احمد ضیا قاریزاده
نشنیده ای که زیر چناری کدو بنی
نشنیده ای که زیر چناری کدو بنی بر رست و بر دوید بر او بر، به روز بیست پرسید آز آن چنار که تو چند…
من كيم؟
من كيم؟ من كيم مشت خسى بروى دريا تاخته يا چو گردى بى سرو پاى به صحرا ساخته موجه دريا بدوش قطره گمگشته پيش دست…
محبت و جدايى
محبت و جدايى آن درد محبت بود، اين درد جدايى آن مزد صداقت بود، اين رنج خدايى ياد آر كه با زلفت ميكردى تو بازى…
گرگان خیانت کیش
گرگان خیانت کیش عمری به لباس میش مفتی به خدا بردند نان از تو وآب از من استاد ضياء قارى زاده
كابل
كابل افسوس كه كابل از ميان رفت آن خطهء پاك و باستان رفت هرات و مزار شد خرابه پروان بسوخت و پرنيان رفت افسوس كه…
عيد
عيد عيد است بيا تا رخ زيباى تو بوسم ابروى كج و زلف سمن ساى تو بوسم اى مريم عيسى! لب خاموش تو نازم اى…
شمع محفل
شمع محفل چند روزى بر سر كوى تو منزل ميكنم خاك كويت را به آب چشم خود گل ميكنم موج را مانم كه…
شاعر بيمار
شاعر بيمار آه ! كه خواهد كُشت تنهايى و بيمارى مرا كس نشد پيدا كه بنمايد پرستارى مرا بار پيراهن نيارد بُرد جسم لاغرم اينقدر…
سپيده
سپيده بامدادان كه شفق دل خون پالا داشت مرغ خوش لهجه ى حق به چمن غوغا داشت آسمان چادر قيرينه ز دوش افكنده گوشوار پرن…
رنج هستى
رنج هستى مرا در زندگى از آرزو ها نيست جز نامى خدايا بعد از اين رنج و الم يك خواب آرامى كند بازى به شمعم…
دوست دارمت
دوست دارمت اى گلرخ شگوفه دهان، دوست دارمت اى مه جبين زُهره نشان ، دوست دارمت منظور من ز جمله بتان در جهان تويى…
در فراق پسران – فرهاد و فرزاد
در فراق پسران – فرهاد و فرزاد فصل گرما سپرى گشته و پائيزان ست ديدهء من برخ شبنم و گل گريان ست برگ زرينه كه…
خواب ما اى دوستان بسيار سنگين بوده است
خواب ما اى دوستان بسيار سنگين بوده است زندگى درخواب سنگين سخت ننگين بوده است خفته ايم از عصر سنگ و دور تيكر تا هنوز…
خانمان و مال و دارايى ضيا هيچ است هيچ
خانمان و مال و دارايى ضيا هيچ است هيچ از همه بگريخته، رو با خدا پرداخته استاد ضيا قاريزاده
جز عشق روى خوبان نايد بكار ما را
جز عشق روى خوبان نايد بكار ما را يك برگ لاله خوشتر از صد بهار ما را تا جان فشان برايم چون صبح در هوايش…
پير خرد
پير خرد هر چه در اين كره پا در هواست غرقه و پوينده ى راه فناست پا زدن و دست زدن هر طرف غرق…
بوى بهار
بوى بهار فصل بهار ميرسد كوه نگر کران نگر سبزه چمن چمن ببین لاله جهان جهان نگر ابر بهارى ميچكد آب حيات بر زمين مریم…
برق آسمانى
برق آسمانى نى فيض ياب پيرى، نى بهره از جوانى گر زندگى همين است، لعنت به زندگانى اين نكته روشنم شد از قامت خميده كز…
آيينه ى دل
آيينه ى دل عقده تا كى فكنم در دل بيحاصل خويش حل مگر از دهن يار كنم مشكل خويش راز گمگشته ى اين قطره خون…
آن خداوندى كه اضداد آفريد
آن خداوندى كه اضداد آفريد صيد پيدا كرد و صياد آفريد نوش خند اندر لب شيرين نهاد اشك شور از ديده ى خونين كشاد شام…
از ما چه ميخواهد وطن
از ما چه ميخواهد وطن نى فريب و زرق و نى پندار ميخواهد وطن هر چه ميخواهد به مردم كار ميخواهد وطن تنبلى و…
يخبندان
يخبندان آنچه بر جان غريبان برف و يخبندان كند زندگي را سخت سازد، مرگ را آسان كند شعله را دل سرد سازد، خاك را دامن…
هر شب بكشم از دل ناشاد خدايا
هر شب بكشم از دل ناشاد خدايا فرياد خدايا تا رخنه كنم در دل صياد خدايا فرياد خدايا مرغى كه بجز كنج قفس خانه ندارد…
نشر الامراض
