یک نقطه انتخاب نکرده است هیچ کس

یک نقطه انتخاب نکرده است هیچ کس خال بیاض گردن او انتخاب ماست

ادامه مطلب

ده در شود گشاده، شود بسته چون دری

ده در شود گشاده، شود بسته چون دری انگشت ترجمان زبان است لال را

ادامه مطلب

دیگران از دوری ظاهر اگر از دل روند

دیگران از دوری ظاهر اگر از دل روند ما ز یاد همنشینان در مقابل می‌رویم

ادامه مطلب

رخسارهٔ ترا به نقاب احتیاج نیست

رخسارهٔ ترا به نقاب احتیاج نیست هر قطره عرق به نگهبان برابرست

ادامه مطلب

رنگها در روز روشن می‌نماید خویش را

رنگها در روز روشن می‌نماید خویش را از سیه کاری مرا موی سفید آگاه کرد

ادامه مطلب

ز ابر دست ساقی جسم خشکم لاله زاری شد

ز ابر دست ساقی جسم خشکم لاله زاری شد که در دل هر چه دارد خاک، از باران شود پیدا

ادامه مطلب

ز حال دل خبرم نیست، اینقدر دانم

ز حال دل خبرم نیست، اینقدر دانم که دست شانه نگارین برآمد از مویش

ادامه مطلب

ز روی گرم، کار مهر تابان می‌کند ساقی

ز روی گرم، کار مهر تابان می‌کند ساقی ازین میخانه کس با دامن‌تر بر نمی‌گردد

ادامه مطلب

ز ناکامی گل از همصحبتان یار می‌چینم

ز ناکامی گل از همصحبتان یار می‌چینم گلی کز یار باید چیدن از اغیار می‌چینم

ادامه مطلب

زنگیان دشمن آیینهٔ بی‌زنگارند

زنگیان دشمن آیینهٔ بی‌زنگارند طمع روی دل از تیره‌دلان نیست مرا

ادامه مطلب

ساقیا صبح است می از شیشه در پیمانه کن

ساقیا صبح است می از شیشه در پیمانه کن حشر خواب آلودگان از نعرهٔ مستانه کن

ادامه مطلب

سر مپیچ از سنگ طفلان چون درخت میوه‌دار

سر مپیچ از سنگ طفلان چون درخت میوه‌دار کز برای دیگران این برگ و بارت داده‌اند

ادامه مطلب

سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است

سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است توبه را آتش به جان از لاله زار افتاده است

ادامه مطلب

شبنم دو بار بازی بستان نمی‌خورد

شبنم دو بار بازی بستان نمی‌خورد دل را به رنگ و بوی جهان بازگشت نیست

ادامه مطلب

شور و غوغا نبود در سفر اهل نظر

شور و غوغا نبود در سفر اهل نظر نیست آواز درا، قافلهٔ شبنم را

ادامه مطلب

شیوهٔ ما سخت جانان نیست اظهار ملال

شیوهٔ ما سخت جانان نیست اظهار ملال لاله‌ها بی‌داغ می‌رویند از کهسار ما

ادامه مطلب

صورت حال جهان زنگی و من آیینه‌ام

صورت حال جهان زنگی و من آیینه‌ام جز کدورت نیست حاصل از دل روشن مرا

ادامه مطلب

عالم خاک از وجود تازه رویان مفلس است

عالم خاک از وجود تازه رویان مفلس است بر نمی‌خیزد گل ابری ازین دریای خشک

ادامه مطلب

عشق شورانگیز پیش از آسمان آمد پدید

عشق شورانگیز پیش از آسمان آمد پدید میزبان اول نمکدان بر سرخوان آورد

ادامه مطلب

عنان گسسته‌تر از سیل در بیابانیم

عنان گسسته‌تر از سیل در بیابانیم به هر طرف که قضا می‌کشد شتابانیم

ادامه مطلب

غفلت نگشت مانع تعجیل، عمر را

غفلت نگشت مانع تعجیل، عمر را در خواب نیز قافله ما روانه است

ادامه مطلب

غیر از خدا که هرگز، در فکر او نبودی

غیر از خدا که هرگز، در فکر او نبودی هر چیز از تو گم شد، وقت نماز پیداست

ادامه مطلب

فنای من به نسیم بهانه‌ای بندست

فنای من به نسیم بهانه‌ای بندست به خاک با سر ناخن نوشته‌اند مرا

ادامه مطلب

کار موقت به وقت است، که چون وقت رسید

کار موقت به وقت است، که چون وقت رسید خوابی از بند رهانید مه کنعان را

ادامه مطلب

کسی به موی نیاویخته است خرمن گل

کسی به موی نیاویخته است خرمن گل غم میان تو دارد به پیچ و تاب مرا

ادامه مطلب

که می‌آید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟

که می‌آید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟ که می‌پرسد بغیر از سیل، راه منزل ما را؟

