ترانه های عمر خیام
مقدمه
مقدمه شاید کمتر کتابی در دنیا مانند مجموعهٔ ترانههای خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تحریف شده، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاجی شده، شهرت…
خیام شاعر
خیام شاعر آنچه که اجمالاً اشاره شد نشان میدهد که نفوذ فکر، آهنگ دلفریب، نظر موشکاف، وسعت قریحه، زیبایی بیان، صحت منطق، سرشاری تشبیهات ساده…
خیام فیلسوف
خیام فیلسوف فلسفهٔ خیام هیچ وقت تازگی خود را از دست نخواهد داد. چون این ترانههای در ظاهر کوچک ولی پرمغز تمام مسایل مهم و…
افسوس که سرمایه ز کَف بیرون شد
افسوس که سرمایه ز کَف بیرون شد، در پایِ اَجَل بسی جگرها خون شد! کس نامد از آن جهان که پرسم از وی: کاحوالِ مسافرانِ…
ای آنکه نتیجهٔ چهار و هفتی
ای آنکه نتیجهٔ چهار و هفتی، وز هفت و چهار دایم اندر تَفْتی، می خور که هزار باره بیشت گفتم: باز آمدنت نیست، چو رفتی…
با باده نشین که مُلْکِ محمود این است
با باده نشین، که مُلْکِ محمود این است، وَزْ چنگ شنو، که لحنِ داوود این است؛ از آمده و رفته دگر یاد مکن، حالی خوش…
تا کی ز چراغِ مسجد و دودِ کُنِشْت؟
تا کی ز چراغِ مسجد و دودِ کُنِشْت؟ تا کی ز زیانِ دوزخ و سودِ بهشت؟ رو بر سر لوح بین که استادِ قضا اندر…
چون لاله به نوروز قدح گیر به دست
چون لاله به نوروز قدح گیر به دست، با لالهرخی اگر تو را فرصت هست؛ می نوش به خرمی، که این چرخِ کبود ناگاه تو…
روزی که نهالِ عمر من کنده شود
روزی که نهالِ عمر من کنده شود، و اجزام ز یکدگر پراکنده شود؛ گر زان که صراحیی کُنند از گِل من، حالی که ز باده…
گر آمدنم به من بُدی نامَدَمی.
گر آمدنم به من بُدی، نامَدَمی. ور نیز شدن به من بدی، کی شدمی؟ بِهْ زان نَبُدی که اندرین دیْرِ خراب، نه آمدمی، نه شدمی،…
می خور که فلک بهر هلاک من و تو
می خور که فلک بهر هلاک من و تو، قصدی دارد به جانِ پاک من و تو؛ در سبزه نشین و میِ روشن میخور؛ کاین…
یاران به موافقت چو دیدار کنید
یاران به موافقت چو دیدار کنید، باید که زِ دوست یاد بسیار کنید؛ چون بادهٔ خوشگوار نوشید به هم، نوبت چو به ما رسد نگونسار…
افلاک که جز غم نفزایند دگر؛
افلاک که جز غم نفزایند دگر؛ نَنْهَند به جا تا نربایند دگر؛ نا آمدگان اگر بدانند که ما از دَهْر چه میکشیم، نایند دگر. عمر…
ای بیخبران شکلِ مُجَسَّم هیچ است
ای بیخبران شکلِ مُجَسَّم هیچ است، وین طارَمِ نُهْسپهرِ اَرْقَم هیچ است، خوش باش که در نشیمنِ کَوْن و فَساد. وابستهٔ یک دمیم و آن…
بر چهرهٔ گُل نسیمِ نوروز خوش است
بر چهرهٔ گُل نسیمِ نوروز خوش است، در صَحنِ چمن رویِ دلافروز خوش است، از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست؛ خوش باش و…
تا کی غمِ آن خورم که دارم یا نه؛
تا کی غمِ آن خورم که دارم یا نه؛ وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه، پر کن قدح باده، که معلومم نیست کاین دم…
چون نیست زِ هرچه هست جُز باد به دست
چون نیست زِ هرچه هست جُز باد به دست، چون هست زِ هرچه هست نُقصان و شکست، انگار که هست، هرچه در عالَم نیست، پندار…
رندی دیدم نشسته بر خِنْگِ زمین
