ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما

ما برفتیم، تو دانی و دل غمخور ما بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما از نثار مژه چون زلف تو در زر…

ادامه مطلب

صراحی دگر بارم از دست برد

صراحی دگر بارم از دست برد به من باز بنمود می دستبرد هزار آفرین بر می سرخ باد که از روی ما رنگ زردی ببرد…

ادامه مطلب

کارم ز دور چرخ به سامان نمی‌رسد

کارم ز دور چرخ به سامان نمی‌رسد خون شد دلم ز درد، به درمان نمی‌رسد با خاک ره ز روی مذلت برابرم آب رخم همی‌رود…

ادامه مطلب

دلا چندم بریزی خون ز دیده شرم دار آخر

دلا چندم بریزی خون ز دیده شرم دار آخر تو نیز ای دیده خوابی کن مراد دل بر آر آخر منم یا رب که جانان…

ادامه مطلب

غمش تا در دلم مأوا گرفته‌ست

غمش تا در دلم مأوا گرفته‌ست سرم چون زلف او سودا گرفته‌ست

ادامه مطلب

صبح دولت می‌دمد کو جام همچون آفتاب

صبح دولت می‌دمد کو جام همچون آفتاب فرصتی زین به کجا باشد بده جام شراب خانه بی‌تشویش و ساقی یار و مطرب نکته‌گوی موسم عیش…

ادامه مطلب

صورت خوبت نگارا خوش به آیین بسته‌اند

صورت خوبت نگارا خوش به آیین بسته‌اند گوییا نقش لبت از جان شیرین بسته‌اند از برای مقدم خیل و خیالت مردمان زاشک رنگین در دیار…

ادامه مطلب

روز عید است و من امروز در آن تدبیرم

روز عید است و من امروز در آن تدبیرم که دهم حاصل سی‌روزه و ساغر گیرم چند روزیست که دورم ز رخ ساقی و جام…

ادامه مطلب

صبا به مقدم گل راح روح بخشد باز

صبا به مقدم گل راح روح بخشد باز کجاست بلبل خوشگوی؟ گو برآر آواز! چه حلقه‌ها که زدم بر در دل از سر سوز به…

ادامه مطلب

رهروان را عشق بس باشد دلیل

رهروان را عشق بس باشد دلیل آب چشم اندر رهش کردم سبیل موج اشک ما کی آرد در حساب آن که کشتی راند بر خون…

ادامه مطلب

به جد و جهد چو کاری نمی رود از پیش

به جد و جهد چو کاری نمی رود از پیش به کردگار رها کرده به مصالح خویش به پادشاهی عالم فرو نیارد سر اگر ز…

ادامه مطلب

ای در چمن خوبی رویت چو گل خودرو

ای در چمن خوبی رویت چو گل خودرو چین شکن زلفت چون نافهٔ چین خوش بو ماه است رخت یا روز؟ مشک است خطت یا…

ادامه مطلب

جانا تو را که گفت که احوال ما مپرس

جانا تو را که گفت که احوال ما مپرس بیگانه گرد و قصهٔ هیچ آشنا مپرس ز آنجا که لطف شامل و خلق کریم توست…

ادامه مطلب

ای از فروغ رویت روشن چراغ دیده

ای از فروغ رویت روشن چراغ دیده خوشتر ز چشم مستت چشم جهان ندیده همچون تو نازنینی سر تا قدم لطافت گیتی نشان نداده ،…

ادامه مطلب

اگر به لطف بخوانی مزید الطاف است

اگر به لطف بخوانی مزید الطاف است اگر به قهر برانی درون ما صاف است چو سرو سرکشی ای یار سنگدل با ما چه چشمهاست…

ادامه مطلب

در هر هوا که جز برق اندر طلب نباشد

در هر هوا که جز برق اندر طلب نباشد گر خرمنی بسوزد چندان عجب نباشد مرغی که با غم دل شد الفتیش حاصل بر شاخسار…

ادامه مطلب

هوس باد بهارم به سوی صحرا برد

هوس باد بهارم به سوی صحرا برد باد بوی تو بیاورد و قرار از ما برد هرکجا بود دلی چشم تو برد از راهش نه…

ادامه مطلب

من و صلاح و سلامت کس این گمان نبرد

من و صلاح و سلامت کس این گمان نبرد که کس به رند خرابات ظن آن نبرد من این مرقع دیرینه بهر آن دارم که…

ادامه مطلب

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده‌ام فالی…

ادامه مطلب