احمد ضیا قاریزاده
ز لعلش نشه ء صد جام خيزد
ز لعلش نشه ء صد جام خيزد ز چشمش گردش ايام خيزد ز حسرت ماه گردون آب گردد مه من گر به كنج بام خيزد…
راه كمال
راه كمال اى آه سرد باش ولى بى اثر مباش چون سنگ سخت باش ولى بى شرر مباش راه كمال را به تپش مى توان…
دل بيقرار
دل بيقرار اى دل بيقرار من لاله ى داغ دار من چنگ مزن به سينه ام دور شو از كنار من اى دل بيقرار…
دختر راننده
دختر راننده ديدم از دور يكى موتر از آن موتر ها بود راننده آن دختر، از آن دختر ها دختري شوخ و سيه موى و…
خداشناسي
خداشناسي هنوز دست مغان در هواي ساختن است هنوز تاب و تب مى كشان گداختن است به حيرتم كه چرا آدمى خدا نشود خداشناسي اگر…
چراغ پير زن
چراغ پير زن به باد گفت شبانگه چراغ پير زنى كه پيش مشت تو نتوان گشود كس دهنى هنوز ناشده روشن كه ميكُشى…
تخم نيكى
تخم نيكى به نيكى خوشا در جهان زيستن نيارزد جهان با زيان زيستن خوشا فكر نيكى به سر داشتن ز عيب كسان ديده برداشتن…
بينى خميرى
بينى خميرى بيا به جاده، ببين پاى پاك قيرى را بيا ملاحظه كن بينىِ خميرى را بيا بيا و بخوان درس روزتيرى را ز گوشه…
به حضور ملت
به حضور ملت خوش آن ملت كه پيرش پاسبان است جوانش كار مند و كار دان است خوش آن ملت كه روح زنده دارد به…
بابه خاركش
بابه خاركش غلام همت والاى بابه خار كشم كه خار غم كشد و منت خسان نكشد بدست و بازوى خود اتكا كند دايم ز دستگيرى…
اوصاف شاعر
اوصاف شاعر دكاندار هر چه بى انصاف خوب است خريدار هرچه منفى باف خوب است ز صد بيكار يك خركار بهتر ز صد خياط يك…
آشيان سنگى
آشيان سنگى عقاب تيزپر طرف كوهسار خوديم به آشيانه ى سنگى همان شرار خوديم نمى نهيم سرى زير بار منت غير غلام همت خويشيم…
ابر قدرت ها
ابر قدرت ها باز كردند بهم عهد ابر قدرت ها كه نيازند بما دست دگر قدرت ها بگذارند كه افغان بكُشد افغان را تا شود…
ميهن اى ميهن
ميهن اى ميهن مكن از شمع رويت نااميدم ميهن اى ميهن كه من پروانه ى هردم شهيدم ميهن اى ميهن ببخشا سرمه ى بينش، به…