می‌آید

به میزان قیامت، بیش کم، کم بیش می‌آید زبان این ترازو را نمی‌دانم، نمی‌دانم

ادامه مطلب

بوسی که ز کنج لب ساقی نگرفتم

بوسی که ز کنج لب ساقی نگرفتم می‌بایدم اکنون ز لب جام گرفتن

ادامه مطلب

بیستون را الم مردن فرهاد گداخت

بیستون را الم مردن فرهاد گداخت سنگ را آب کند داغ عزیزان دیدن

ادامه مطلب

پیران تلاش رزق فزون از جوان کنند

پیران تلاش رزق فزون از جوان کنند حرص گدا شود طرف شام بیشتر

ادامه مطلب

تا بوی گلی سلسله جنبان نسیم است

تا بوی گلی سلسله جنبان نسیم است بر ما ره آمد شد بستان نتوان بست

ادامه مطلب

تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است

تشنه چشمان را ز نعمت سیر کردن مشکل است دشت اگر دریا شود، ریگ روان سیراب نیست

ادامه مطلب

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد

ادامه مطلب

جنون به بادیه پرورده چون سراب مرا

جنون به بادیه پرورده چون سراب مرا سواد شهر بود آیهٔ عذاب مرا

ادامه مطلب

چشم از برای روی عزیزان بود به کار

چشم از برای روی عزیزان بود به کار یعقوب را به دیدهٔ بینا چه حاجت است ؟

ادامه مطلب

چند باشم زان رخ مستور، قانع با خیال ؟

چند باشم زان رخ مستور، قانع با خیال ؟ در گریبان تا به کی ریزم گل ناچیده را؟

ادامه مطلب

چه می‌پرسی ز من کیفیت حسن بهاران را؟

چه می‌پرسی ز من کیفیت حسن بهاران را؟ که چون نرگس سر آمد عمر من در چشم مالیدن

ادامه مطلب

چو فرد آینه با کاینات یکرو باش

چو فرد آینه با کاینات یکرو باش که شد سیاه رخ کاغذ از دوروییها

ادامه مطلب

چون صبح اگر عزیمت صادق مدد کند

چون صبح اگر عزیمت صادق مدد کند آفاق را به یک دو نفس می‌توان گرفت

ادامه مطلب

چون گوهر گرامی آدم درین بساط

چون گوهر گرامی آدم درین بساط مسجود آفرینش و مردود آتشم

ادامه مطلب

حرف سبک نمی بردم از قرار خویش

حرف سبک نمی بردم از قرار خویش از هر صدا چو کوه نبازم وقار خویش

ادامه مطلب

خاک ما را از گل بیت الحزن برداشتند

خاک ما را از گل بیت الحزن برداشتند چون سبو، پیوند دست ما به سر، امروز نیست

ادامه مطلب

خراب حالی این قصرهای محکم را

خراب حالی این قصرهای محکم را ز روزن نظر اعتبار باید دید

ادامه مطلب

خنده و جان بر لبم یکبار می‌آید چو برق

خنده و جان بر لبم یکبار می‌آید چو برق ابر می‌گرید به حالم چون تبسم می‌کنم

ادامه مطلب

خونی که مشک گشت، دلش می‌شود سیاه

خونی که مشک گشت، دلش می‌شود سیاه زان سفله کن حذر که به دولت رسیده است

ادامه مطلب

دایم به خون گرم شفق غوطه می‌خورم

دایم به خون گرم شفق غوطه می‌خورم چون صبح صادق از نفس راستین خویش

ادامه مطلب

در جهان آگهی خضری دچار من نشد

در جهان آگهی خضری دچار من نشد می‌روم از خود برون، شاید که پیش آید کسی

ادامه مطلب

در زیر خرقه شیشهٔ می را نگاه دار

در زیر خرقه شیشهٔ می را نگاه دار این ماه را نهفته در ابر سیاه دار

ادامه مطلب

در کهنسالی ز مرگ ناگهان غافل مشو

در کهنسالی ز مرگ ناگهان غافل مشو برگ چون شد زرد، از باد خزان غافل مشو

ادامه مطلب

دریا بغل گشاده به ساحل نهاد روی

دریا بغل گشاده به ساحل نهاد روی دیگر کدام سیل گسسته است بند را؟

ادامه مطلب

درین زمان که عقیم است جمله صحبتها

درین زمان که عقیم است جمله صحبتها کناره‌گیر و غنیمت شمار عزلت را

ادامه مطلب

دل آزاده درین باغ اقامت نکند

دل آزاده درین باغ اقامت نکند وحشت سرو ز برچیدن دامان پیداست

ادامه مطلب

دل ز جمعیت اسباب چو برداشتنی است

دل ز جمعیت اسباب چو برداشتنی است آنقدر بار به دل نه که توانی برداشت

ادامه مطلب

یک ساعت است گرمی هنگامهٔ هوس

یک ساعت است گرمی هنگامهٔ هوس زود از سر حباب هوا می‌رود برون

ادامه مطلب

دنیا به اهل خویش ترحم نمی‌کند

دنیا به اهل خویش ترحم نمی‌کند آتش امان نمی‌دهد آتش‌پرست را

ادامه مطلب

دولت بیدار اگر یک چند بیخوابی کشید

دولت بیدار اگر یک چند بیخوابی کشید کرد در ایام بخت ما، قضای خوابها

ادامه مطلب

رحم کن بر ما سیه بختان، که با آن سرکشی

رحم کن بر ما سیه بختان، که با آن سرکشی شمع در شبها به دست آرد دل پروانه را

ادامه مطلب

رهرو صادق و سامان اقامت، هیهات

رهرو صادق و سامان اقامت، هیهات صبح چون کرد نفس راست، روان خواهد شد

ادامه مطلب

ریشهٔ نخل کهنسال از جوان افزونترست

ریشهٔ نخل کهنسال از جوان افزونترست بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را

ادامه مطلب