چه می‌پرسی ز من کیفیت حسن بهاران را؟

چه می‌پرسی ز من کیفیت حسن بهاران را؟ که چون نرگس سر آمد عمر من در چشم مالیدن

ادامه مطلب

چو فرد آینه با کاینات یکرو باش

چو فرد آینه با کاینات یکرو باش که شد سیاه رخ کاغذ از دوروییها

ادامه مطلب

چون صبح اگر عزیمت صادق مدد کند

چون صبح اگر عزیمت صادق مدد کند آفاق را به یک دو نفس می‌توان گرفت

ادامه مطلب

چون گوهر گرامی آدم درین بساط

چون گوهر گرامی آدم درین بساط مسجود آفرینش و مردود آتشم

ادامه مطلب

حرف سبک نمی بردم از قرار خویش

حرف سبک نمی بردم از قرار خویش از هر صدا چو کوه نبازم وقار خویش

ادامه مطلب

خاک ما را از گل بیت الحزن برداشتند

خاک ما را از گل بیت الحزن برداشتند چون سبو، پیوند دست ما به سر، امروز نیست

ادامه مطلب

خراب حالی این قصرهای محکم را

خراب حالی این قصرهای محکم را ز روزن نظر اعتبار باید دید

ادامه مطلب

خنده و جان بر لبم یکبار می‌آید چو برق

خنده و جان بر لبم یکبار می‌آید چو برق ابر می‌گرید به حالم چون تبسم می‌کنم

ادامه مطلب

خونی که مشک گشت، دلش می‌شود سیاه

خونی که مشک گشت، دلش می‌شود سیاه زان سفله کن حذر که به دولت رسیده است

ادامه مطلب

دایم به خون گرم شفق غوطه می‌خورم

دایم به خون گرم شفق غوطه می‌خورم چون صبح صادق از نفس راستین خویش

ادامه مطلب

در جهان آگهی خضری دچار من نشد

در جهان آگهی خضری دچار من نشد می‌روم از خود برون، شاید که پیش آید کسی

ادامه مطلب

در زیر خرقه شیشهٔ می را نگاه دار

در زیر خرقه شیشهٔ می را نگاه دار این ماه را نهفته در ابر سیاه دار

ادامه مطلب

در کهنسالی ز مرگ ناگهان غافل مشو

در کهنسالی ز مرگ ناگهان غافل مشو برگ چون شد زرد، از باد خزان غافل مشو

ادامه مطلب

دریا بغل گشاده به ساحل نهاد روی

دریا بغل گشاده به ساحل نهاد روی دیگر کدام سیل گسسته است بند را؟

ادامه مطلب

درین زمان که عقیم است جمله صحبتها

درین زمان که عقیم است جمله صحبتها کناره‌گیر و غنیمت شمار عزلت را

ادامه مطلب

دل آزاده درین باغ اقامت نکند

دل آزاده درین باغ اقامت نکند وحشت سرو ز برچیدن دامان پیداست

ادامه مطلب

دل ز جمعیت اسباب چو برداشتنی است

دل ز جمعیت اسباب چو برداشتنی است آنقدر بار به دل نه که توانی برداشت

ادامه مطلب

یک صبحدم به طرف گلستان گذشته‌ای

یک صبحدم به طرف گلستان گذشته‌ای شبنم هنوز بر رخ گل آب می‌زند!

ادامه مطلب

دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت

دندان ما ز خوردن نعمت تمام ریخت اندوه روزی از دل ما کم نمی‌شود

ادامه مطلب

دیدن یک روی آتشناک را صد دل کم است

دیدن یک روی آتشناک را صد دل کم است من به یک دل، عاشق صد آتشین رخساره‌ام

ادامه مطلب

راهی که راهزن زد، یک چند امن باشد

راهی که راهزن زد، یک چند امن باشد ایمن شدم ز شیطان، تا توبه را شکستم

ادامه مطلب

ره ندارد جلوهٔ آزادگی در کوی عشق

ره ندارد جلوهٔ آزادگی در کوی عشق سرو اگر کارند این‌جا بید مجنون می‌دمد

ادامه مطلب

ز آب من جگر تشنه‌ای نشد سیراب

ز آب من جگر تشنه‌ای نشد سیراب چه سود ازین که فلک لعل آبدارم کرد؟

ادامه مطلب

ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد!

