مرگ هیهات است سازد از فراموشان مرا

مرگ هیهات است سازد از فراموشان مرا من همان ذوقم که می‌یابند از گفتار من

ادامه مطلب

مصیبت دگرست این که مرده دل را

مصیبت دگرست این که مرده دل را چو مرده تن خاکی به گور نتوان کرد

ادامه مطلب

من آن وحشی غزالم دامن صحرای امکان را

من آن وحشی غزالم دامن صحرای امکان را که می‌لرزم ز هر جانب غباری می‌شود پیدا

ادامه مطلب

منم آن لاله که از نعمت الوان جهان

منم آن لاله که از نعمت الوان جهان با دل سوخته و خون جگر ساخته‌ام

ادامه مطلب

می‌داشت کاش حوصلهٔ یک نگاه دور

می‌داشت کاش حوصلهٔ یک نگاه دور شوقی که می‌برد به تماشای او مرا

ادامه مطلب

می‌کند روز سیه بیگانه یاران را ز هم

می‌کند روز سیه بیگانه یاران را ز هم خضر در ظلمات می‌گردد ز اسکندر جدا

ادامه مطلب

نتوان به دستگیری اخوان ز راه رفت

نتوان به دستگیری اخوان ز راه رفت یوسف به ریسمان برادر به چاه رفت

ادامه مطلب

نسازد لن ترانی چون کلیم از طور نومیدم

نسازد لن ترانی چون کلیم از طور نومیدم نمک پرورده عشقم، زبان ناز می‌دانم

ادامه مطلب

نکند باد خزان رحم به مجموعهٔ گل

نکند باد خزان رحم به مجموعهٔ گل من به امید چه شیرازه کنم دفتر خویش ؟

ادامه مطلب

نه دین ما به جا و نه دنیای ما تمام

نه دین ما به جا و نه دنیای ما تمام از حق گذشته‌ایم و به باطل نمی‌رسیم

ادامه مطلب

نیرنگ چرخ، چون گل رعنا درین چمن

نیرنگ چرخ، چون گل رعنا درین چمن خون دل از پیالهٔ زر می‌دهد مرا

ادامه مطلب

نیست غیر از بحر، چون سیلاب، ما را منزلی

نیست غیر از بحر، چون سیلاب، ما را منزلی گرد راه از خویش در آغوش یار افشانده‌ایم

ادامه مطلب

هر چند حسن را خطر از چشم پاک نیست

هر چند حسن را خطر از چشم پاک نیست پنهان ز آب و آینه کن آن جمال را

ادامه مطلب

هر که پا کج می‌گذارد، ما دل خود می‌خوریم

هر که پا کج می‌گذارد، ما دل خود می‌خوریم شیشهٔ ناموس عالم در بغل داریم ما

ادامه مطلب

هست در قبضهٔ تقدیر، گشاد دل تنگ

هست در قبضهٔ تقدیر، گشاد دل تنگ حل این عقد ز سرپنجهٔ تدبیر مخواه

ادامه مطلب

هنوزم از دهان چون صبح بوی شیر می‌آمد

هنوزم از دهان چون صبح بوی شیر می‌آمد که چون خورشید، مطلعهای عالمگیر می‌گفتم!

ادامه مطلب

یارب چه گل شکفته، که امروز در چمن

یارب چه گل شکفته، که امروز در چمن گلها به جای چشم، دهن باز کرده‌اند !

