دعوی گردن فرازی با اسیری چو کنم؟

دعوی گردن فرازی با اسیری چو کنم؟ در صف آزادمردان این دلیری چون کنم؟

ادامه مطلب

دل رمیده ما را به چشم خود مسپار

دل رمیده ما را به چشم خود مسپار سیاه مست چه داند نگاهبانی چیست

ادامه مطلب

یک دلشده در دام نگاهت نگرفته است

یک دلشده در دام نگاهت نگرفته است در هالهٔ آغوش، چو ماهت نگرفته است

ادامه مطلب

دلم هر لحظه از داغی به داغ دیگر آویزد

دلم هر لحظه از داغی به داغ دیگر آویزد چو بیماری که گرداند ز تاب درد بالین را

ادامه مطلب

دولت سنگدلان زود بسر می‌آید

دولت سنگدلان زود بسر می‌آید سیل از سینه کهسار به سرعت گذرد

ادامه مطلب

رتبهٔ زمزمهٔ عشق ندارد زاهد

رتبهٔ زمزمهٔ عشق ندارد زاهد بگذارید که آوازه جنت شنود

ادامه مطلب

رنگ من کرده به بال وپر عنقا پرواز

رنگ من کرده به بال وپر عنقا پرواز نیست ممکن که به چندین بط می آید باز

ادامه مطلب

روی تلخ دایه نتواند مرا خاموش کرد

روی تلخ دایه نتواند مرا خاموش کرد طفل بدخویم، شکر در شیر می‌باید مرا

ادامه مطلب

ز بس خاک خورده است خون عزیزان

ز بس خاک خورده است خون عزیزان به هر جا که ناخن زنی خون برآید

ادامه مطلب

ز دلسیاهی آب حیات می‌آید

ز دلسیاهی آب حیات می‌آید که تشنه سر به بیابان دهد سکندر را

ادامه مطلب

ز گاهواره تسلیم کن سفینهٔ خویش

ز گاهواره تسلیم کن سفینهٔ خویش میان بحر بلا در کنار مادر باش

ادامه مطلب

زلیخا همتی در عرصهٔ عالم نمی‌یابد

زلیخا همتی در عرصهٔ عالم نمی‌یابد به امید که آید یوسف از چاه وطن بیرون؟

ادامه مطلب

زینهار از لاله رخساران به دیدن صلح کن

زینهار از لاله رخساران به دیدن صلح کن کز نچیدن می‌توان یک عمر گل چید از گلی

ادامه مطلب

سر بر تن من نیست ز آشفته دماغی

سر بر تن من نیست ز آشفته دماغی زان دم که سبوی میم از دوش فتاده

ادامه مطلب

سیری ز دیدن تو ندارد نگاه من

سیری ز دیدن تو ندارد نگاه من چون قحط دیده‌ای که به نعمت رسیده است

ادامه مطلب

شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت

شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت هر که برخاست زجا، سلسله بر پا برخاست !

