بلبل شوریده فغان می کند

بلبل شوریده فغان می کند شکوه ز آشوب جهان می کند دامن گل گشته ز دستش رها ناله و فریاد و امان می کند ***…

ادامه مطلب

چه شورها

چه شورها بنا به‌ گفتهٔ عارف قزوینی در دیوانش، چه شورها در استانبول و پس از «معلوم شدن خیالات ترک‌ها نسبت به آذربایجان» تصنیف شده…

ادامه مطلب

برای تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه

برای تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه تو ای تاج، تاج سر خسروانی شد از چشم مست تو بی پا جهانی تو از حالت مستمندان چه…

ادامه مطلب

شانه بر زلف پریشان زده‌ای به به به

شانه بر زلف پریشان زده‌ای به به به دست بر منظرهٔ جان زده‌ای به به به آفتاب از چه طرف سر زده امروز که سر…

ادامه مطلب

برای افتخارالسلطنه دختر ناصرالدین شاه

برای افتخارالسلطنه دختر ناصرالدین شاه افتخار همه آفاقی و منظور منی شمع جمع همه عشاق به هر انجمنی به سر زلف پریشان تو دلهای پریش…

ادامه مطلب

ژیان

ژیان هاف هافو شو هاف کن ببینم برای هاف سینه صاف کن ببینم پس از هاف هاف شد هاف با قرائت اداء از مخرج ناف…

ادامه مطلب

بماندیم ما، مستقل شد ارمنستان

بماندیم ما، مستقل شد ارمنستان (ارمنستان ارمنستان شد ارمنستان) زبردست شد، زیردست زیردستان (دستان زیردستان زیردستان) اگر ملک جم شد خراب، گو به ساقی (گو…

ادامه مطلب

گریه کن

گریه کن به مناسبت درگذشت کلنل محمد تقی‌خان پسیان گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد ناله ای که ناید ز نای دل…

ادامه مطلب

به مناسبت اخراج مورگان شوستر آمریکایی از ایران

به مناسبت اخراج مورگان شوستر آمریکایی از ایران ننگ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود (حبیبم) جان نثارش کن و مگذار که مهمان…

ادامه مطلب

گر نبری رنج، توانگر نگردی

گر نبری رنج، توانگر نگردی این ره عشق است دلا برنگردی شمع صفت سوز که تا کشته گردی عارف بی دل سر پروا ندارد

ادامه مطلب

از خراسان در اعصار

از خراسان در اعصار شد دو نار پدیدار هر دو با روح سرشار روح آن شاد، زنده این باد روح آن شاد، زنده این باد…

ادامه مطلب

بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد

بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد از اینکه دلبر دمی به فکر ما نباشد در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن…

ادامه مطلب

گریه را به مستی

گریه را به مستی عارف قزوینی گریه را به مستی را در شکایت از زمامداری ناصرالملک که در آن زمان نایب‌السلطنه احمدشاه بود (سال ه.ق)،…

ادامه مطلب

از خون جوانان وطن لاله دمیده

از خون جوانان وطن لاله دمیده عارف قزوینی در دیوان خود و در مقدمه‌ای بر این تصنیف، آورده‌است: این تصنیف در دوره دوم مجلس شورای…

ادامه مطلب

بهار نو رسید

بهار نو رسید گل ار بستان دمید ای گلعذار! نه وقت خواب است ای رویت صبح عید در این عید سعید باده حلال، بوسه ثواب…

ادامه مطلب

گو به ساقی، کز ایاغی، ترکن دماغی

گو به ساقی، کز ایاغی، ترکن دماغی زان شرابی که شب مانده باقی ای نگارا، می گسارا، ما را بیاور شمعی و شهدی اندر اطاقی…

ادامه مطلب

امروز ای فرشتۀ رحمت، بلا شدی

امروز ای فرشتۀ رحمت، بلا شدی خوشگل شدی، قشنگ شدی، دلربا شدی پا تا به سر کرشمه و سر تا به پای ناز زیبا شدی،…

ادامه مطلب

جان برخی آذربایجان باد

جان برخی آذربایجان باد این مهد زردشت، مهدامان باد (مهدامان باد) هر ناکست کو عضو فلج گفت عضوش فلج گو،لالش زبان باد (لالش زبان باد)…

ادامه مطلب

نکنم اگر چاره

نکنم اگر چاره نکنم اگر چاره دلِ هرجائی را نتوانم تن ندهم رسوائی را نرود مرا از سر، سودایت بیرون اگرش بکوبی تو سر سودائی…

ادامه مطلب

از کفم رها

از کفم رها عارف بنا به آنچه در دیوانش نوشته این تصنیف را پس از جدایی از «دوست وفادارش» استادعلی‌محمد معمارباشی بین قم و اصفهان…

