عمرت که میان جان و تن گرداند

ادامه مطلب

یا رب! برهان زنفس دشمن صفتم

ادامه مطلب

یا رب به حجاب زین جهانم نبری

ادامه مطلب

سبحان الله! بر صفتی حیرانم

ادامه مطلب

دل نیست مرا، یکی مصیبت خانهست

ادامه مطلب

دل زنده شود کز تو حیاتی طلبد

ادامه مطلب

در ماتم تو چرخ سیه پوش بماند

ادامه مطلب

در امت تو اگر مطیعی نبود

ادامه مطلب

چون جملهٔ راه کاروان من و تست

ادامه مطلب

چندان که بدین قصه فرو مینگرم

ادامه مطلب

تا چند تنم پردهٔ بیچارگیم

ادامه مطلب

جان، محو شد و به هیچ رویت نشناخت

ادامه مطلب

با خویش همیشه عشقِ خود میبازیم

ادامه مطلب

بر درگه حق کراست این عز که تراست

ادامه مطلب

ای هفت زمین و آسمانها ز تو پُر

ادامه مطلب

ای گوهر کانِ فضل و دریای علوم

ادامه مطلب

ای هشت بهشت، یک نثارِ درِ تو

ادامه مطلب

ای ماه ز حسن خلق تو یافته بهر

ادامه مطلب

ای آن که حیا و حلم، قانون تو بود

ادامه مطلب

ای رحمت عالمین، رحمت از تست

ادامه مطلب

ای آن که بلی گوی الست از مایی

ادامه مطلب

امروز منم شیفتهای حیرانی

ادامه مطلب

از مرگ تو فاش گشت رازم چکنم

ادامه مطلب

از عالمِ بیچون به سکون باید شد

ادامه مطلب

از پای در آمدم ز سرگردانی

ادامه مطلب

ما را باشی بهْ که هوا را باشی

ادامه مطلب

کو دل که بلای روزگارِ تو کشد

ادامه مطلب

گر فضلِ تو عقل را یقین مینشود

ادامه مطلب

صدری که گلِ طارمِ معنی او رُفت

ادامه مطلب

صدری که به صدق، صدر ثقلین او بود

ادامه مطلب

سرگردانی بسوخت جانم چه کنم

ادامه مطلب

هم چار گهر،‌ چاکر دربان تواند

ادامه مطلب

هم رحمت عالمی ز ما ارسلناک

ادامه مطلب

هان ای دل خسته کاروان میگذرد شیخ فریدالدین عطار

ادامه مطلب

میپنداری که بیخبر بتوان زیست

ادامه مطلب

عمری که گذشت زود انگار نبود شیخ فریدالدین عطار

ادامه مطلب

فرماندهِ ملکِ انبیا کیست تویی

ادامه مطلب

صدری که ز هرچه بود برتر او بود

ادامه مطلب

صدری که ز هر دو کون، در بیشی بود

ادامه مطلب

صاحب نظری که هیچ افکنده نبود

ادامه مطلب

شمع آمد وگفت جان من میببرند

ادامه مطلب

شمع آمد و گفت سخت کوشم امشب

ادامه مطلب

زان پیش که نُه خیمهٔ افلاک زدند

ادامه مطلب

در وصفِ تو، عقل، طبعِ دیوانه گرفت

ادامه مطلب

دل رفت و ز آتش طرب دود ندید

ادامه مطلب

جان محو شد و به هیچ رویت نشناخت

ادامه مطلب

تن پست شد از درد اگر پست نبود شیخ فریدالدین عطار

ادامه مطلب

بر وصف تو دستِ عقل دانا نرسد شیخ فریدالدین عطار

ادامه مطلب

بنیاد جهان غرور و سوداست همه

ادامه مطلب

با این دلِ چون قیر چه خواهی کردن

ادامه مطلب