ادامه مطلب

شکوه مهر خامشی می‌خواست گیرد از لبم

شکوه مهر خامشی می‌خواست گیرد از لبم ریختم در شیشه باز این بادهٔ پرزور را

ادامه مطلب

شیشه با سنگ و قدح با محتسب یکرنگ شد

شیشه با سنگ و قدح با محتسب یکرنگ شد کی ندانم صحبت ما و تو خواهد در گرفت

ادامه مطلب

صفحهٔ روی ترا دید و ورق برگرداند

صفحهٔ روی ترا دید و ورق برگرداند ساده لوحی که به من دوش نصیحت می‌کرد

ادامه مطلب

طی شد ایام برومندی ما در سختی

طی شد ایام برومندی ما در سختی همچو آن دانه که در زیر قدم سبز شود

ادامه مطلب

عشق سازد ز هوس پاک، دل آدم را

عشق سازد ز هوس پاک، دل آدم را دزد چون شحنه شود، امن کند عالم را

ادامه مطلب

عمر شد در گوشمالم صرف، گویا روزگار

عمر شد در گوشمالم صرف، گویا روزگار می‌کند ساز از برای محفل دیگر مرا

ادامه مطلب

غافلان را گوش بر آواز طبل رحلت است

غافلان را گوش بر آواز طبل رحلت است هر تپیدن قاصدی باشد دل آگاه را

ادامه مطلب

غنچهٔ دلگیر ما را برگ شکرخند نیست

غنچهٔ دلگیر ما را برگ شکرخند نیست ای نسیم عافیت، شبگیر کن از کوی ما

ادامه مطلب

فغان که کوهکن ساده دل نمی‌داند

فغان که کوهکن ساده دل نمی‌داند که راه در دل خوبان به زور نتوان یافت

ادامه مطلب

قرب و بعد از طرف توست چو حق نشناسی

قرب و بعد از طرف توست چو حق نشناسی نسبت نقطه ز اطراف به پرگار یکی است

ادامه مطلب

کسی به خاک چو من گوهری نیندازد

کسی به خاک چو من گوهری نیندازد به سهواز گره روزگار وا شده‌ام

ادامه مطلب

کمند زلف در گردن گذشتی روزی از صحرا

کمند زلف در گردن گذشتی روزی از صحرا هنوز از دور گردن می‌کشد آهوی صحرایی

ادامه مطلب

کیستم من، مشت خار در محیط افتاده‌ای

کیستم من، مشت خار در محیط افتاده‌ای دل به دریا کرده‌ای، کشتی به طوفان داده‌ای

ادامه مطلب

گر نخواهی پشت پا زد بر جهان، پایی بکوب

گر نخواهی پشت پا زد بر جهان، پایی بکوب دست اگر نتوانی افشاند آستینی برفشان

ادامه مطلب

گریبان چاک از مجلس میا بیرون، که می‌ترسم

گریبان چاک از مجلس میا بیرون، که می‌ترسم گل خورشید خود را در گریبان تو اندازد

ادامه مطلب

گلی که آفت پژمردگی نمی‌بیند

گلی که آفت پژمردگی نمی‌بیند همان گل است که چینند از نظاره گل

ادامه مطلب

ما را گزیده است ز بس تلخی خمار

ما را گزیده است ز بس تلخی خمار از ترس، بوسه بر لب میگون نمی‌دهیم!

ادامه مطلب

محضر قتلش به مهر بال و پر آماده شد

محضر قتلش به مهر بال و پر آماده شد هر که چون طاوس دنبال خودآرایی گرفت

ادامه مطلب

مرا ز کوی خرابات، پای رفتن نیست

مرا ز کوی خرابات، پای رفتن نیست مگر به خانه برد محتسب به دوش مرا

ادامه مطلب

مشو از صحبت بی برگ و نوایان غافل

مشو از صحبت بی برگ و نوایان غافل که شب قدر نهان در رمضان می‌باشد

ادامه مطلب

مکش ز دست من آن ساعد نگارین مرا

مکش ز دست من آن ساعد نگارین مرا که خون ز دست تو بسیار در دل است مرا

ادامه مطلب

من که روزی از دل خود می‌خورم در آتشم

من که روزی از دل خود می‌خورم در آتشم وای بر آنکس که نعمتهای الوان می‌خورد

ادامه مطلب

می زیر دست خود نکند هوشمند را

می زیر دست خود نکند هوشمند را پروای سیل نیست زمین بلند را

ادامه مطلب

می‌شود قدر سخن سنجان پس از رفتن پدید

می‌شود قدر سخن سنجان پس از رفتن پدید جای بلبل در چمن، فصل خزان پیدا شود

ادامه مطلب

نارساییهای طالع مانع است از اتحاد

نارساییهای طالع مانع است از اتحاد ورنه با موی میان یار همتابیم ما

ادامه مطلب

نخوابیده است با کین کسی هرگز دل صافم

نخوابیده است با کین کسی هرگز دل صافم ز بستر چون دعا از سینه‌های پاک برخیزم

ادامه مطلب

نشاهٔ بادهٔ گلرنگ به تخت است مدام

نشاهٔ بادهٔ گلرنگ به تخت است مدام دولت از سلسلهٔ تاک نیاید بیرون

ادامه مطلب

نمی‌بود اینقدر خواب غرور دلبران سنگین

نمی‌بود اینقدر خواب غرور دلبران سنگین اگر می‌داشت آوازی، شکست شیشهٔ دلها

ادامه مطلب

نه همین موج ز آمد شد خود بی خبرست

نه همین موج ز آمد شد خود بی خبرست هیچ کس را خبر از آمدن و رفتن نیست

ادامه مطلب

نیست در پایان عمر از رعشه پیران را گزیر

نیست در پایان عمر از رعشه پیران را گزیر بر فروغ خویش می‌لرزد چراغ صبحگاه

ادامه مطلب

نیست ممکن راه شبنم را به رنگ و بو زدن

نیست ممکن راه شبنم را به رنگ و بو زدن این کشش از عالم بالاست مجذوب مرا

ادامه مطلب

هر که از حلقهٔ ارباب ریا سالم جست

هر که از حلقهٔ ارباب ریا سالم جست هیچ جا تا در میخانه نگیرد آرام

ادامه مطلب

هزار حیف که در دودمان عشق نماند

هزار حیف که در دودمان عشق نماند کسی که خانهٔ زنجیر را بپا دارد!

ادامه مطلب

همرهان رفتند اما داغشان از دل نرفت

همرهان رفتند اما داغشان از دل نرفت آتشی بر جای ماند کاروان چون بگذرد

ادامه مطلب