كند آهوى چشمانت چراغان كوه و صحرا را

كند آهوى چشمانت چراغان كوه و صحرا را فروغ اين شبستان را فلك آرائى دارم استاد ضيا قاريزاده دوستان گرامى اين عكس در اواخر حيات…

ادامه مطلب

‎فخرم بس اينكه آله ى دست خودم ضيا

‎فخرم بس اينكه آله ى دست خودم ضيا ‎شادم كه جز به من نبود انتساب من ‎استاد ضياء قاريزاده

ادامه مطلب

‎عاشق ناكام

‎عاشق ناكام ‎من عاشق ناكامم، ناكامم و بدنامم ‎عشق است سرآغازم،عشق است سرانجامم ‎دانم كه نمى آيد جز عشق به كار اينجا ‎ديوانه نمى سازد…

ادامه مطلب

‏‎شبها

‏‎شبها ‏‎كدامين سمت يارب مى خرامد محمل شبها ‏‎كه هرگز كس نمى داند مقام و منزل شبها ‏‎چه ميخواهد ز ما اين كاروان سايه و…

ادامه مطلب

سوز سخن ز ناله ي مستانه ي دل است

سوز سخن ز ناله ي مستانه ي دل است اين شمع را فروغ ز پروانه ي دل است مشت گليم و ذوق فغاني نداشتيم غوغاي…

ادامه مطلب

ز لعلش نشهء صد جام خيزد

ز لعلش نشهء صد جام خيزد زچشمش گردش ايام خيزد ز حسرت ماه گردون آب گردد مه من گر به كنج بام خيزد شود مرغول…

ادامه مطلب

‎رضاى يار

‎رضاى يار ‎به باغ بلبل شوريده همنواى منست ‎به راغ سنبل ژوليده آشناى منست ‎طلوع صبح ز جيب دريده ام رقمى ست ‎سواد شام نمودى…

ادامه مطلب

دل پر درد

دل پر درد ‏‎در سينه دلى دارم پرُ درد و همين بهتر ‏‎ميسوزم و ميسازم يا رب! چه از اين بهتر ‏‎آن دل كه ندارد…

ادامه مطلب

دختر نقاش ترکی گفت نقشت چون کشم

دختر نقاش ترکی گفت نقشت چون کشم گفتمش اندر دل شب آه می باید کشید گفت اگر تصویر خودرا برکشم نزدیک آن گفتمش پهلوی آن…

ادامه مطلب

‎خدايا چشم بازم ده خدايا

‎خدايا چشم بازم ده خدايا ‎نگاه چرخ تازم ده خدايا ‎دلى ده ناله خيز و سينه پرواز ‎در آن دل سوز و سازم ده خدايا…

ادامه مطلب

چراغ دل

چراغ دل كردم به ياد روى تو روشن چراغ دل باز آ كز انتظار نسوزم به داغ دل مرديم و داغ عشق تو برديم زير…

ادامه مطلب

تار شيون

تار شيون بكش اى نى نواز آواز ديگر زساز خويش نى، از ساز ديگر تب و تاب كهن را تازگى بخش به انجامش بده آغاز…

ادامه مطلب

‎پايان شب

‎پايان شب ‎شق شد افق و سپيده ى صبح ‎گرديد فروز ديده ى صبح ‎بالك زده سوى گلشن آمد ‎روح آمد و جانب تن آمد…

ادامه مطلب

به دختران شرق

به دختران شرق اى دختر با تميز مادر اى لخت جگر عزيز مادر اى تازه نهال باغ مشرق اى روشنى چراغ مشرق اى شرق بساط…

ادامه مطلب

‎با نشئه درويشي در ساز و دمادم زن

‎با نشئه درويشي در ساز و دمادم زن ‎تا پخته شوي خود را بر سلطنت جم زن ‎اقبال ‎پير جام ‎باز آ و ز پير…

ادامه مطلب

‎اى بت طناز كجا ميروى

‎اى بت طناز كجا ميروى ‎باز كجا ساز سفر ميكنى ‎با كه دگر زمزمه سر ميكنى ‎از چه مرا خون جگر ميكنى ‎باز كجا باز…

