در لعل لبت گرچه حیات دو جهان است

در لعل لبت گرچه حیات دو جهان است حسن تو سرا پا به خدا آفت جان است قدر گل رخسار خود ای شوخ ندانی رویت…

ادامه مطلب

همين سرخی چشم خوش نگاهان

همين سرخی چشم خوش نگاهان خدا دانا بود از بنگ عشق است به سودای طلب برق جهانسوز اگر آگه شوی بالنگ عشق است به قانون…

ادامه مطلب

از چه خار از ما خوری ای جامه خارای بيا

از چه خار از ما خوری ای جامه خارای بيا جای ما هم يك شبی ای شوخ هرجايی بيا سر فگندم پيش پايت ای بت…

ادامه مطلب

ای دلربا چرا دلت از ما گرفته است

ای دلربا چرا دلت از ما گرفته است در پهلويت رقيب مگر جا گرفته است از درد هجر حلقهٔ در گشت پيکرم تا آن جوان…

ادامه مطلب

آيينه را به پيش دهانم مياوريد

آيينه را به پيش دهانم مياوريد نام مرا ز صفحهٔ هستی برآوريد من را به شست و شوی و به تکفين چه حاجت است؟ پيش…

ادامه مطلب

بوصل یار اگر در می گرفتم

بوصل یار اگر در می گرفتم کنون باج از سمندر می گرفتم مگر من هم بجایی می رسیدم ز بال عشق اگر پر می گرفتم…

ادامه مطلب

پی آن آهوی رم کرده بیجا کو بکو گشتم

پی آن آهوی رم کرده بیجا کو بکو گشتم رمید از پیش چشمم هرقدر دنبال او گشتم دل گمگشته ام از کوچهء زلفش نشد پیدا…

ادامه مطلب

چرا بسيار کاهش می کنی يار

چرا بسيار کاهش می کنی يار بفرما هرچه خواهش می کنی يار دريغ از تو نکردم هيچ شی را هنوز هم آزمايش می کنی يار…

ادامه مطلب

داری خبر که از دل و جان می پرستمت

داری خبر که از دل و جان می پرستمت مانند بت پرست بتان می پرستمت دنیا و دین من همه برباد داده” باشی اگر چه…

ادامه مطلب

دلم تنگ است غوغا می کنم يار

دلم تنگ است غوغا می کنم يار صدای خويش بالا می کنم يار به يادت چشمه سار ديدۀ خود روان مانند دريا می کنم يار…

ادامه مطلب

ز بیداد نکورویان مریض بستر عشقم

ز بیداد نکورویان مریض بستر عشقم خراب و خسته و رنجور و زار و لاغر عشقم حساب درد شبهای جدایی پاک می گردد اگر گردد…

ادامه مطلب

شد روزها که باز جمالت ندیده ام

شد روزها که باز جمالت ندیده ام برگ گل از حدیقۀ وصلت نچیده ام گردید آب پیکرم از داغ انتظار مانند اشک بر سر راهت…

ادامه مطلب

غريبم من سر و سامانه ام نيست

غريبم من سر و سامانه ام نيست سرای و باغ و مهمانخانه ام نيست منم خانه بدوش و بی علايق شکر گويم به پا زولانه…

ادامه مطلب

گمگشته ایم و گوشهء تنها گرفته ایم

گمگشته ایم و گوشهء تنها گرفته ایم یعنی که خوی و خصلت عنقا گرفته ایم گردید تا سراچهء امید ما گرو در کوی یأس منزل…

ادامه مطلب

مه من بخت نکو فال دارد

سمه من بخت نکو فال دارد ميان طاق ابرو خال دارد بود زيبا جوانی چشم بد دور به کف مينای مالامال دارد نهال قامتش در…

ادامه مطلب

یا هو

یا هو فقیر الی الله دل به دنیا نمی بندد و از هیچ چیز نمی هراسد، زیرا: المفلس فی امان الله ! بجای حرص، قناعت…

ادامه مطلب

همان ساعت که از بزم وصالت دور گردیدم

همان ساعت که از بزم وصالت دور گردیدم ز سر تا پا جراحت زار صد ناسور گردیدم ز بس خوردم پیاپی تیر مژگان نکویان را…