ادامه مطلب

ادب پیر خرابات نگهداشتنی است

ادب پیر خرابات نگهداشتنی است طبع پیران و دل نازک اطفال یکی است

ادامه مطلب

از تندباد حادثه شمع مرا بخر

از تندباد حادثه شمع مرا بخر چون دست دست توست، به دست حمایتی

ادامه مطلب

از حوادث هر که را سنگی به مینا می‌خورد

از حوادث هر که را سنگی به مینا می‌خورد از دل خونگرم ما آواز می‌آید برون

ادامه مطلب

از دور نیفتد قدح بزم مکافات

از دور نیفتد قدح بزم مکافات زهری که چشیدن نتوانی، نچشانی

ادامه مطلب

از طلوع و از غروب مهر روشن شد که چرخ

از طلوع و از غروب مهر روشن شد که چرخ هر که رابرداشت صبح از خاک، شام افتد به خاک

ادامه مطلب

از مرگ به ما نیم نفس بیش نمانده است

از مرگ به ما نیم نفس بیش نمانده است یک گام ز سیلاب به خس بیش نمانده است

ادامه مطلب

آسمانها در شکست من کمرها بسته‌اند

آسمانها در شکست من کمرها بسته‌اند چون نگه دارم من از نه آسیا یک دانه را

ادامه مطلب

امروز کرده‌اند جدا، خانه کفر و دین

امروز کرده‌اند جدا، خانه کفر و دین زین پیش، اگر نه کعبه صنمخانه بوده است

ادامه مطلب

آنچه برگ عیش می‌دانی درین بستانسرا

آنچه برگ عیش می‌دانی درین بستانسرا پیش چشم اهل بینش، دست بر هم سوده‌ای است

ادامه مطلب

ای بحر، از حباب نظر باز کن، ببین

ای بحر، از حباب نظر باز کن، ببین کاین موج بیقرار به ساحل چه می‌کند

ادامه مطلب

ای گل شوخ که مغرور بهاران شده‌ای

ای گل شوخ که مغرور بهاران شده‌ای خبرت نیست که در پی چه خزانی داری

ادامه مطلب

اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است

اینقدر کز تو دلی چند بود شاد، بس است زندگانی به مراد همه کس نتوان کرد

ادامه مطلب

بار گران، سبک به امید فکندن است

بار گران، سبک به امید فکندن است عمری است بر امید عدم زنده‌ایم ما

ادامه مطلب

بر حریر عافیت نتوان مرا در خواب کرد

بر حریر عافیت نتوان مرا در خواب کرد می‌شناسد بستر بیگانه را پهلوی من

ادامه مطلب

بر روی هم هر آنچه گذاری وبال توست

بر روی هم هر آنچه گذاری وبال توست جز دست اختیار که بر هم نهاده‌ای

ادامه مطلب

برنمی‌دارد به رغم من، نظر از خاک راه

برنمی‌دارد به رغم من، نظر از خاک راه می‌فشاند بر زمین جامی که می‌باید مرا

ادامه مطلب

بغیر عشق که از کار برده دست و دلم

بغیر عشق که از کار برده دست و دلم نمی‌رود دل و دستم به هیچ کاردگر

ادامه مطلب

به بوی پیرهن از دوست صلح نتوان کرد

به بوی پیرهن از دوست صلح نتوان کرد کجا فریب دهد جلوهٔ بهشت مرا؟

ادامه مطلب

به خموشی نشود راز محبت مستور

به خموشی نشود راز محبت مستور چه زنی مهر بر آن نامه که مضمون پیداست ؟

ادامه مطلب

به قرب گلعذاران دل مبندید

به قرب گلعذاران دل مبندید وصیت نامه شبنم همین است

ادامه مطلب

به یک کرشمه که در کار آسمان کردی

به یک کرشمه که در کار آسمان کردی هنوز می‌پرد از شوق، چشم کوکبها

ادامه مطلب

بی نیاز از خلق از دست دعای خود شدم

بی نیاز از خلق از دست دعای خود شدم حاصل عالم ازین یک کف زمین برداشتم

ادامه مطلب

پردهٔ عصمت ندارد تاب دست انداز شوق

پردهٔ عصمت ندارد تاب دست انداز شوق رو به کنعان کرد از دست زلیخا پیرهن

ادامه مطلب

پیش ازان کز یکدگر ریزیم چون قصر حباب

پیش ازان کز یکدگر ریزیم چون قصر حباب خیز تا چون موجهٔ دریا وداع هم کنیم

ادامه مطلب

تا کرد ترک می دلم، یک شربت آب خوش نخورد

تا کرد ترک می دلم، یک شربت آب خوش نخورد بیمار شد طفل یتیم، از اختلاف شیرها

ادامه مطلب

تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت

تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت غماز رنگ هم به زبان شکسته گفت

ادامه مطلب

جای شادی نیست زیر این سپهر نیلگون

جای شادی نیست زیر این سپهر نیلگون خنده در هنگامهٔ ماتم نمی‌باید زدن

ادامه مطلب

جوانی برد با خود آنچه می‌آمد به کار از من

جوانی برد با خود آنچه می‌آمد به کار از من خس و خاری به جا مانده است از چندین بهار از من

ادامه مطلب

چنان ز تنگی این بوستان در آزارم

چنان ز تنگی این بوستان در آزارم که صبح عید بود روی گلفروش مرا

ادامه مطلب

چه حاجت است به رهبر، که گوشهٔ چشمش

چه حاجت است به رهبر، که گوشهٔ چشمش کشد چو سرمه به خویش از هزار میل مرا

ادامه مطلب

چو برگ، بر سر حاصل نمی‌توان لرزید

چو برگ، بر سر حاصل نمی‌توان لرزید کجاست سنگ، که دل از ثمر گرفت مرا

ادامه مطلب

چون آمدی به کوی خرابات بی‌طلب

چون آمدی به کوی خرابات بی‌طلب بر طاق نه صلاح و فرود آر شیشه را

ادامه مطلب

چون قلم، شد تنگ بر من از سیه‌کاری جهان

چون قلم، شد تنگ بر من از سیه‌کاری جهان نیست جز یک پشت ناخن، دستگاه خنده‌ام

ادامه مطلب