از زبان برگ محمد رضا شفیعی کدکنی
شب به خیر
شب به خیر شب به خیر ای دو دریای خاموش شب به خیر ای دو دریای روشن شب به خیر ای نگاه پر آزرم باز…
با آب
با آب شب رودخانه با کلماتی که گاه گاه آموخت از مکالمه ی ابر و دره ها آهنگ روستایی و سیال آب را پرداخت در…
دو خط
دو خط دیروز چون دو واژه به یک معنی از ما دو نگاه هر یک سرشار دیگری اوج یگانگی و امروز چون دو خط موازی…
برای باران
برای باران باران ! سرود دیگری سر کن من نیز می دانم که در این سوک یاران را یارای خاموشی گزیدن نیست اما تو می…
درین شب ها
درین شب ها درین شب ها که گل از برگ و برگ از باد و باد از ابر می ترسد درین شب ها که هر…
از پشت این دیوار
از پشت این دیوار بگذار بال خسته ی مرغان بر عرشه ی کشتی فرود اید در برگ زیتونی که با منقار خونین کبوترهاست آرامش نزدیک…
راستی ایا
راستی ایا باید از رود گذشت باید از رود اگر چند گل آلود گذشت بال افشانی آن جفت کبوتر را در افق می بینی که…
مزامیر گل داوودی
مزامیر گل داوودی هیچ کس هست که با قطره ی باران امشب همسرایی کند و روشنی گل ها را بستاید تا صبح که براید خورشید…
سفرنامه ی باران
سفرنامه ی باران آخرین برگ سفرنامه ی باران این است که زمین چرکین است محمد رضا شفیعی کدکنی
میان جنگل آتش
میان جنگل آتش چه دل گرفته بهاری پرنده ها همه آهن نسیم موج غباری به گوش منتظر طفل روستا نرسید میان جنگل آتش سرود سریده…
در شمیم صبح
در شمیم صبح در دور دست آمدن روز شعر بلند و روشن بیداری تضمینی از ترانه ی شیرین جویبار ترجیع یک درخت صنوبر با واژه…
مناجات
مناجات خدایا خدایا تو با آن بزرگی در آن آسمانها چنین آرزویی بدین کوچکی را توانی برآورد ایا ؟ محمد رضا شفیعی کدکنی
در حضور باد
در حضور باد کلماتم را در جوی سحر می شویم لحظه هایم را در روشنی باران ها تا برای تو شعری بسرایم روشن تا که…
ملال
ملال در کنار جوی من نشسته آب در رفتار در تمام هفته خسته انتظار جمعه را دارم در تمام جمعه باز از فرط تنهایی انتظار…
چشم روشنی صبح
چشم روشنی صبح در منزل خجسته ی اسفند همسایه ی سراچه ی فروردین با شاخه های ترد بلوغ جوانه ها باران به چشم روشنی صبح…
نشانی
نشانی من از خراسان و تو از تبریز و او از ساحل بوشهر با شعرهامان شمع هایی خرد بر طاق این شبهای وحشت بر می…
خاموشی گلوله سربی
خاموشی گلوله سربی ای چشم نیلگونه ی دریا ترکیب روشنایی شبگیر رستخیز با ظلمت شبان پس از مرگ ایینه نگاه غزالان و آهوان بی رحمی…
نماز خوف
نماز خوف میان مشرق و مغرب ندای محتضری ست که گاه می گوید من از ستاره ی دنباله دار می ترسم که از کرانه ی…
چه بگویم
چه بگویم چه بگویم که دل افسردگی ات از میان برخیزد ؟ نفس گرم گوزن کوهی چه تواند کردن ؟ سردی برف شبانگاهان را که…
قصد رحیل
قصد رحیل من عاقبت از اینجا خواهم رفت پروانه ای که با شب می رفت این غال را برای دلم دید دیری ست مثل ستاره…
تنهایی ارغوان
تنهایی ارغوان در خلوت بامدادی باران بیداری روشن خروس صبح خواب خوش قریه را سلامی داد در جنگل بی کرانه مرغی خواند با نغمه ی…
گل های زندان
گل های زندان گیرم که ابر بامدادان بهشت اینجا بارید و خوش بارید وان روشنی آسمانی را نثار این حصار بی طراوت کرد از ساحل…
در چار راه رنگ بازی ها
در چار راه رنگ بازی ها زیباترین رنگ ها سبز است باغ بهاران صبح بیداران آرامش و شرم سکوت شسته ی صحرا اندیشه ی معصوم…
کوچ بنفشه ها
کوچ بنفشه ها در روزهای آخر اسفند کوچ بنفشه های مهاجر زیباست در نیم روز روشن اسفند وقتی بنفشه ها را از سایه های سرد…
تصویر
تصویر زلال روشن چشمانش آبشار کبود که ایتی ست به تصویر بیم و شرم و شکوه نگاه ترد گوزنی ست کز بلند ستیغ در آب…
عبور
عبور سفر ادامه دارد و شب از کناره می رود گریوه ها و دشت های رهگذر دوباره شکل یافتند و روشنی که آفریدگار هستی است…
از دور ‚ در ایینه
از دور ‚ در ایینه ابری که بر آن دره ها خاموش می بارد سیلاب تندش خواب شهر خفتگان را نیز آشفته خواهد کرد هر…
مرثیه درخت
مرثیه درخت دیگر کدام روزنه دیگر کدام صبح خواب بلند و تیره ی دریا را آشفته و عبوس تعبیر می کند ؟ من می شنیدم…
آواز بیگانه
آواز بیگانه اینجا دگر بیگانه ای آواز می خواند گاهی که گاهی نیست خاموش می ماند و باز می خواند او می سراید در حضور…
شب درکدام سوی سیه تر
شب درکدام سوی سیه تر شب های اندلس شب های قرطبه شبهای شاعران اسارت شبهای نیل چهر شبهای تیره ای که نمی دانم پستانک کدام…
برگ از زبان باد
برگ از زبان باد این چرخ چاه کهنه ی کاریز با ریسمان پر گره خویش این یادگارهای صد قهر و آشتی یادآور شفاعت دستان روستایی…