دل‌خانه‌ی آسمان پر از دل شده است

دل‌خانه‌ی آسمان پر از دل شده است این چهره به آن چهره مقابل شده است مانند دو روی سکه‌ی ارزشمند خورشید کنار ماه، کامل شده…

ادامه مطلب

چه غمگینم هرات نازنینم

چه غمگینم هرات نازنینم که تنها خوشه‌ی روی زمینم منم گل‌دختر سرخی که باید میان خاک اندوهت بشینم تو ای انگشتر دنیا نگینم نمی‌دانم تو…

ادامه مطلب

تقدیم به‌روح استادحسین‌زاده

تقدیم به‌روح استادحسین‌زاده به خنده بگذر از این روزگار استادم که خنده‌های تو یک‌باره داده بربادم بریز خاک خودت را به‌روی صورت من که صبر…

ادامه مطلب

ای‌روزگار تلخ فروخورده در لجن!

ای‌روزگار تلخ فروخورده در لجن! زندان پایدار من آبی‌ست می‌ترسم از حقیقت بی‌پرده‌‌ات که آه! آن آسمان روشن و صاف تو آبی است! آبی که…

ادامه مطلب

ابرها چقدر شبیه سقف‌ها هستند؛ ولی شباهت‌ها دردی را درمان نمی‌کنند.

ابرها چقدر شبیه سقف‌ها هستند؛ ولی شباهت‌ها دردی را درمان نمی‌کنند. تنهایی! این درد مزمن بی‌پروا… به هیچ چیز و به هیچ روی درمان نمی‌یابد!…

ادامه مطلب

‍ عشق یک اشتباه بود؛ ولی

‍ عشق یک اشتباه بود؛ ولی من به این اشتباه خوش بودم کرده‌اند از بهشت بیرونم چون به طعم گناه خوش بودم به سفیدی بخت…

ادامه مطلب

‍ تردید بی‌معنی؛ بلی تردید، بی‌معنی

‍ تردید بی‌معنی؛ بلی تردید، بی‌معنی اندوه با معنی ولی امید، بی‌معنی یاسین لبخند تو را با یأس می‌خوانم یک گل به روی صورتم خندید،…

ادامه مطلب

هر چقدر هم که روی چمدان رنگ بپاشی؛

هر چقدر هم که روی چمدان رنگ بپاشی؛ تصویر تلخ سفر از صورت ذهنش پاک نمی‌شود. دلت خواست پشت چمدان قفل و زنجیر نقاشی کن!…

ادامه مطلب

من تمنای تو و

من تمنای تو و یار تو و جان تو ام پس بمان؛ تا که نمانم به تمنای کسی! تمنا توانگر

ادامه مطلب

ما زمانی ناکام می‌شویم که

ما زمانی ناکام می‌شویم که عزیزان مان که در کنار ما می‌خوابند به جای تکیه کردن به ما به قرص خواب‌آور پناه برند! تمنا توانگر

ادامه مطلب

شبیه غروب

شبیه غروب شبیه غروب «شاه شهید» است! غروبی که از هوای کوه تلویزیون تا صدای سینمای پامیر به گوش سرک اول شاه شهید می‌رسید! این…

ادامه مطلب

درخت می‌خواهد پرواز کند؛

درخت می‌خواهد پرواز کند؛ اما نمی‌تواند پرواز کند. کوه می‌خواهد راه برود؛ اما نمی‌تواند راه برود. انسان می‌خواهد بزرگ شود؛ اما نمی‌تواند بزرگ شود.. ریشه‌ی…

ادامه مطلب

چند بهار باید بگذرد؛ تا شکوفه‌یی درخت شود!

چند بهار باید بگذرد؛ تا شکوفه‌یی درخت شود! چند فصل رنج باید بگذرد؛ تا دخترکی بانوی بلند بالای سیمین‌تن شود؟ رهگذران سایه‌ی درخت را ساده…

ادامه مطلب

پنجره‌ی اتاق تو چوبی بود؛

پنجره‌ی اتاق تو چوبی بود؛ پنجره‌ی اتاق من هم چوبی بود؛ ولی فرق دارد؛ چوب بهاری با چوب خزان زده! پنجره‌ی اتاق تو آبی بود؛…

ادامه مطلب

باز کن با غصه‌ه‍ایت عهد دقیانوس را

باز کن با غصه‌ه‍ایت عهد دقیانوس را خشک کن با اشک‌هایت جام اقیانوس را تلخ بودم، تلخ! با شیرینیِ لبخند خود گفته بودی: بس کن…

ادامه مطلب

آدم‌ها به خاطر چوکی خودشان را و عمرشان را به کشتن دادند و من به خاطر نشستن در آغوش تو…

آدم‌ها به خاطر چوکی خودشان را و عمرشان را به کشتن دادند و من به خاطر نشستن در آغوش تو… هیچ چوکی از زیر پای…

