در عالم فانی که بقا پا به رکاب است

در عالم فانی که بقا پا به رکاب است گر زندگی خضر بود، نقش بر آب است

ادامه مطلب

در موج پریشانی ما فاصله‌ای نیست

در موج پریشانی ما فاصله‌ای نیست امروز به جمعیت ما سلسله‌ای نیست

ادامه مطلب

درین راه به دل نزدیک، گمراهی نمی‌باشد

درین راه به دل نزدیک، گمراهی نمی‌باشد که جای سبزه خیزد خضر از صحرای عشق تو

ادامه مطلب

دشمن خانگی آدم خاکی است زمین

دشمن خانگی آدم خاکی است زمین خانهٔ دشمن خود را ز چه آباد کنیم؟

ادامه مطلب

دل را به آتش نفس گرم آب کن

دل را به آتش نفس گرم آب کن ای غافل از خزان، گل خود را گلاب کن

ادامه مطلب

دلت ای غنچه محال است سبکبار شود

دلت ای غنچه محال است سبکبار شود تا نریزی ز بغل این زر اندوخته را

ادامه مطلب

یک دل نشد گشاده ز گفت و شنید من

یک دل نشد گشاده ز گفت و شنید من با هیچ قفل، راست نیامد کلید من

ادامه مطلب

دلم ز منت آب حیات گشت سیاه

دلم ز منت آب حیات گشت سیاه خوش آن که تشنه به آب بقا رسید و گذشت

ادامه مطلب

دور گردان را به احسان یاد کردن همت است

دور گردان را به احسان یاد کردن همت است ورنه هر نخلی به پای خود ثمر می‌افکند

ادامه مطلب

ذوق وصال می‌گزد از دور پشت دست

ذوق وصال می‌گزد از دور پشت دست گرم است بس که صحبت من با خیال تو

ادامه مطلب

رفتی و از بدگمانیهای عشق دوربین

رفتی و از بدگمانیهای عشق دوربین تا تو می‌آیی به مجلس، دل به صد جا می‌رود

ادامه مطلب

روشندلی نمانده درین باغ و بوستان

روشندلی نمانده درین باغ و بوستان با خود مگر چو آب روان گفتگو کنم

ادامه مطلب

ز باده توبه در ایام نوبهار مکن

ز باده توبه در ایام نوبهار مکن به اختیار پشیمانی اختیار مکن

ادامه مطلب

ز درد خویش ندارم خبر، همین دانم

ز درد خویش ندارم خبر، همین دانم که هر چه جز دل خود می‌خورم زیان دارد

ادامه مطلب

ز عمر، قسمت ما نیست جز زمان وداع

ز عمر، قسمت ما نیست جز زمان وداع چو آن چراغ که وقت سحر شود روشن

ادامه مطلب

زان چهرهٔ عرقناک، زنهار بر حذر باش

زان چهرهٔ عرقناک، زنهار بر حذر باش سیلاب عقل و هوش است، این قطره‌های باران

ادامه مطلب

زین بیابان گرمتر از ما کسی نگذشته است

زین بیابان گرمتر از ما کسی نگذشته است ما ز نقش پا چراغ مردم آینده‌ایم

ادامه مطلب

سپهر خون به دلم می‌کند، نمی‌داند

سپهر خون به دلم می‌کند، نمی‌داند که آبروی سفال شکسته از باده است

ادامه مطلب

سوگند می‌دهم به سر زلف خود ترا

سوگند می‌دهم به سر زلف خود ترا کز من اگر شکسته تری یافتی بگو

ادامه مطلب

شب را اگر از مرده دلی زنده نداری

شب را اگر از مرده دلی زنده نداری جهدی کن و دامان سحرگاه نگه‌دار

ادامه مطلب

شعار حسن تمکین، شیوه عشق است بیتابی

شعار حسن تمکین، شیوه عشق است بیتابی به پایان تا رسد یک شمع، صد پروانه می‌سوزد

ادامه مطلب

شیرازه نگیرد به خود اوراق حواسم

شیرازه نگیرد به خود اوراق حواسم بر هم زدهٔ زلف نگارم چه توان کرد

ادامه مطلب

صد بیابان درمیان دارند از بی نسبتی

صد بیابان درمیان دارند از بی نسبتی گر به ظاهر کوه باصحرا به هم پیوسته است

ادامه مطلب

طالعی کو، که گشایم در گلزار ترا؟

طالعی کو، که گشایم در گلزار ترا؟ مغرب بوسه کنم مشرق گفتار ترا

ادامه مطلب

عرق شبنم گل خشک نگشته است هنوز

عرق شبنم گل خشک نگشته است هنوز مگذارید که گلچین به شتابش ببرد

ادامه مطلب

عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند

عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند مشت خاشاکی درین ویرانه از سیلاب ماند