ادامه مطلب

تا رخت مقید نقاب است

تا رخت مقید نقاب است دل چو پیچه ات به پیچ و تاب است مملکت چو نرگست خراب است چارۀ خرابی انقلاب است یا درستی…

ادامه مطلب

نه قدرت که با وی نشینم

نه قدرت که با وی نشینم نه طاقت که جز وی ببینم شده است آفت عقل و دینم ای دلارا، سروبالا کار عِشقم چه بالا…

ادامه مطلب

آمان

آمان به نوشتهٔ عارف در دیوانش، این تصنیف سال ۳۶ ه. ق پس از مرگ شیدا در «ورود فاتحین ملت به طهران» ساخته شده است….

ادامه مطلب

ترک چشمش ار فتنه کرد راست

ترک چشمش ار فتنه کرد راست بین دو صد از این (خدا) فتنه، فتنه خواست (خدا فتنه خواست) ای صبا زبردست را بگوی دست دیگری…

ادامه مطلب

نمی‌دانم چه در پیمانه کردی

نمی‌دانم چه در پیمانه کردی نمی دانم چه در پیمانه کردی (جانم) تو لیلی وش مرا دیوانه کردی (جانم، دیوانه کردی، جانم، دیوانه کردی، خدا،…

ادامه مطلب

امشب از آسیا، اروپا رفتی

امشب از آسیا، اروپا رفتی غلط کردی که بی ما آنجا رفتی الهی دختر گیوار بمیره ما را تنها گذشتی، جلفا رفتی (ما را تنها…

ادامه مطلب

چند ز پلتیک اجانب به خوابید

چند ز پلتیک اجانب به خوابید تا به کی از دست عدو در عذابید دست برآرید که مالک رقابید مرد به جز مرگ تمنا ندارد

ادامه مطلب

همتی ای خلق گر ایران پرستید

همتی ای خلق گر ایران پرستید از چه در این مرحله ایمن نشستید منتظر روزی ازین بد ترستید؟ صبر ازین بیش دگر جا ندارد

ادامه مطلب

باد خزانی

باد خزانی تاریخ دقیق خلق این تصنیف معلوم نیست اما به عنوان آخرین تصنیف در دیوان عارف آمده و او آن را طبق گفتهٔ خودش…

ادامه مطلب

خون چو سرچشمۀ آب حیات است

خون چو سرچشمۀ آب حیات است پیش خون نقش هر رنگ مات است خون مدیر حیات و ممات است خون فقط خضر راه نجات است…

ادامه مطلب

ای دست حق پشت و پناهت بازآ

ای دست حق پشت و پناهت بازآ چشم آرزومند نگاهت بازآ وی تودۀ ملت سپاهت بازآ قربان کابینۀ سیاهت بازآ سرخ و سفید و سبز…

ادامه مطلب

دیدم صنمی

دیدم صنمی «دیدم صنمی سروقد و روی چو ماهی» یا به‌اختصار «دیدم صنمی»، نخستین تصنیف عارف قزوینی است که سال ۳۵ ه. ق در دستگاه…

ادامه مطلب

باد صبا بر گل گذر کن

باد صبا بر گل گذر کن (گل گذر کن، گل گذر کن) از حال گل ما را خبر کن ای نازنین، ای مه جبین با…

ادامه مطلب

دل هوس سبزه و صحرا ندارد

دل هوس سبزه و صحرا ندارد به‌نوشتهٔ عارف قزوینی در دیوانش، دل هوس سبزه و صحرا ندارد هنگامی ساخته شده که شاه مخلوع، محمدعلی‌شاه به‌تحریک…

ادامه مطلب

باد فرح‌بخش بهاری

باد فرح‌بخش بهاری عارف در دیوانش می‌نویسد که این تصنیف را پنجشش ماه پس از «تصنیف شوستر» (که آن را زمستان سال ه.ق سروده) با…

ادامه مطلب

رحم ای خدای دادگر کردی نکردی

رحم ای خدای دادگر کردی نکردی ابقا به اعقاب قجر کردی نکردی از این سپس میدان شاهان جهان را گر از حلب تا کاشغر کردی…

ادامه مطلب

امیرزاده گوید

امیرزاده گوید اگر دگمه‌ات پنبه‌ای بود یار، جان، پنبه‌ای بود آشکرالله خوب بچه‌ای بود به ذات الله، به ذات الله بازم دگمه‌ات پنبه‌ای نیست یار،…

ادامه مطلب

روی دلکش، موی دیجور

روی دلکش، موی دیجور روی اندر موی، مستور دست کز این غرفه این حور کو کشد جز دست جمهور ساقی از این دور خسته ساغر…

ادامه مطلب