ادامه مطلب

‍ شراب می‌شوم آن‌جا که جام بگذاری

‍ شراب می‌شوم آن‌جا که جام بگذاری به پای فصل وداعم سلام بگذاری که سنگ‌دل شده یک شهر بعد رفتن تو مگر بیایی و سنگ…

ادامه مطلب

‍ بعد از این بوسه‌ی تو خواب و خیالم باشد

‍ بعد از این بوسه‌ی تو خواب و خیالم باشد بوسه بر گونه‌ی تو کار محالم باشد تو همان حال عجیبی که مرا خواهد کشت…

ادامه مطلب

نه قرار است شراب لب هر خم باشم

نه قرار است شراب لب هر خم باشم نه قرار است که هم‌قصه‌ی گندم باشم بوسه‌یی هستم و از روی لبت می‌افتم چقدر سخت که…

ادامه مطلب

من آمده‌ام تا که شکستت بدهم

من آمده‌ام تا که شکستت بدهم خونابه به چشم مستِ مستت بدهم گل داده بر آب و آبرو در کوزه من آمده‌ام که کار دستت…

ادامه مطلب

گیسوانم رمان بلند هزار و یک شب است

گیسوانم رمان بلند هزار و یک شب است هزار و یک شب ملال بی‌پایان زنان با گیسوان‌شان قصه می‌گویند قصه گاهی سیاه قصه گاهی سرخ…

ادامه مطلب

شبِ حضورِ تو را غرق در سرور کنم

شبِ حضورِ تو را غرق در سرور کنم چراغِ کورِ خودم را فدای نور کنم به پای لنگ در آن راهِ رفته خواهم رفت که…

ادامه مطلب

دگر پایان راه توست این‌جا

دگر پایان راه توست این‌جا بکش کفش قشنگت را مترسک همان کفشی که مال دیگران بود نقاب رنگ رنگت را مترسک! برای هرکه آمد رقص…

ادامه مطلب

چنان که مرگ آغوشِ تو را

چنان که مرگ آغوشِ تو را چنان که مرگ زیباییِ تو را چنان که مرگ خنده‌هایِ تو را آغوش زنی پنهان، تمامیت تو را فراگرفته…

ادامه مطلب

پرنده‌جان تو بمان!

پرنده‌جان تو بمان! دنیا به رنگ‌رفته‌گی تو‌ کاری ندارد؛ دنیا از سیاهی تو وحشت نمی‌کند؛ دنیا تمام بال پرواز آدم را به تو داده است؛…

ادامه مطلب

با ترسِ از دست‌دادن تو، سال‌ها گریه کردم.

با ترسِ از دست‌دادن تو، سال‌ها گریه کردم. امروز تو را می‌بینم که لباس تنت را تکه تکه از تنم جدا می‌کنی و دار و…

ادامه مطلب

«گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم!»

«گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم!» ‍ چنان به گریه دچارت کنم که برگردی مگر که درک کنی بر سرم چه آوردی تو ای…

ادامه مطلب

‍ سیاهم رفته از دستم، سفیدم رفته از دستم

‍ سیاهم رفته از دستم، سفیدم رفته از دستم تمام رنگ‌هایی را که چیدم رفته از دستم خدای من کلیدم بود وقتی راه می‌رفتم خودم…

ادامه مطلب

‍ بانو بگو که خوب بسازم؟ کجای تو؟

‍ بانو بگو که خوب بسازم؟ کجای تو؟ مرهم چه کرده است در این‌جا برای تو؟ تنهایی شگفت تو را بال داده است تنهایی همیشه‌گی…

ادامه مطلب

نو رباعی

نو رباعی ۱ ای کاش به جای برف و باران یک روز از سقف فرو ریخته نانی بچکد! ۲ پرواز مرا به خاطرِ خود بسپار!…

ادامه مطلب

گناه از شاعران است

گناه از شاعران است آنان‌که کلاغ را به جرم یک‌رنگی به پرتگاه فراموشی فرستادند آنان‌که می‌دانستند بالاتر از سیاهی، رنگی نیست و نگذاشتند کلاغ یک‌رنگ‌…

ادامه مطلب

سیاهم رفته از دستم، سفیدم رفته از دستم

سیاهم رفته از دستم، سفیدم رفته از دستم تمام رنگ‌هایی را که چیدم رفته از دستم خدای من کلیدم بود وقتی راه می‌رفتم خودم را…

ادامه مطلب

درختان چه گناهی کرده‌اند؟

درختان چه گناهی کرده‌اند؟ اگر غربت زیبا نیست! چشمه‌ها هویت شان را از دست نداده‌اند چشمه‌هایی‌که عکس کوزه بر شانه‌ی مرا فوتوشاپ شده نشان می‌دهند!…