ادامه مطلب

از لعل گذشتم لب دیدار گرفتم

از لعل گذشتم لب دیدار گرفتم خرمهره نهادم دُر شهوار گرفتم صدبار شدم کشته به آن خنجر مژگان تا کام دل خود ز لب یار…

ادامه مطلب

ای دوستان برای خدا ياد ما کنيد

ای دوستان برای خدا ياد ما کنيد شرط وفا و مهر و محبت بجا کنيد چيز دگر ز پيش شما نيست خواهشم دستی برآوريد برايم…

ادامه مطلب

بداری در امان خویش یارب جان بلبل را

بداری در امان خویش یارب جان بلبل را دهی فیض و اثر زین بیشتر افغان بلبل را چمن را زیب و زینت داده آواز خوش…

ادامه مطلب

به روز مرگ من گريان مکن يار

به روز مرگ من گريان مکن يار ز بعد مردنم حرمان مکن يار در اين بازار آثارم نيابي سراغ من ز هر دکان مکن يار…

ادامه مطلب

تا ديدۀ من بر رخت ای سيمبر افتاد

تا ديدۀ من بر رخت ای سيمبر افتاد نخل هوسم خشک شد و از ثمر افتاد سر تا بقدم سوختم از آتش عشقت وز طرز…

ادامه مطلب

چرا چرا به بدی یاد می کنی نامم

چرا چرا به بدی یاد می کنی نامم نه من مقمر و نی رند و نی می آشامم گذشت عمر و به دربانت آشنا نشدم…

ادامه مطلب

در بياض چشم خود تصوير شيرين می کشم

در بياض چشم خود تصوير شيرين می کشم نيستم فرهاد اما نقش سنگين می کشم روزگاری شد که بر ياد در گوش کسي درد و…

ادامه مطلب

دمي كه از سر كويت روانه ميگردم

دمي كه از سر كويت روانه ميگردم بگريه و به فغان سوی خانه ميگردم هزار شكر كه استم گدای درگۀ عشق به حشمت و به…

ادامه مطلب

ز خامی عشق ناميدم هوس را

ز خامی عشق ناميدم هوس را ز نادانی هما گفتم مگس را ز نفس خود نمی بينی گزندي اگر بندی به پوز سگ مرس را…

ادامه مطلب

شدم از بسکه سخنور سخن از يادم رفت

شدم از بسکه سخنور سخن از يادم رفت عمر بگذشت به غربت، وطن از يادم رفت بر دلم نيست کنون خواهش گلگشت چمن آبشار و…

ادامه مطلب

فدای چشم نمناکت شوم يار

فدای چشم نمناکت شوم يار جگر خونی چرا؟ خاکت شوم يار نگفته وافقی از حال زارم بلا گردان ادراکت شوم يار اگرچه از ادب بسيار…

ادامه مطلب

مجنون صفت به ناله و فریاد می روم

مجنون صفت به ناله و فریاد می روم در بیستون به دیدن فرهاد می روم من صید نیم بسمل از یاد رفته ام بالک زده…

ادامه مطلب

می پرستم، جان سر پیمانه سودا می کنم

می پرستم، جان سر پیمانه سودا می کنم هر چه دارم بر در میخانه سودا می کنم این منادی می زنم در کوچه های زلف…

ادامه مطلب

از چه آهوان تست نشهٔ رميدنها

از چه آهوان تست نشهٔ رميدنها کشتهٔ مرا ظالم زين خميده ديدنها شور صد قيامت را قامت تو برپا کرد تا به چشم خود ديدم…

ادامه مطلب

هردم که یاد آن بت می نوش می کنم

هردم که یاد آن بت می نوش می کنم سر تا بپای خویش فراموش می کنم درد تو هرقدر که بمن می رسد خوشم خود…

ادامه مطلب

از محبت در جهان امروز يک نام است و بس

از محبت در جهان امروز يک نام است و بس لاف عشق اين هوسناکان همه خام است و بس ممتحن گر امتحان گيرد ز روی…

ادامه مطلب

ای ز خيال عارضت تار نظر به پيچ و تاب

ای ز خيال عارضت تار نظر به پيچ و تاب وی ز حديث کاکلت سنبل تر به پيچ و تاب موی سياهت ای صنم وه…

