حفظ صورت می‌توان کردن به ظاهر در نماز

حفظ صورت می‌توان کردن به ظاهر در نماز روی دل را جانب محراب کردن مشکل است

ادامه مطلب

خبر به آینه می‌گیرم از نفس هر دم

خبر به آینه می‌گیرم از نفس هر دم به زندگی شده‌ام بس که بدگمان بی تو

ادامه مطلب

خمارآلودهٔ یوسف به پیراهن نمی‌سازد

خمارآلودهٔ یوسف به پیراهن نمی‌سازد ز پیش چشم من بردار این مینای خالی را

ادامه مطلب

خوشا رهنوردی که چون صبح صادق

خوشا رهنوردی که چون صبح صادق نفس راست چون کرد، گردد روانه

ادامه مطلب

دامن پاکان ندارد تاب دست انداز عشق

دامن پاکان ندارد تاب دست انداز عشق بوی پیراهن ز مصر آخر ره کنعان گرفت

ادامه مطلب

در پیش غنچهٔ دهن دلفریب او

در پیش غنچهٔ دهن دلفریب او تا پسته لب گشود، دل خود به جا نیافت!

ادامه مطلب

در دیار عشق، کس را دل نمی‌سوزد به کس

در دیار عشق، کس را دل نمی‌سوزد به کس از تب گرم است این‌جا شمع بالین خسته را

ادامه مطلب

در عشق پیش بینی، سنگ ره وصال است

در عشق پیش بینی، سنگ ره وصال است شد سیل محو در بحر، از پیش پا ندیدن

ادامه مطلب

در هر که ترا دیده، به حسرت نگرانم

در هر که ترا دیده، به حسرت نگرانم عمری است که من زنده به جان دگرانم

ادامه مطلب

درین ریاض من آن شبنم گرانجانم

درین ریاض من آن شبنم گرانجانم که در خزان به شکر خواب نو بهار روم

ادامه مطلب

دستش به چیدن سر ما کار تیغ کرد

دستش به چیدن سر ما کار تیغ کرد چون گل به روی هر که درین باغ وا شدیم

ادامه مطلب

دل را حیات از نفس آرمیده است

دل را حیات از نفس آرمیده است بیماری نسیم دهد جان، چراغ را

ادامه مطلب

یک دیدن از برای ندیدن بود ضرور

یک دیدن از برای ندیدن بود ضرور هر چند روی مردم دنیا ندیدنی است

ادامه مطلب

دلم زگریهٔ مستانه هم صفا نگرفت

دلم زگریهٔ مستانه هم صفا نگرفت فغان که آب شد آیینه و جلا نگرفت

ادامه مطلب

دوستان آینهٔ صورت احوال همند

دوستان آینهٔ صورت احوال همند من خراب توام و چشم تو بیمار من است

ادامه مطلب

ذوقی است جانفشانی یاران به اتفاق

ذوقی است جانفشانی یاران به اتفاق همرقص نیستی شو و دست شرار گیر

ادامه مطلب

رفت ایام شباب و خارخار او نرفت

رفت ایام شباب و خارخار او نرفت مشت خاشاکی ز سیل نو بهاران باز ماند

ادامه مطلب

روشنگر وجود بود آرمیدگی

روشنگر وجود بود آرمیدگی آیینه است آب چو هموار می‌رود

ادامه مطلب

ز پیری می‌کند برگ سفر یک یک حواس من

ز پیری می‌کند برگ سفر یک یک حواس من ز هم می‌ریزد اوراق خزان آهسته آهسته

ادامه مطلب

ز رفتگان ره دشوار مرگ شد آسان

ز رفتگان ره دشوار مرگ شد آسان گذشتگان پل این سیل خانه پردازند

ادامه مطلب

ز گریه ابر سیه می‌شود سفید آخر

ز گریه ابر سیه می‌شود سفید آخر بس است اشک ندامت سیاهکاران را

ادامه مطلب

زلف مشکین تو یکعمر تامل دارد

زلف مشکین تو یکعمر تامل دارد نتوان سرسری ازمعنی پیچیده گذشت

ادامه مطلب

زین گلستان که به رنگینی آن مغروری

زین گلستان که به رنگینی آن مغروری مشت خاکی به تو ای باد سحر خواهد ماند

ادامه مطلب

سپندست کز جا جهد، جا نماید

سپندست کز جا جهد، جا نماید درین انجمن آشنایی که دارم

ادامه مطلب

سودای زلف، سلسله جنبان گفتگوست

سودای زلف، سلسله جنبان گفتگوست کوته نمی‌شود به شنیدن فسانه‌ام

ادامه مطلب

شب زلف سیه افسانهٔ خوابم شده بود

شب زلف سیه افسانهٔ خوابم شده بود ساخت بیدار دل آن صبح بناگوش مرا

ادامه مطلب

شکر توام ز تیغ زبان موج می‌زند

شکر توام ز تیغ زبان موج می‌زند چون آب اگر چه خون مرا نوش کرده‌ای

