انور حکیمزاده
شعر و غزل سرا ام روح من از خراسان
شعر و غزل سرا ام روح من از خراسان قالب من ز پارس و سلسله ام ز عرفان ترکان ترکی ام گفت هندو مرا به…
مرغ سخنگوی باغ داد زد ای نوبهار
مرغ سخنگوی باغ داد زد ای نوبهار یا تو ز ما فارغی یا که خداوندگار ؟ پنجه ی گل برفشان مشعله افروز گون می زندم…
می گفت مرد پیری از داشتن ندارم
می گفت مرد پیری از داشتن ندارم از روی راستی شوق برخاستن ندارم از تار عز دوختم صد جامه بر تن عمر هنگام پیری ام…
آنچه بر آیینه قلب جهان می خواهم
آنچه بر آیینه قلب جهان می خواهم عاری از باور بی نام و نشان می خواهم جای این همهمه کذب جن و دیو صفتان نشئهٔ…
می نویسم غزل از جور و جفای من و تو
می نویسم غزل از جور و جفای من و تو تا شود فاش همه راز خطای من و تو یاد آنگاه، به سرکوچه ی هم…
آنکه بر کون و مکان رسم وفا آموخته
آنکه بر کون و مکان رسم وفا آموخته گویی زانگاه ی زمان تا به کنونش خفته خفته یا کار امارت به شیاطین داده که به…
بسکه ساز الفتم بی مایه شد در فاز خود
بسکه ساز الفتم بی مایه شد در فاز خود بیت نفرین می گمارم بر سرود و ساز خود ای نسیم ای قاصد صدگونه درد بیکران…
این ناله که برخاسته از سینه من شد
این ناله که برخاسته از سینه من شد بگرفت قلمی، شرح ز احوال رمن شد یک بیت چو خنجر شد و زد بر دل نامرد…
با درد کمر همره دغدغه به جان دارم
با درد کمر همره دغدغه به جان دارم دلشوره گی در شورم فکر نگران دارم این شعله ز چیست یارب بر سینه ی نارامم؟ کز…
بلبل بی باورم بر خامه ی پرواز خود
بلبل بی باورم بر خامه ی پرواز خود بیت دلسردم اسیر قسمت بی ساز خود آنچنان دشواری ها کوبیده ام بر گوشه ام گویی زنجیر…
ترسم از آن سخن که گستاخ می زند
ترسم از آن سخن که گستاخ می زند گرچه که پای لچ به سنگلاخ می زند ترسم ز بی خدا که در منبر خدا از…
تو در منی اگرچه ز مندور رفته یی
تو در منی اگرچه ز مندور رفته یی چون کوکبی به کنج سما جا گرفته یی با داستان غمگین و درد آورین خود قلب فرشته…
در گوشه ی سرد شهر گرم از غوغا
در گوشه ی سرد شهر گرم از غوغا دیدم زنی را بدست اندوه، تنها چشمانی…به انتظار چیزی خیره ست از ابر سیه سمای قلبش تیره…
تو را من دوست میدارم تو را ای درد بیدارم
تو را من دوست میدارم تو را ای درد بیدارم تو را ای خوشترین روداد به روزگاران ادبارم تو ای سرچشمه احساس گرم و سرد…
شاعر که زنده بود نه کس یادش نمود
شاعر که زنده بود نه کس یادش نمود نی شاعری به روی غزل شادش نمود نی یک احوال پرسی ساده و خشک خشک نی کس…
به گلو که بسته حنجر دل من گرفت ایراد
به گلو که بسته حنجر دل من گرفت ایراد ز کدام ستم گرفتی رهی آه ی سردم ای داد تو نبندی ره خدا را، به…
کاش یک پنجره بود این همه دیوار نبود
کاش یک پنجره بود این همه دیوار نبود کاش این فاصله ها با من و دلدار نبود کاش می بودی و چون تاج سرم می…