بر مهلت زمانهٔ دون اعتماد نیست

بر مهلت زمانهٔ دون اعتماد نیست چون صبح در خوشی بسر آور دمی که هست

ادامه مطلب

بس که دارم انفعال از بی‌وجودیهای خویش

بس که دارم انفعال از بی‌وجودیهای خویش آب گردم چون کسی از خاک بردارد مرا

ادامه مطلب

به آب می‌برد و تشنه باز می‌آرد

به آب می‌برد و تشنه باز می‌آرد هزار تشنه جگر را چه زنخدانش

ادامه مطلب

به تکلیف بهاران شاخسارم غنچه می‌بندد

به تکلیف بهاران شاخسارم غنچه می‌بندد اگر در دست من می‌بود، اول بار می‌بستم

ادامه مطلب

به زور، چهرهٔ خود را شکفته می‌دارم

به زور، چهرهٔ خود را شکفته می‌دارم چو پسته‌ای که کند زخم سنگ خندانش

ادامه مطلب

به ماه مصر ز یک پیرهن مضایقه کرد

به ماه مصر ز یک پیرهن مضایقه کرد چه چشمداشت دگر از وطن بود ما را؟

ادامه مطلب

بود تا در بزم یک هشیار، ساقی می‌نخورد

بود تا در بزم یک هشیار، ساقی می‌نخورد باغبان آبی ننوشد تا گلستان تشنه است

ادامه مطلب

بید مجنونیم در بستانسرای روزگار

بید مجنونیم در بستانسرای روزگار سر به پیش انداختن از شرم، بار ما بس است

ادامه مطلب

پشت و روی باغ دنیا را مکرر دیده‌ایم

پشت و روی باغ دنیا را مکرر دیده‌ایم چون گل رعنا، خزان و نوبهاری بیش نیست

ادامه مطلب

تا آتش از دلم نکشد شعله چون چنار

تا آتش از دلم نکشد شعله چون چنار باور نمی‌کنند تهیدستی مرا

ادامه مطلب

تسلیم می‌کند به ستم ظلم را دلیر

تسلیم می‌کند به ستم ظلم را دلیر جرم زمانه ساز، فزون از زمانه است

ادامه مطلب

تویی در دیده‌ام چون نور و محرومم ز دیدارت

تویی در دیده‌ام چون نور و محرومم ز دیدارت نمی‌دانم ز نزدیکی کنم فریاد، یا دوری

ادامه مطلب

جدا چو دست سبو از سرم نمی‌گردد

جدا چو دست سبو از سرم نمی‌گردد ز بس به فکر تو مانده است زیر سر دستم

ادامه مطلب

چشم ترا به سرمه کشیدن چه حاجت است؟

چشم ترا به سرمه کشیدن چه حاجت است؟ کوته کن این بهانهٔ دنباله‌دار را!