ادامه مطلب

شیرازهٔ طرب خط پیمانه بوده است

شیرازهٔ طرب خط پیمانه بوده است سیلاب عقل گریهٔ مستانه بوده است

ادامه مطلب

صحبت ناجنس، آتش را به فریاد آورد

صحبت ناجنس، آتش را به فریاد آورد آب در روغن چو باشد، می‌کند شیون چراغ

ادامه مطلب

عاجز بود ز حفظ عنان دست رعشه دار

عاجز بود ز حفظ عنان دست رعشه دار وقت شباب دامن فرصت نگاه دار

ادامه مطلب

عرق شرم مرا فرصت نظاره نداد

عرق شرم مرا فرصت نظاره نداد دیده خون می‌خورد آن‌جا که نگهبانی هست

ادامه مطلب

عمر اگر باشد، تماشای اثر خواهید کرد

عمر اگر باشد، تماشای اثر خواهید کرد نعرهٔ مستانه‌ای در کار گردون کرده‌ایم!

ادامه مطلب

غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما

غافل مشو ز پاس دل بیقرار ما کاین مرغ پرشکسته قفسها شکسته است

ادامه مطلب

غم مرا دگران بیش می‌خورند از من

غم مرا دگران بیش می‌خورند از من همیشه روزی من رزق دیگران باشد

ادامه مطلب

فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم

فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم ندانستم که این‌جامحتسب هشیار می‌گیرد

ادامه مطلب

قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند

قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند به من خسته بجز چشم پریدن نرسد

ادامه مطلب

کدام آتش زبان کرد این دعا در حق من یارب

کدام آتش زبان کرد این دعا در حق من یارب که دامن هر که راسوزد، مرا آتش به جان گیرد

ادامه مطلب

کمان بال و پر پرواز گردد تیر بی پر را

کمان بال و پر پرواز گردد تیر بی پر را در آغوش وصال از بیم هجران بیش می‌لرزم

ادامه مطلب

کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟

کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟ بار هر کس بر زمین ماند، بود بر دل مرا

ادامه مطلب

گر چه چون آبله بر هر کف پا بوسه زدم

گر چه چون آبله بر هر کف پا بوسه زدم رهروی نیست درین راه که نشکست مرا

ادامه مطلب

گریزد لشکر خواب گران از قطرهٔ آبی

گریزد لشکر خواب گران از قطرهٔ آبی به یک پیمانه از سر عقل را وا می‌توان کردن

ادامه مطلب

گل بی خار درین غمکده کم سبز شود

گل بی خار درین غمکده کم سبز شود دست در گردن هم، شادی و غم سبز شود

ادامه مطلب

ما به امید عطای تو چنین بیکاریم

ما به امید عطای تو چنین بیکاریم کار ما را به امید دگران نگذاری

ادامه مطلب

مجوی در سفر بیخودی مقام از من

مجوی در سفر بیخودی مقام از من که در محیط، کمر باز می‌کند سیلاب

ادامه مطلب

مرا ز روز قیامت غمی که هست این است

مرا ز روز قیامت غمی که هست این است که روی مردم عالم دو بار باید دید!

ادامه مطلب

مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد

مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد غنچهٔ خاموش، بلبل را به گفتار آورد

ادامه مطلب

مکن به خوردن خشم و غضب ملامت من

مکن به خوردن خشم و غضب ملامت من نمی‌توانم ازین لقمه حلال گذشت!

ادامه مطلب

من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین

من به اوج لامکان بردم، وگرنه پیش ازین عشقبازی پله‌ای از دار بالاتر نداشت

ادامه مطلب

منعمان گر پیش مهمان نعمت الوان کشند

منعمان گر پیش مهمان نعمت الوان کشند ما به جای سفره، خجلت پیش مهمان می‌کشیم!

ادامه مطلب

می‌دهم جان در بهای حسن تا در پرده است

می‌دهم جان در بهای حسن تا در پرده است من گل این باغ را در غنچگی بو می‌کنم

ادامه مطلب