ادامه مطلب

چنان جیغی که صدایی ندارد؛

چنان جیغی که صدایی ندارد؛ چون هفت‌تیرِ صدا خفه‌کن؛ چون دهانی که در زیر بالشت، خفقان گرفته است؛ چون مردی که در مرداب می‌افتد؛ چون…

ادامه مطلب

به هر دلیل، اگر بی‌منی؛ ملالی نیست

به هر دلیل، اگر بی‌منی؛ ملالی نیست که عمر عهد و وفای مرا زوالی نیست تو در کنار کسی مانده‌ای و می‌خندی اگر کنار خودم…

ادامه مطلب

آیینه جان امید مرا بی‌اثر مکن

آیینه جان امید مرا بی‌اثر مکن لطفاً به انجماد سکوتت سفر مکن آیینه جان تو آب گواراستی، بدان! دیگر به هیچ و پوچ خودت را…

ادامه مطلب

آتش شده گرچه خانه و دور و برم

آتش شده گرچه خانه و دور و برم با شعله نسوخته‌ست پا تا به سرم ای کاش که ناگهان در آتش افتم آن لحظه که…

ادامه مطلب

‍ شاید شعرم بر کاغذ پاره‎یی نوشته شود

‍ شاید شعرم بر کاغذ پاره‎یی نوشته شود که روزگاری درختی بوده است که تمام پرنده‌گان را نفس می‌داده درختی که سایه‌بان دو عاشق بوده…

ادامه مطلب

‍ با خودم حمل می‌کنم یک عمر، شکم گندۀ پُرآبم را

‍ با خودم حمل می‌کنم یک عمر، شکم گندۀ پُرآبم را حجم سنگین قلب پُراندوه، مغز خالی پُرشتابم را پُرم از یک سوالِ بیهوده: من…

ادامه مطلب

نه حلقه‌ی تَنگ مانده در آغوشم

نه حلقه‌ی تَنگ مانده در آغوشم نه جای درنگ مانده در آغوشم با خاک تو حمامِ عزا می‌گیرم یک زلزله سنگ مانده در آغوشم تمنا…

ادامه مطلب

من برای چه زنده‌ام آقا؟! زیر سقفی که هیچ آدم نیست

من برای چه زنده‌ام آقا؟! زیر سقفی که هیچ آدم نیست بعد تو هرچه می‌کشم شب و روز، جز شکست و سکوت و ماتم نیست…

ادامه مطلب

گل به چه کارم آید؟

گل به چه کارم آید؟ وقتی دستانم بسته است. گل به چه کارم آید؟ وقتی گیسوانم باندپیچی شده است. دل‌شان خوش بود که محبت را…

ادامه مطلب

شاید که آخرین گره کور تو بودی

شاید که آخرین گره کور تو بودی ای دخترک ساده که مجبور تو بودی رقاصه‌ی خودباخته با ساز هوس‌ها سکسفُن و چنگ و نی و…

ادامه مطلب

در مسیری لباس‌های مرا

در مسیری لباس‌های مرا خاک گوری گرفته بر دوشش طعم لب‌های من نمانده دگر بر لب آتشین خاموشش کت مشکی، عبای ملایی، چپن سبزه‌ی بدخشانی…

ادامه مطلب

چقدر کوچکم آه ای طناب آویزان!

چقدر کوچکم آه ای طناب آویزان! مرا به مرگ خودم بی‌اجازه برگردان نمی‌رسد به تو دستم وگرنه می‌دیدی که تنگ حلقه و آغوش‌های بی‌پایان چقدر…

ادامه مطلب

به خودت ایمان داشته باش

به خودت ایمان داشته باش به این‌كه قدرت داری؛ تك تك روزهای زنده‌گی‌ات را خودت در اختیار بگیری. باور كن نیرویی را كه درژرفای وجودت…

ادامه مطلب

اندام‌های بسیاری

اندام‌های بسیاری عرض اندام کرده‌اند اندام‌هایی‌که پر از لوندی و سیمین‌تنی هستند مجسمه‌های مرمری و انعطاف‌پذیر کالبدهای پنبه‌یی و حریری عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی کلاغان نقطه‌های شگفتی…

ادامه مطلب

‍ همه‌گی رفته‌اند تا معنا

‍ همه‌گی رفته‌اند تا معنا و تو در پوچی‌ات پیاده شدی که تو آغاز زشت پایانی بی‌سبب امتداد جاده شدی تو الفبای تیره‌گی‌هایی ادبیات زشت…

ادامه مطلب

‍ صورتم را چروک می‌گیرد

‍ صورتم را چروک می‌گیرد پیری از راه می‌رسد یک‌بار! این همه دلبری نمی‌ماند پس تو هم دست از سرم بردار تو نه آنی که…

ادامه مطلب

‍ با باد رفتی؛ اما باران تو را نیاورد

‍ با باد رفتی؛ اما باران تو را نیاورد آه ای خوشی که لب نیز خندان تو را نیاورد نُه ماه پشت گریه نُه ماه…

ادامه مطلب