ادامه مطلب

چند در دایرهٔ مردم عاقل باشم

چند در دایرهٔ مردم عاقل باشم تختهٔ مشق صد اندیشهٔ باطل باشم

ادامه مطلب

چه سود ازین که بلندست دامن فانوس؟

چه سود ازین که بلندست دامن فانوس؟ چو هیچ وقت نیامد به کار گریهٔ شمع

ادامه مطلب

چو تخم سوخته کز ابر تازه شد داغش

چو تخم سوخته کز ابر تازه شد داغش ز باده شد غم و اندوه بیشتر ما را

ادامه مطلب

چون سرو در مقام رضا ایستاده‌ام

چون سرو در مقام رضا ایستاده‌ام آسوده خاطرم ز بهار و خزان خویش

ادامه مطلب

چون گل، درین حدیقه که جای قرار نیست

چون گل، درین حدیقه که جای قرار نیست برگ نشاط، برگ سفر می‌شود مرا

ادامه مطلب

حرصی که داشتم به شکار پری رخان

حرصی که داشتم به شکار پری رخان چون باز، بیش شد ز نظر دوختن مرا

ادامه مطلب

حیف فرهاد که با آنهمه شیرین‌کاری

حیف فرهاد که با آنهمه شیرین‌کاری شد به خواب عدم از تلخی افسانهٔ عشق

ادامه مطلب

خبر حسرت آغوش تهیدست مرا

خبر حسرت آغوش تهیدست مرا یک ره ای هالهٔ بیدرد، به آن ماه ببر

ادامه مطلب

خمیازهٔ نشاط است، روی گشادهٔ گل

خمیازهٔ نشاط است، روی گشادهٔ گل ورنه که از ته دل، در این جهان شکفته است ؟

ادامه مطلب

خون مرا به گردن او گر ندیده‌ای

خون مرا به گردن او گر ندیده‌ای در ساغر بلور، می‌ناب را ببین

ادامه مطلب

دامن فانوس آن وسعت ندارد، ور نه من

دامن فانوس آن وسعت ندارد، ور نه من گریه‌ها دارم چو شمع انجمن در آستین

ادامه مطلب

در تلافی، میوهٔ شیرین به دامن می‌دهیم

در تلافی، میوهٔ شیرین به دامن می‌دهیم همچو نخل پرثمر، سنگی که بر سر می‌خوریم

ادامه مطلب

در رزمگه، برهنه چو شمشیر می‌رویم

در رزمگه، برهنه چو شمشیر می‌رویم در دست دشمن است سلاح نبرد ما

ادامه مطلب

در کارخانه‌ای که ندانند قدر کار

در کارخانه‌ای که ندانند قدر کار از کار هر که دست کشد کاردانترست

ادامه مطلب

در وصال از حسرت سرشار من دارد خبر

در وصال از حسرت سرشار من دارد خبر هر که رادر پای گل، از دست جام افتد به خاک

ادامه مطلب

درین قلمرو آفت، ز ناتوانیها

درین قلمرو آفت، ز ناتوانیها به هر کجا که نشستم خط غبار شدم

ادامه مطلب

دعوی گردن فرازی با اسیری چو کنم؟

دعوی گردن فرازی با اسیری چو کنم؟ در صف آزادمردان این دلیری چون کنم؟

ادامه مطلب

دل رمیده ما را به چشم خود مسپار

دل رمیده ما را به چشم خود مسپار سیاه مست چه داند نگاهبانی چیست

ادامه مطلب

یک عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت

یک عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت در بند آن مباش که مضمون نمانده است

ادامه مطلب

دلی خالی ز غیبت در حضورم می‌توان کردن

دلی خالی ز غیبت در حضورم می‌توان کردن نیم غمگین به سنگینی اگر مشهور شد گوشم

ادامه مطلب

دور نشاط زود به انجام می‌رسد

دور نشاط زود به انجام می‌رسد می چون دو سال عمر کند، پیر می‌شود

ادامه مطلب

ربوده است ز من اختیار، جذبهٔ بحر

ربوده است ز من اختیار، جذبهٔ بحر عنان گسسته‌تر از رشته‌های بارانم

ادامه مطلب

روزگار زندگانی را به غفلت مگذران

روزگار زندگانی را به غفلت مگذران در بهاران مست و در فصل خزان دیوانه شو

ادامه مطلب

ریخت از رعشه خجلت به زمین ساغر خویش

ریخت از رعشه خجلت به زمین ساغر خویش ما و دریا نمودیم به هم گوهر خویش

ادامه مطلب

ز جسم، جان گنهکار را ملالی نیست

ز جسم، جان گنهکار را ملالی نیست که دلپذیر کند بیم قتل، زندان را

ادامه مطلب

ز رفتن دگران خوشدلی، ازین غافل

ز رفتن دگران خوشدلی، ازین غافل که موجها همه با یکدیگر هم آغوشند

ادامه مطلب

ز فیض سرمهٔ حیرت درین تماشاگاه

ز فیض سرمهٔ حیرت درین تماشاگاه یکی شده است چو آیینه خوب و زشت مرا

ادامه مطلب

زمن مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت ؟

زمن مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت ؟ که روز من به شتاب شب وصال گذشت

ادامه مطلب

زینهمه لاله بی داغ که در گلزارست

زینهمه لاله بی داغ که در گلزارست داغ افسوس بر اوراق جگر خواهد ماند

ادامه مطلب

سر به گریبان خواب، از چه فرو برده‌ای ؟

سر به گریبان خواب، از چه فرو برده‌ای ؟ بر قد روشندلان، جامه بریده است صبح

ادامه مطلب

سوز پنهانی چو شمع آخر گریبانم گرفت

سوز پنهانی چو شمع آخر گریبانم گرفت از گریبان سرزند از هر چه دامن می‌کشی

ادامه مطلب

شبنم از سعی به سرچشمهٔ خورشید رسید

شبنم از سعی به سرچشمهٔ خورشید رسید قطره ماست که زندانی گوهر شده است

ادامه مطلب

شکایت نامهٔ ما سنگ را در گریه می‌آرد

شکایت نامهٔ ما سنگ را در گریه می‌آرد مهیای گرستن شو، دگر مکتوب ما بگشا

ادامه مطلب

شیشه با سنگ و قدح با محتسب یکرنگ شد

شیشه با سنگ و قدح با محتسب یکرنگ شد کی ندانم صحبت ما و تو خواهد در گرفت

ادامه مطلب

صفحهٔ روی ترا دید و ورق برگرداند

صفحهٔ روی ترا دید و ورق برگرداند ساده لوحی که به من دوش نصیحت می‌کرد

ادامه مطلب

طی شد ایام برومندی ما در سختی

طی شد ایام برومندی ما در سختی همچو آن دانه که در زیر قدم سبز شود

ادامه مطلب