ادامه مطلب

گر به جرم سینه صافی سنگبارانت کنند

گر به جرم سینه صافی سنگبارانت کنند همچو آب از بردباریها به روی خود میار

ادامه مطلب

گر محتسب شکست خم میفروش را

گر محتسب شکست خم میفروش را دست دعای باده پرستان شکسته نیست

ادامه مطلب

گریه‌ها در پرده دارد عیشهای بی‌گمان

گریه‌ها در پرده دارد عیشهای بی‌گمان خندهٔ بی اختیار برق، باران آورد

ادامه مطلب

گوشی نخراشد ز صدای جرس ما

گوشی نخراشد ز صدای جرس ما ما قافلهٔ ریگ روانیم جهان را

ادامه مطلب

ماتمکدهٔ خاک ،سزاوار وطن نیست

ماتمکدهٔ خاک ،سزاوار وطن نیست چون سیل، ازین دشت به شیون بگریزید

ادامه مطلب

مرا از صافی مشرب ز خود دانند هر قومی

مرا از صافی مشرب ز خود دانند هر قومی که هر ظرفی به رنگ خود برآرد آب روشن را

ادامه مطلب

مرد مصاف در همه جا یافت می‌شود

مرد مصاف در همه جا یافت می‌شود در هیچ عرصه مرد تحمل ندیده‌ام

ادامه مطلب

مشرق خمیازه می‌سازد دهن را حرف پوچ

مشرق خمیازه می‌سازد دهن را حرف پوچ مستی بی درد سر خواهی، لب پیمانه شو

ادامه مطلب

من آن روزی که برگ شادمانی داشتم چون گل

من آن روزی که برگ شادمانی داشتم چون گل بهار خنده‌رو را غنچه تصویر می‌گفتم

ادامه مطلب

من گرفتم که قمار از همه عالم بردی

من گرفتم که قمار از همه عالم بردی دست آخر همه را باخته می‌باید رفت

ادامه مطلب

میان خوف و رجا حالتی است عارف را

میان خوف و رجا حالتی است عارف را که خنده در دهن و گریه درگلو دارد

ادامه مطلب

می‌شوند از سردمهری، دوستان از هم جدا

می‌شوند از سردمهری، دوستان از هم جدا برگ‌ها را می‌کند فصل خزان از هم جدا

ادامه مطلب

نام بلبل ز هواداری عشق است بلند

نام بلبل ز هواداری عشق است بلند ورنه پیداست چه از مشت پری برخیزد

ادامه مطلب

نرمی ره شد چون مخمل تار و پود خواب من

نرمی ره شد چون مخمل تار و پود خواب من جای گل، ای کاش آتش زیر پا می‌داشتم

ادامه مطلب

نفس سوختهٔ لاله، خطی آورده است

نفس سوختهٔ لاله، خطی آورده است از دل خاک، که آرام در آن‌جا هم نیست

ادامه مطلب

نمی‌دهی قدح بی شمار اگر ساقی

نمی‌دهی قدح بی شمار اگر ساقی شمار قطرهٔ باران کن و پیاله بده!

ادامه مطلب

نیست آسان خون نعمتهای الوان ریختن

نیست آسان خون نعمتهای الوان ریختن برگریزان مکافات است دندان ریختن!

ادامه مطلب

نیست در روی زمین، یک کف زمین بی‌انقلاب

نیست در روی زمین، یک کف زمین بی‌انقلاب وقت آنان خوش که در زیر زمین خوابیده‌اند

ادامه مطلب

هر جا که کند گرد غم از دور سیاهی

هر جا که کند گرد غم از دور سیاهی زیر علم بادهٔ روشن بگریزید

ادامه مطلب

هر که داند که خبرها همه در بیخبری است

هر که داند که خبرها همه در بیخبری است هرگز از گوشهٔ میخانه نیاید بیرون

ادامه مطلب

همان از طاعت من بوی کیفیت نمی‌آید

همان از طاعت من بوی کیفیت نمی‌آید اگر سجادهٔ خود در می گلفام می‌شویم

ادامه مطلب

همیشه داغ دل دردمند من تازه است

همیشه داغ دل دردمند من تازه است که شب خموش نگردد چراغ بیماران

ادامه مطلب

یا خم می، یا سبو، یا خشت، یا پیمانه کن

یا خم می، یا سبو، یا خشت، یا پیمانه کن بیش ازین در پا میفکن خاکسار خویش را

ادامه مطلب

احوال خود به گریه ادا می‌کنیم ما

احوال خود به گریه ادا می‌کنیم ما مژگان چو طفل بسته زبان ترجمان ماست

ادامه مطلب