ادامه مطلب

اغنيا، اي اغنيا احسان كنيد

اغنيا، اي اغنيا احسان كنيد التفاتي سوي ناداران كنيد جاكت پشمى ست اندر جان تان تكه هاى خارجي ارزان تان پيش روى تان بخارى هاى…

ادامه مطلب

‎ شاخه ى پُر بار

‎ شاخه ى پُر بار ‎بيا كه از غم هستى كناره برگيريم ‎وطن به عرصه ى ماه و ستاره بر گيريم ‎چو شمع گوشه ى…

ادامه مطلب

وقتى كه قحط سالى مهر و وفا شود

وقتى كه قحط سالى مهر و وفا شود وقتى كه چشم طمع به دست گدا شود وقتى كه طى شود كرم حاتم زمان وقتى كه…

ادامه مطلب

‎نوروز نامه

‎نوروز نامه ‎نوروز شد و باز گل از شاخ برآمد ‎ بلبل به چمن باز به پرواز درآمد ‎سرما سفرى گشت و بهار از سفر…

ادامه مطلب

‎ميهن اى ميهن

‎ميهن اى ميهن ‎مكن از شمع رويت نااميدم ميهن اى ميهن ‎كه من پروانه ى هردم شهيدم ميهن اى ميهن ‎ببخشا سرمه ى بينش، به…

ادامه مطلب

‎مردم آزار

‎مردم آزار ‎شنيده ايد كه در راه، مردم آزارى ‎ به سر بكوفت يكى سنگ ناتوانى را ‎به انتقام نيارست ناتوان اقدام ‎زمين نمى شد…

ادامه مطلب

گلشن راز

گلشن راز نيست معلوم كه چون ديمه و نيسان گذرد اينقدر هست كه ايام شتابان گذرد صبح آبستن شام است و شب آبستن روز دور…

ادامه مطلب

‎كف حاجات

‎كف حاجات ‎صد باديه طى گشت و به منزل نرسيديم ‎صد موج شكستيم و به ساحل نرسيديم ‎صد خار شكستيم به پا در ره مقصود…

ادامه مطلب

‎فتنه دوران

‎فتنه دوران ‎به به قد و بالايت چون سرو خرامان است ‎قد نيست كه مى بينى اين فتنهء دوران است ‎لعل لب ميگونت آتش زده…

ادامه مطلب

طلسم راز

طلسم راز تار ابرو كلاه ى ناز شكست قامت سرو سر فراز شكست فرصت ما به خيز و جست گذشت چون وضوي كه در نماز…

ادامه مطلب

شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج

شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج نتوان به گریه شست خط سرنوشت را صائب تبريزى علاج زخم دل از گريه کي ممکن بود (بيدل)…

ادامه مطلب

‎سوخت

‎سوخت ‎در هواي جلوه ات هم شمع و هم پروانه سوخت ‎خشك و تر را آتش عشق تو بى باكانه سوخت ‎بر اسيران تو لازم…

ادامه مطلب

ز لعلش نشه ء صد جام خيزد

ز لعلش نشه ء صد جام خيزد ز چشمش گردش ايام خيزد ز حسرت ماه گردون آب گردد مه من گر به كنج بام خيزد…

ادامه مطلب

راه كمال

راه كمال اى آه سرد باش ولى بى اثر مباش چون سنگ سخت باش ولى بى شرر مباش راه كمال را به تپش مى توان…

ادامه مطلب

‎دل بيقرار

‎دل بيقرار ‎اى دل بيقرار من ‎لاله ى داغ دار من ‎چنگ مزن به سينه ام ‎ دور شو از كنار من ‎اى دل بيقرار…

ادامه مطلب

دختر راننده

دختر راننده ديدم از دور يكى موتر از آن موتر ها‎ بود راننده آن دختر، از آن دختر ها ‏‎دختري شوخ و سيه موى و…

ادامه مطلب

‎خداشناسي

‎خداشناسي ‎هنوز دست مغان در هواي ساختن است ‎هنوز تاب و تب مى كشان گداختن است ‎به حيرتم كه چرا آدمى خدا نشود ‎خداشناسي اگر…

ادامه مطلب

چراغ پير زن

چراغ پير زن ‏‎ به باد گفت شبانگه چراغ پير زنى ‏‎ كه پيش مشت تو نتوان گشود كس دهنى ‏‎هنوز ناشده روشن كه ميكُشى…