ادامه مطلب

بر آفتاب طعنه زند روی او هنوز

بر آفتاب طعنه زند روی او هنوز گيرد خراج چين و ختن موی او هنوز بيگانه وار چشم وی است آشنای من در عين حال…

ادامه مطلب

بی تميزی رفته رفته زور شد

بی تميزی رفته رفته زور شد شوربا شيرين و حلوا شور شد يک قلم عشرت ز عالم محو گشت روز عيد ما شب عاشور شد…

ادامه مطلب

تا شيشهء دلم ز کف دلستان فتاد

تا شيشهء دلم ز کف دلستان فتاد آوازۀ شکست به هفت آسمان فتاد دامان ناز می کشی و می رمی ز ما آيا چه باز…

ادامه مطلب

چشم مستت به عين جنگ مرا

چشم مستت به عين جنگ مرا زده با گولهٔ تفنگ مرا دردتان را نبينم ای خوبان کرده داغ شما قشنگ مرا اين مسلمان پسر اگر…

ادامه مطلب

داغ های سينه ام از سنگ طفلان بوده است

داغ های سينه ام از سنگ طفلان بوده است درد پهلوی من از چوب رقيبان بوده است گاهگاهی ياد می سازد فراموشی مرا آشنای باوفايم…

ادامه مطلب

دنياست خوب و دنيا ليكن بقا ندارد

دنياست خوب و دنيا ليكن بقا ندارد دارد چو بيوفايی يك آشنا ندارد هرچيز در شكستن فرياد می برآرد اما شكست دلها هرگز صدا ندارد…

ادامه مطلب

ز چشم کور بر حال خرابم آب می آيد

ز چشم کور بر حال خرابم آب می آيد چرا جانا ترا از نالش من خواب می آيد؟ اگر نگداخت از درد فراقت اين دل…

ادامه مطلب

شرم و حيا به ديدۀ خورد و کلان نماند

سشرم و حيا به ديدۀ خورد و کلان نماند نور و نمک به چهرۀ پير و جوان نماند رفت و روی که داشت عزيزان سقوط…

ادامه مطلب

غزلسازم غزل می سازم هر رنگ

غزلسازم غزل می سازم هر رنگ گهی از خاک گويم گاه از سنگ کسی آيا خبر دارد ندارد که کردم همرۀ دلدار خود جنگ نمی…

ادامه مطلب

مبارکباد عيدت ای پريزاد

مبارکباد عيدت ای پريزاد مرا قربان خود کن می شوم شاد اگر صد سال بعد آيی به خاکم برويم از زمين چون سرو آزاد شوم…

ادامه مطلب

نبودم واقف از آيينهء دل

نبودم واقف از آيينهء دل كه از جمشيد جام جم خريدم برای زخم ناسور دل خويش ز مژگان كسی مرهم خريدم محبت عشقری راحت ندارد…

ادامه مطلب

نه محتسب نه ملا بر خری سوارم کرد

نه محتسب نه ملا بر خری سوارم کرد ولی هوا و هوس رفته رفته کارم کرد به خنده خنده به دست بلا سپرد مرا هر…

ادامه مطلب

ياد باد آن شب که گيس محفلم روی تو بود

ياد باد آن شب که گيس محفلم روی تو بود تا سحر دلگرميم گرمی پهلوی تو بود راست پرسی در گرفتاريت راحت داشتم بستر و…

ادامه مطلب

اسرار خداوند است، سنجيدنش آسان نيست

اسرار خداوند است، سنجيدنش آسان نيست بگذار تو کُنج و کاو، فهميدنش آسان نيست اين درد محبت را با ديدۀ کم منگر زهر است عزيز…

ادامه مطلب

ای ساربان ای ساربان، من همرهت همراستم

ای ساربان ای ساربان، من همرهت همراستم هرسو كه ميباشی روان،من همرهت همراستم زاد سفر دارم بخود من بار دوشت نيستم ترسم بود از سارقان،من…

ادامه مطلب

برو جايی که کر و فر نباشد

برو جايی که کر و فر نباشد در آنجا از تو بالاتر نباشد ز عطاران بجو مشک ختن را به هر جا عنبر و زعفر…

ادامه مطلب