رندی دیدم نشسته بر خِنْگِ زمین، نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین، نی حق، نه حقیقت، نه شریعت نه یقین،…
گر بر فَلَکَم دست بُدی چون یزدان
گر بر فَلَکَم دست بُدی چون یزدان، برداشتمی من این فلک را ز میان؛ از نو فلک دگر چُنان ساختمی، کازاده به کامِ دل رسیدی…
می خور که به زیرِ گِل بسی خواهی خفت
می خور که به زیرِ گِل بسی خواهی خفت، بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت؛ زنهار به کس مگو تو این…
یارانِ موافق همه از دست شدند
یارانِ موافق همه از دست شدند، در پای اجل یکانیکان پَست شدند، بودیم به یک شراب در مجلسِ عمر، یک دَوْر ز ما پیشترک مست…
افسوس که بیفایده فرسوده شدیم
افسوس که بیفایده فرسوده شدیم، وَز داسِ سپهرِ سرنگون سوده شدیم؛ دردا و ندامتا که تا چشم زدیم، نابوده به کامِ خویش، نابوده شدیم! عمر…
ای چرخِ فلک خرابی از کینهٔ توست
ای چرخِ فلک خرابی از کینهٔ توست، بیداد گری پیشهٔ دیرینهٔ توست، وی خاک اگر سینهٔ تو بشکافند، بس گوهر قیمتی که در سینهٔ توست….
بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی
بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی، سرمست بدم چو کردم این اوباشی؛ با من به زبانِ حال میگفت سبو: من چون تو بُدَم، تو نیز…
تَن زن چو به زیرِ فَلَکِ بیباکی
تَن زن چو به زیرِ فَلَکِ بیباکی، می نوش چو در جهانِ آفتناکی؛ چون اوّل و آخِرت به جز خاکی نیست، انگار که بر خاک…
چون نیست مقام ما درین دهر مُقیم
چون نیست مقام ما درین دهر مُقیم، پس بی می و معشوق خطایی است عظیم. تا کی ز قدیم و مُحْدَث امّیدم و بیم؟ چون…
زان پیش که نامِ تو ز عالَم برود
زان پیش که نامِ تو ز عالَم برود می خور، که چو می به دل رسد غم برود؛ بگشای سرِ زلفِ بُتی بند ز بند،…
گردون نِگَری ز قدِّ فرسودهٔ ماست
گردون نِگَری ز قدِّ فرسودهٔ ماست، جیحون اثری ز اشکِ پالودهٔ ماست، دوزخ شَرَری ز رنجِ بیهودهٔ ماست. فردوس دمی زِ وقتِ آسودهٔ ماست. عمر…
نیکی و بدی که در نهادِ بشر است
نیکی و بدی که در نهادِ بشر است، شادی و غمی که در قضا و قدر است، با چرخ مکن حواله کاندر رَهِ عقل، چرخ…
ابر آمد و زار بر سرِ سبزه گریست
ابر آمد و زار بر سرِ سبزه گریست، بی بادهٔ گُلرنگ نمیشاید زیست؛ این سبزه که امروز تماشاگه ماست، تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست!…
اکنون که ز خوشدلی بهجز نام نمانْد
اکنون که ز خوشدلی بهجز نام نمانْد، یک همدمِ پخته جز میِ خام نماند؛ دستِ طَرَب از ساغرِ می بازمگیر امروز که در دست بهجز…
ای پیرِ خردمند پِگَهْتر برخیز
ای پیرِ خردمند پِگَهْتر برخیز، وان کودکِ خاکبیز را بنگر تیز، پندش ده و گو که، نرمنرمک میبیز، مغزِ سرِ کیقباد و چشمِ پرویز! عمر…
بر لوحْ نشانِ بودنیها بودهاست
بر لوحْ نشانِ بودنیها بودهاست، پیوسته قلم ز نیک و بد فرسودهاست؛ در روز ازل هر آنچه بایست بداد، غم خوردن و کوشیدنِ ما بیهوده…
تُنْگی میِ لَعْل خواهم و دیوانی
تُنْگی میِ لَعْل خواهم و دیوانی، سَدِّ رَمَقی باید و نصف نانی، وانگه من و تو نشسته در ویرانی، خوشتر بُوَد آن ز مُلْکَتِ سلطانی….
