از بودن و سرودن محمد رضا شفیعی کدکنی
زخمی
زخمی هر کوی و برزنی را می جویند هر مرد و هر زنی را می بویند بشنو این زوزه ی سگان شکاری ست در جست…
دیر است و دور نیست
دیر است و دور نیست جشن هزاره ی خواب جشن بزرگ مرداب غوکان لوش خوار لجن زی آن سوی این همیشه هنوزان مردابک حقیر شما…
زندگی نامه ی شقایق۱
زندگی نامه ی شقایق۱ زندگی نامه ی شقایق چیست ؟ رایت خون به دوش وقت سحر نغمه ای عاشقانه بر لب باد زندگی را سپرده…
زندگی نامه ی شقایق۲
زندگی نامه ی شقایق۲ آه ای شقایقان بهاران من یاران من از خاک و خاره خون شما را حتی طوفان نوح نیز نیارد سترد زانک…
سلام و تسلیت
سلام و تسلیت خبر رسید خبر رسید صفای وقت تو باد ای قلندر تجرید سلام ‚ ای تو گذرگاه خون صاعقه ها سلام و تسلیت…
زندگی نامه ی شقایق۳
زندگی نامه ی شقایق۳ ای زندگان خوب پس از مرگ خونینه جامه های پریشان برگ برگ در بارش تگرگ آنان که جان تان را از…
سرود ستاره
سرود ستاره ستاره می گوید دلم نمی خواهد غریبه ای باشم میان آبی ها ستاره می گوید دلم نمی خواهد صدا کنم اما هجای آوازم…
فتح نامه
فتح نامه ابر بزرگ آمد و دیشب بر کوهبیشه های شمالی باران تند حادثه بارید دیشب بارن تند حادثه از دور و دوردست دل بر…
پرسش
پرسش آسمان را بارها با ابرهای تیره تر از این دیده ام اما بگو ای برگ در افق این ابر شبگیران کاین چنین دلگیر و…
غزلی در مایه ی شور و شکستن
غزلی در مایه ی شور و شکستن نفسم گرفت ازین شب در این حصار بشکن در این حصار جادویی روزگار بشکن چو شقایق از دل…
اعتراف
اعتراف بی اعتماد زیستن این سان به آفتاب بی اعتماد زیستن این سان به خاک و آب بی اعتماد زیستن این سان به هر چه…
مزمور بهار
مزمور بهار بزرگا گیتی آرا نقش بند روزگارا ای بهار ژرف به دیگر روز ودیگر سال تو می ایی و باران در رکابت مژده ی…
اضطراب ابراهیم
اضطراب ابراهیم این صدا صدای کیست ؟ این صدای سبز نبض قلب آشنای کیست ؟ این صدا که از عروق ارغوانی فلق وز صفیر سیره…
مزمور درخت
مزمور درخت ترجیح می دهم که درختی باشم در زیر تازیانه ی کولاک و آذرخش با پویه ی شکفتن و گفتن تا رام صخره ای…
آواره یمگان
آواره یمگان بیداری ملولش را در قهوه خانه های پر دود بندری دور از سرزمین قومی بیگانه با خدا تقسیم می کند و خوابهای دایره…
هر شب هجوم صاعقه
هر شب هجوم صاعقه هر شب هجوم برق هر شب هجوم پویش و رویش بر نقشه های ساکن جغرافیای شرق بر نقشه های کوچک دیوار…
آن عاشقان شرزه
آن عاشقان شرزه آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند رفتند و شهر خفته ندانست کیستند فریادشان تموج شط حیات بود چون آذرخش در سخن…
معراج نامه
معراج نامه آنگاه از ستاره فراتر شدم و از نسیم و نور رهاتر شدم ویراف وار دیده گشودم وان مرغ ارغوانی آمد چون دانه ای…
باطل السحر
باطل السحر دیگر این داس خموشی تان زنگار گرفت به عبث هر چه درو کردید آواز مرا باز هم سبزتر از پیش می بالد آوازم…
هزار پا
هزار پا مثل هزارپایی ‚ مجروح و ناتوان و بی روح خود را کشاله می کند اندام های شب ریزابه های ابر شبانگاهی بر سنگفرش…
در کجای فصل؟
در کجای فصل؟ با صنوبری که روی قله ایستاده بود گونه روی گونه ی سپیده دم نهاده بود موج گیسوان به دوش بادها گشاده بود…
دیباچه
دیباچه خنیاگر غرناطه را باری بگویید با من هماوازی کند از آن دیاران کاینجا دلم در این شبان شوکرانی بر خویش می لرزد چو برگ…