ادامه مطلب

‎تخم نيكى

‎تخم نيكى ‎به نيكى خوشا در جهان زيستن ‎ نيارزد جهان با زيان زيستن ‎خوشا فكر نيكى به سر داشتن ‎ز عيب كسان ديده برداشتن…

ادامه مطلب

بينى خميرى

بينى خميرى ‏‎بيا به جاده، ببين پاى پاك قيرى را ‏‎بيا ملاحظه كن بينىِ خميرى را ‏‎بيا بيا و بخوان درس روزتيرى را ‏‎ز گوشه…

ادامه مطلب

به حضور ملت

به حضور ملت خوش آن ملت كه پيرش پاسبان است جوانش كار مند و كار دان است خوش آن ملت كه روح زنده دارد به…

ادامه مطلب

بابه خاركش

بابه خاركش غلام همت والاى بابه خار كشم كه خار غم كشد و منت خسان نكشد بدست و بازوى خود اتكا كند دايم ز دستگيرى…

ادامه مطلب

‎اوصاف شاعر

‎اوصاف شاعر ‎دكاندار هر چه بى انصاف خوب است ‎خريدار هرچه منفى باف خوب است ‎ز صد بيكار يك خركار بهتر ‎ز صد خياط يك…

ادامه مطلب

‎‎آشيان سنگى

‎‎آشيان سنگى ‎عقاب تيزپر طرف كوهسار خوديم ‎ به آشيانه ى سنگى همان شرار خوديم ‎نمى نهيم سرى زير بار منت غير ‎غلام همت خويشيم…

ادامه مطلب

ابر قدرت ها

ابر قدرت ها باز كردند بهم عهد ابر قدرت ها كه نيازند بما دست دگر قدرت ها بگذارند كه افغان بكُشد افغان را تا شود…

ادامه مطلب

ياد گار

ياد گار به ياد آر اى سرو گلگون عذار كه من مرده باشم بيايد بهار بهاريكه جان دردمند مرده را بشور آورد طبع افسرده را…

ادامه مطلب

‎هجوئيه

‎هجوئيه ‎اين نامه منظوم در هجو كابينهء محمد هاشم ميوندوال سروده شده ‎عزيز جگر گوشه ميوند والا ‎كه كردى فدا مال و هم جان خود…

ادامه مطلب

‎موقوفست يا نه ؟

‎موقوفست يا نه ؟ ‎ديگر بيگارى موقوفست يانه ؟ ‎غريب آزارى موقوفست يانه ؟ ‎دريور با كلينر گفت در راه ‎خلاف رفتارى موقوفست يانه ؟…

ادامه مطلب

‎مرد در خدمت مردم به سر جاده دهد جان

‎مرد در خدمت مردم به سر جاده دهد جان ‎ صورت شمع كه در انجمن استاده، ده جان ‎شرف كارگر آن است كه در كار…

ادامه مطلب

گل منزوى

گل منزوى گلى دور از بهارستان گلشن فرو خواند اين سخن با آب روشن كه اى آب ار گزارت شد به گلشن سلام ما رسان…

ادامه مطلب

كشور اموات

كشور اموات صبح كشور اموات يا كه شام تار ست اين یک وزیر و سه چوکی ملک شهريار ست اين بسكه مجلس قانون غور كرده…

ادامه مطلب

‎فتراك تدبير

‎فتراك تدبير ‎مه و مهرى كه با فتراك تدبير ‎ازين خرمن ربايد خوشه چينان ‎بسان دانه ريگى بى سر انجام ‎چه افزايد چه كاهد زين…

ادامه مطلب

‎طبع افلاطون

‎طبع افلاطون ‎فلاطون؛ آن جهان علم و حكمت ‎كه حكمت را علم بود و علامت ‎شبى در محضر دانش پژوهان ‎ كمى بگرفته خاطر بود…

ادامه مطلب

‎شب هجران

‎شب هجران ‎شب هجران شد و پيدا سحر نيست ‎مگر خورشيد را بر ما نظر نيست ‎چرا از حلقه بيرون داردم دوست ‎مگر از حلقه…

ادامه مطلب