اسرار خودی

زندگانی را بقا از مدعا ست کاروانش را درا از مدعا ست زندگی در جستجو پوشیده است اصل او در رزو پوشیده است رزو را…

گرم خون انسان ز داغ آرزو آتش ، این خاک از چراغ آرزو از تمنا می بجام آمد حیات گرم خیز و تیزگام آمد حیات…

مسلم اول شه مردان علی عشق را سرمایه ی ایمان علی از ولای دودمانش زنده ام در جهان مثل گهر تابنده ام نرگسم وارفته ی…

قلب را از صبغة الله رنگ ده عشق را ناموس و نام و ننگ ده طبع مسلم از محبت قاهر است مسلم ار عاشق نباشد…

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر کز دام و دد ملولم و انسانم آرزوست زاین همرهان سست‌عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم…

ای چو جان اندر وجود عالمی جان ما باشی و از ما می رمی نغمه از فیض تو در عود حیات موت در راه تو…

در بنارس برهمندی محترم سر فرو اندر یم بود و عدم بهره ی وافر ز حکمت داشتی با خدا جویان ارادت داشتی ذهن او گیرا…

سبز بادا خاک پاک شافعی عالمی سر خوش ز تاک شافعی فکر او کوکب ز گردون چیده است سیف بران وقت را نامیده است من…

نیست در خشک و تر بیشهٔ من کوتاهی چوب هر نخل که منبر نشود دارکنم نظیری نیشابوری راه شب چون مهر عالمتاب زد گریهٔ من…

از حقیقت باز بگشایم دری با تو می گویم حدیث دیگری گفت با الماس در معدن ، زغال ای امین جلوه های لازوال همدمیم و…

ای که مثل گل ز گل بالیده‌ای تو هم از بطن خودی زائیده‌ای از خودی مگذر بقا انجام باش قطره‌ای می باش و بحر آشام…

نقطهٔ نوری که نام او خودی است زیر خاک ما شرار زندگی است از محبت می شود پاینده تر زنده تر سوزنده تر تابنده تر…

ای فراهم کرده از شیران خراج گشته ئی روبه مزاج از احتیاج خستگی های تو از ناداری است اصل درد تو همین بیماری است می…

از محبت چون خودی محکم شود قوتش فرمانده عالم شود پیر گردون کز کواکب نقش بست غنچه ها از شاخسار او شکست پنجه ی او…

سید هجویر مخدوم امم مرقد او پیر سنجر را حرم بند های کوهسار آسان گسیخت در زمین هند تخم سجده ریخت عهد فاروق از جمالش…

پیکر هستی ز آثار خودی است هر چه می بینی ز اسرار خودی است خویشتن را چون خودی بیدار کرد آشکارا عالم پندار کرد صد…

طایری از تشنگی بیتاب بود در تن او دم مثال موج دود ریزه ی الماس در گلزار دید تشنگی نظاره ی آب آفرید از فریب…