ز چشم بد، خدا آن چشم میگون را نگه دارد! که در هر گردشی مست تماشا می‌کند ما را

ادامه مطلب

ز دست راست ندانستمی اگر چپ را

ز دست راست ندانستمی اگر چپ را چه گنجها به یمین و یسار داشتمی

ادامه مطلب

ز من به نکتهٔ رنگین چون لاله قانع شو

ز من به نکتهٔ رنگین چون لاله قانع شو که از برای درودن نکشته‌اند مرا

ادامه مطلب

زندان به روزگار شود دلنشین و ما

زندان به روزگار شود دلنشین و ما هر روز می‌شویم ز دنیا رمیده‌تر

ادامه مطلب

زین بیابان می‌برم خود را برون چون گردباد

زین بیابان می‌برم خود را برون چون گردباد بیش ازین نتوان غبار خاطر صحرا شدن

ادامه مطلب

سر زلف تو نباشد سر زلف دیگر

سر زلف تو نباشد سر زلف دیگر از برای دل ما قحط پریشانی نیست !

ادامه مطلب

سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است

سیل درماندهٔ کوتاهی دیوار من است بی سرانجامی من خانه نگهدار من است

ادامه مطلب

شحنهٔ دیده وری کو، که درین فصل بهار

شحنهٔ دیده وری کو، که درین فصل بهار هر که دیوانه نگشته است به زنجیر کند!

ادامه مطلب

شود آسان دل از جان برگرفتن در کهنسالی

شود آسان دل از جان برگرفتن در کهنسالی که در فصل خزان، برگ از هوا گیرد جدایی را

ادامه مطلب

شیوه عاجز کشی از خسروان زیبنده نیست

شیوه عاجز کشی از خسروان زیبنده نیست بی تکلف، حیلهٔ پرویز نامردانه بود

ادامه مطلب

ضیافتی که در آنجا توانگران باشند

ضیافتی که در آنجا توانگران باشند شکنجه‌ای است فقیران بی‌بضاعت را

ادامه مطلب

عالم از افسردگان یک چشم خواب آلود شد

عالم از افسردگان یک چشم خواب آلود شد کو قیامت تا برانگیزد جهان خفته را؟

ادامه مطلب

عشق بر هر کس که زور آورد، من گشتم خراب

عشق بر هر کس که زور آورد، من گشتم خراب سیل در هر جا که پا افشرد، من ویران شدم

ادامه مطلب

عمر عزیز را به می‌ناب صرف کن

عمر عزیز را به می‌ناب صرف کن این آب را به لالهٔ سیراب صرف کن

ادامه مطلب

غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است

غفلت پیریم از عهد جوانی بیش است خواب ایام بهارم به خزان افتاده است

ادامه مطلب

غنچهٔ تصویر می‌لرزد به رنگ و بوی خویش

غنچهٔ تصویر می‌لرزد به رنگ و بوی خویش در ریاض آفرینش یک دل آسوده نیست

ادامه مطلب

فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است

فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است این کمان، پشت سر تیر فراوان دیده است

ادامه مطلب

کاش در زندگی از خاک مرا برمی داشت

کاش در زندگی از خاک مرا برمی داشت آن که بر تربت من سایه فکند آخر کار

ادامه مطلب

کس زبان چشم خوبان را نمی‌داند چو ما

کس زبان چشم خوبان را نمی‌داند چو ما روزگاری این غزالان را شبانی کرده‌ایم !

ادامه مطلب

کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب

کنعان ز آب دیده یعقوب شد خراب ابر سفید اینهمه باران نداشته است

ادامه مطلب

گر به بیداری غرور حسن مانع می‌شود

گر به بیداری غرور حسن مانع می‌شود می‌توان دلهای شب آمد به خواب عاشقان

ادامه مطلب

گر گلوگیر نمی‌شد غم نان مردم را

گر گلوگیر نمی‌شد غم نان مردم را همه روی زمین یک لب خندان می‌بود

ادامه مطلب

گریه بسیار بود، نو به وجود آمده را

گریه بسیار بود، نو به وجود آمده را خاک زندان بود از چرخ فرود آمده را

ادامه مطلب

گوشه‌ای کو، که دل از فکر سفر جمع کنم

گوشه‌ای کو، که دل از فکر سفر جمع کنم پا به دامان صدف همچو گهر جمع کنم

ادامه مطلب

ما ز بوی پیرهن قانع به یاد یوسفیم

ما ز بوی پیرهن قانع به یاد یوسفیم نعمت آن باشد که چشمی نیست در دنبال او

ادامه مطلب

مرا از زندگانی سیر کرد از لقمهٔ اول

مرا از زندگانی سیر کرد از لقمهٔ اول طعام این خسیسان آب شمشیرست پنداری

ادامه مطلب

مرا گر خنده‌ای چون غنچه در سالی شود روزی

مرا گر خنده‌ای چون غنچه در سالی شود روزی به لب تا از ته دل می‌رسد، خمیازه می‌گردد

ادامه مطلب