خیام اگر ز باده مستی خوش باش؛
خیام، اگر ز باده مستی، خوش باش؛ با لالهرخی اگر نشستی، خوش باش؛ چون عاقبتِ کار جهان نیستی است، انگار که نیستی، چو هستی خوش…
روزی است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
روزی است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد، ابر از رُخِ گلزار همیشوید گَرْد، بلبل به زبانِ پهلوی با گلِ زرد، فریاد…
گویند بهشتِ عَدْن با حور خوش است
گویند بهشتِ عَدْن با حور خوش است، من میگویم که: آب انگور خوش است این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار، کاواز دُهُل…
میپرسیدی که چیست این نقشِ مجاز
میپرسیدی که چیست این نقشِ مجاز، گر برگویم حقیقتش هست دراز، نقشی است پدید آمده از دریایی، و آنگاه شده به قَعْرِ آن دریا باز….
اَجرام که ساکنان این ایواناند
اَجرام که ساکنان این ایواناند، اسبابِ تَرَدُّدِ خردمنداناند، هان تا سرِ رشتهٔ خِرَد گُم نکنی، کانان که مُدَبّرند سرگرداناند! عمر خیام
امروز تو را دسترس فردا نیست
امروز تو را دسترس فردا نیست، و اندیشهٔ فردات به جز سودا نیست، ضایع مکن این دم اَر دلت بیدار است، کاین باقیِ عمر را…
ای دل چو حقیقتِ جهان هست مَجاز
ای دل چو حقیقتِ جهان هست مَجاز، چندین چه بَری خواری ازین رنجِ دراز! تن را به قضا سپار و با درد بساز، کاین رفته…
بر کوزهگری پریر کردم گذری
بر کوزهگری پریر کردم گذری، از خاک همینمود هر دَم هنری؛ من دیدم اگر ندید هر بیبصری، خاک پدرم در کف هر کوزهگری. عمر خیام
جُز راهِ قَلَندرانِ میخانه مپوی
جُز راهِ قَلَندرانِ میخانه مپوی، جز باده و جز سِماع و جز یار مجوی؛ بر کَفْ قَدَحِ باده و بر دوشْ سبو، می نوش کن…
در دایرهِٔ سپهرِ ناپیدا غور
در دایرهِٔ سپهرِ ناپیدا غور، می نوش به خوشدلی که دور است به جور؛ نوبت چو به دوْرِ تو رَسَد آه مکن، جامی است که…
زان کوزهٔ میْ که نیست در وی ضرری
زان کوزهٔ میْ که نیست در وی ضرری، پُر کن قَدَحی بخور، به من دِهْ دگری، زان پیشتر ای پسر که دررَهْگُذری، خاک من و…
گر من ز می مُغانه مستم هستم
گر من ز می مُغانه مستم، هستم، گر کافِر و گَبْر و بتپرستم، هستم، هر طایفهای به من گمانی دارد، من زانِ خودم، چُنانکه هستم…
می نوش که عمرِ جاودانی این است
می نوش که عمرِ جاودانی این است، خود حاصِلَت از دوْرِ جوانی این است. هنگامِ گُل و مُل است و یاران سرمست، خوش باش دمی،…
از آمدن و رفتنِ ما سودی کو؟
از آمدن و رفتنِ ما سودی کو؟ وز تارِ وجودِ عمرِ ما پودی کو؟ در چَنْبَرِ چرخِ جانِ چندین پاکان، میسوزد و خاک میشود، دودی…
امروز که نوبت جوانی من است
امروز که نوبت جوانی من است، می نوشم از آنکه کامرانی من است؛ عیبم مکنید. گرچه تلخ است خوش است، تلخ است، از آنکه زندگانی…
ای دل تو به ادراکِ معمّا نرسی
ای دل تو به ادراکِ معمّا نرسی، در نکتهٔ زیرکانِ دانا نرسی؛ اینجا ز می و جام بهشتی میساز، کانجا که بهشت است رسی یا…