ادامه مطلب

غافل کند از کوتهی عمر شکایت

غافل کند از کوتهی عمر شکایت شب در نظر مردم بیدار، بلندست

ادامه مطلب

غم عالم فراوان است و من یک غنچه‌دل دارم

غم عالم فراوان است و من یک غنچه‌دل دارم چسان در شیشهٔ ساعت کنم ریگ بیابان را؟

ادامه مطلب

فغان که کاسهٔ زرین بی نیازی را

فغان که کاسهٔ زرین بی نیازی را گرسنه چشمی ما کاسه گدایی کرد

ادامه مطلب

قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند

قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند به من خسته بجز چشم پریدن نرسد

ادامه مطلب

کدام آتش زبان کرد این دعا در حق من یارب

کدام آتش زبان کرد این دعا در حق من یارب که دامن هر که راسوزد، مرا آتش به جان گیرد

ادامه مطلب

کمان بال و پر پرواز گردد تیر بی پر را

کمان بال و پر پرواز گردد تیر بی پر را در آغوش وصال از بیم هجران بیش می‌لرزم

ادامه مطلب

کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟

کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟ بار هر کس بر زمین ماند، بود بر دل مرا

ادامه مطلب

گر چه چون آبله بر هر کف پا بوسه زدم

گر چه چون آبله بر هر کف پا بوسه زدم رهروی نیست درین راه که نشکست مرا

ادامه مطلب

گریزد لشکر خواب گران از قطرهٔ آبی

گریزد لشکر خواب گران از قطرهٔ آبی به یک پیمانه از سر عقل را وا می‌توان کردن

ادامه مطلب

گل بی خار درین غمکده کم سبز شود

گل بی خار درین غمکده کم سبز شود دست در گردن هم، شادی و غم سبز شود

ادامه مطلب

ما به امید عطای تو چنین بیکاریم

ما به امید عطای تو چنین بیکاریم کار ما را به امید دگران نگذاری

ادامه مطلب

مجوی در سفر بیخودی مقام از من

مجوی در سفر بیخودی مقام از من که در محیط، کمر باز می‌کند سیلاب

ادامه مطلب

مرا ز روز قیامت غمی که هست این است

مرا ز روز قیامت غمی که هست این است که روی مردم عالم دو بار باید دید!

ادامه مطلب

مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد

مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد غنچهٔ خاموش، بلبل را به گفتار آورد

ادامه مطلب

مکن به خوردن خشم و غضب ملامت من

مکن به خوردن خشم و غضب ملامت من نمی‌توانم ازین لقمه حلال گذشت!

ادامه مطلب

من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین

من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین عشقبازی پله‌ای از دار بالاتر نداشت

ادامه مطلب

منعمان گر پیش مهمان نعمت الوان کشند

منعمان گر پیش مهمان نعمت الوان کشند ما به جای سفره، خجلت پیش مهمان می‌کشیم!

ادامه مطلب

می‌دهم جان در بهای حسن تا در پرده است

می‌دهم جان در بهای حسن تا در پرده است من گل این باغ را در غنچگی بو می‌کنم

ادامه مطلب

میل دل با طاق ابروی بتان امروز نیست

میل دل با طاق ابروی بتان امروز نیست کج بنا کردند از اول، قبلهٔ این خانه را

ادامه مطلب

نخل صنوبرم که درین باغ دلفریب

نخل صنوبرم که درین باغ دلفریب خوشوقت می‌شوند حریفان ز شیونم

ادامه مطلب

نسیم ناامیدی بد ورق گرداندنی دارد

نسیم ناامیدی بد ورق گرداندنی دارد مکن نومید از درگاه خود امیدواران را

ادامه مطلب

نگردید از سفیدیهای مو آیینه‌ام روشن

نگردید از سفیدیهای مو آیینه‌ام روشن زهی غفلت که در صبح قیامت می‌برد خوابم

ادامه مطلب

نه ماه فلک سیرم و نه مهر جهانتاب

نه ماه فلک سیرم و نه مهر جهانتاب تا بوسهٔ من بر لب بام تو نویسند

ادامه مطلب

نیست پروای عدم دلزدهٔ هستی را

نیست پروای عدم دلزدهٔ هستی را از قفس مرغ به هر جا که رود بستان است

ادامه مطلب