تمنا توانگر
تنم را در زیر دیوار انداختی؛
تنم را در زیر دیوار انداختی؛ بینیام را به دودکشهای بخاری سپردی؛ ناخنهایم را به شیشهها کشیدی؛ موهایم را لای چرخ گوشت انداختی. از کدام…
بگذار! با رفتن؛ به آغوش تو برگردم
بگذار! با رفتن؛ به آغوش تو برگردم هرچند از این آمدنها سخت دلسردم خورشیدی و گرمای تو کافیست؛ بیغم باش! بیغم اگر مانند قلبت من…
از گذشتهها
از گذشتهها کدام بانوی زیبا؟ دروغگوی بزرگ دگر بس است تمنا، دروغگوی بزرگ تو مست خنده و شوخی و من عروسک کوکی فقط برای تماشا،…
کمکم رسیده است به پایان خود جهان
کمکم رسیده است به پایان خود جهان حتا گرفته است زمین، دست آسمان آری تو رفتهای و قیامت شده به پا رنجیست در درون…
چنان به گریه دچارت کنم که برگردی
چنان به گریه دچارت کنم که برگردی مگر که درک کنی بر سرم چه آوردی تو ای حقیقت خورشید؛ معنی گرمی! کجای کار تو…
اگر چه نفرتم از زندهگیست میدانم
اگر چه نفرتم از زندهگیست میدانم ولی گرفتهام آن را به چنگ و دندانم برای مردن خود ساده اشک میریزم برای زندهگیام ساده شعر…
یکروز پس از فراموشی
یکروز پس از فراموشی به پاییز رفتم به پاییز ماندم به پاییز دهانکجی کردم من به خزان موهایم به زمستان خندههایم دست هر پاییزی را…
من یک دخترم
من یک دخترم خدای ناز و طنازی؛ اما به جای آنکه جوانی و لطافتم را به زندهگی و خاک مرگ بسپارم از لطافت دخترانهام لباسی…
ما کفتر و بازیم نه یک روح، نه یک تن
ما کفتر و بازیم نه یک روح، نه یک تن لعنت به دل تنگ تو، لعنت به دل من بسکن که ازین قصه دلم سخت…
عکسی از میز
عکسی از میز عکسی از گلدان میز، عکس کفشهایی به پاهای تو عکس پاشنههای بلند کفش من عکس سرخی تیزِ لبسرین عاشق عکس تو آن…
دیباچهی نوروزی و تنهایی ما
دیباچهی نوروزی و تنهایی ما ای شهر پر از بغض تماشایی ما اندوه ملولیست مرا میکاود بغضی که میان چای من میگرید شهری که بدون…
حق دارد آسمان که بالا بلند است
حق دارد آسمان که بالا بلند است مثل خدا که ستودنی مثل تو که دستنیافتنی تو نخستین انسان آسمانی ساکن در زمینی آسمان خانهی خداست؛…
تنم را در زیر دیوار انداختی
تنم را در زیر دیوار انداختی بینیام را به دودکشهای بخاری سپردی؛ ناخنهایم را به شیشهها کشیدی؛ موهایم را لای چرخ گوشت انداختی. از کدام…
بگذار که حسرتت به جانم باشد
بگذار که حسرتت به جانم باشد این زهر همیشه در جهانم باشد ای مرد! مپندار که تنها شدهام بعد از تو جهانی نگرانم باشد! تمنا…
آستین کهنه است؛ اما من
آستین کهنه است؛ اما من مار در آستین نداشتهام بوسههایت اگر نمیبودند؛ تا قیامت جبین نداشتهام خواستم تا نسیم وصل شوم نیستم باد هرزه باور…
کابل بهدوش میکشد امروز
کابل بهدوش میکشد امروز صدها تن بدون سرش را مرگ آمدهست تا که برقصد در شهر مردهگان هنرش را مرگ آمدهست تا که خدا…
به رؤیا میروم و فکر میکنم در جهانی دیگر دختری داشتم با گیسوانی سیاه که چشمهایش تنها یادگار من است!
به رؤیا میروم و فکر میکنم در جهانی دیگر دختری داشتم با گیسوانی سیاه که چشمهایش تنها یادگار من است! به دخترم که خودش…
القصه مانند شراب کهنه سر رفتم
القصه مانند شراب کهنه سر رفتم ای دست تنهایی به پای تو هدر رفتم خونم به جوش آمد خودم را کنترل کردم صبرم به…
یک عمر است منتظر دست و دهان منی؛
یک عمر است منتظر دست و دهان منی؛ دست و دهان من؛ و مخصوصاً دهان من؛ منتظرانی دارد! ـ که یکی تو هستی و غیر…
مواظب قلم مان باشیم!
مواظب قلم مان باشیم! ـ مبادا که غلط بنویسیم؛ ـ مبادا که نادرستی را بنویسیم؛ ـ مبادا که پای خوشی کسی را بتوانیم امضا کنیم…
ما آدمهای با سوادی نبودیم؛
ما آدمهای با سوادی نبودیم؛ ما هیچگاه نتوانستیم زبان نگاه همدیگر را بخوانیم؛ حس شنواییمان مشکل دارد، وقتی نمیتوانیم صدای سکوت همدیگر را بشنویم؛ حس…
عشق توهمی بیش نیست!
عشق توهمی بیش نیست! عشق سلاح کشتار جمعیست! از شکوه کوه میهراسند. سنگ ریزههای کوه را بر میدارند؛ تا به یادش آورند: کوه از روی…
دیواری روبهرویم!
دیواری روبهرویم! گیسویی پُشت سرم! من بهپیش میروم و دیوار سدِ راه من میشود. گیسوانم به پشت سر میروند و هیچچیز سد راه آنان نمیشود….
چه کتابها که برای نوشتن
چه کتابها که برای نوشتن چه حرفها که برای گفتن… پشتوانهام… ولی؛ سیل عظیم پروانههای سکوت! تمنا توانگر
تنت به ناز طبیبان نیازمند شد و
تنت به ناز طبیبان نیازمند شد و وجود نازکت آغشتهی گزند شد و به عمر کوتهِ تو ردپای غمها ماند هزار و یک شبِ غمهای…
برای دو سال نبود استاد رهنورد زریاب!
برای دو سال نبود استاد رهنورد زریاب! تنت به ناز طبیبان نیازمند شد و وجود نازکت آغشتهی گزند شد و به عمر کوتهِ تو ردپای…
از عشق اگر رها شوم
از عشق اگر رها شوم به طبیعتم باز میگردم به جنگلی که موهایم را به عاریت سپرده است! و چشمهیی که چشمانم را سیراب کرده…
قد میکشد گیاه غزل با صدای تو
قد میکشد گیاه غزل با صدای تو انگار پر شده است دلم از هوای تو معنای زندهگی من انگار مردن است تنها به خاطر…
چقدر بودنت ای تلخ کهنه، شیرین است
چقدر بودنت ای تلخ کهنه، شیرین است سکوت کردم و گفتم که زندهگی این است به خندهبازی من محو میشوی؛ اما کسی که پشت…