نشر الامراض آب حمام و تيغ سلمانى بود اين هر دو دشمن جانى آب حمام، خندق مردار تيغ دلاك، دشمن خونخوار آب حمام بس كه…
ملك خدا
ملك خدا تپيدند و حياتش نام كردند خزيدند و مماتش نام كردند گشودن رشته ى طول امل را خطوط سرحداتش نام كردند پيِ تقسيم…
لشكر مژگان
لشكر مژگان طره بكشاى برخ دسته ى سنبل گفته روز و شب را بهم انداز چپاول گفته ميشوم خاك رهت تا كه بگيرد گردم دامن…
گرگ استعمار
گرگ استعمار مرا شکست دلی کو بسان سنگدان بود برای آهن و فولاد همچو سوهان بود عرب اسیر من هر جا چو مرغ دست آموز…
فيض عام
فيض عام اى اسير زندگى راه عدم مفقود نيست گر دلى دارى بيا كاينجا زيان و سود نيست مرده هم زير زمين در انتظار محشر…
عيد مى آيد و تن جامه ى نو ميخواهد
عيد مى آيد و تن جامه ى نو ميخواهد معده خاليست دو سه لقمه پلَو ميخواهد دست از جيب تهى خرچ دبل ميطلبد…
شمع صبحدم
شمع صبحدم بعد از اين خواهم كه ترك دفتر و ديوان كنم خويشتن را از نگاهِ نيك و بد پنهان كنم گفتنى هايى كه محصول…
شاخه ى بى بار
شاخه ى بى بار قدت آورده قيامت به سرم به سرت، كز سر و جان بيخبرم به گمانم دهنت هيچ بود اين گمان هيچ بود…
سپيد و سياه
سپيد و سياه دو توسن دارد اين چرخ كهن توز يكى را شب بود نام و يكى روز يكى را از سياهى زنگ بر پاى…
رند است فروشنده اگر ديده گشايى
رند است فروشنده اگر ديده گشايى كور است خريدار، نفهمى كه چه گفتم استاد ضيا قاريزاده
دنيا
دنيا چرخ است يكى خيمه ى پرويزن دنيا اين ثابت و سياره بود روزن دنيا اين كره ى رخشان و فروزنده ى خورشيد طفليست نفس…
در شهر ما
در شهر ما در شهر ما ز اهل هنر هيچ كس نماند زان كاروان به غير صداى جرس نماند رفتند عالمان و اديبان از…
خواب پريشان
خواب پريشان ندارم به دل ديگر ارمان خدايا كه در پاى جانان دهم جان خدايا دل من كه جز درد بادا حرامش نجويد به جز…
خامهء شاعر
خامهء شاعر يكى ناى نا چيز پا در گلى قد افراشت بر دست صاحبدلى چو از بند خاك و گل آزاد شد به ناليدن نيك…
جادو و جنبل
جادو و جنبل عزم كردم كه دگر جادو و جنبل نكنم نه بُرم بينى خويش و سر خود كل نكنم توتكه و دودى نخواهم دگر…
پيام يار
پيام يار اى باد نو بهار اى روح بيقرار پيك و پيام يار اى عاشق رميدهء كو ها و دشت ها اى كاروان آبله پا…
بهين زندگى جز چهل سال نيست
بهين زندگى جز چهل سال نيست رسد چونكه پنجاه پر وبال نيست چو شد شصت اندر تن آمد شكست چو هفتاد شد آلت افتاد…
بخت و طالع
بخت و طالع چو ساحل تا به كى عزلت گزينى چو خاك مرده تاوان زمينى اگر خواهى از اين امواج رستن تو خود موجى شو…
اى مردم
اى مردم اى مردم آزادهء كهسار بخيزيد دشمن به كمين آمده يكبار بخيزيد از خواب گران بر زده دامن بدر آئيد چون تيغ قضا بر…
آمدم پشت درت ليك صدا نا كرده
آمدم پشت درت ليك صدا نا كرده رفتم از كوى تو بامان خدا نا كرده زين قيامت كده رفتيم و بحسرت رفتيم قامت سرو تو…
آداب بيان
آداب بيان يكى از سلاطين مشرق زمين كه بودش جهانى به زير نگين شبى ديد در خواب كش بر دهان ز دندان يكى هم نمانده…
يك روز ابوالكلام آزاد
يك روز ابوالكلام آزاد ميكرد ز شرقيان چنين ياد كاين قوم خداپرست و حق جوى كاورده ز هر طرف به حق روى در…
هديه ى عاشق
هديه ى عاشق به دو چشم تو كه كيفيت صهبا دارد به دو لعل تو كه اعجاز مسيحا دارد به دو رخساره ى زيباى تو…
ناله ى شام
ناله ى شام گاه گاهى كه ز شيرين دهنان ياد كنم گريه بر تلخيِ جانكندنِ فرهاد كنم هر كجا بر دهنِ غنچه زند باد صبا…
مگو اينكه مردم ثنا خوان من نيست
مگو اينكه مردم ثنا خوان من نيست بمردم بگو اين سخن زان من نيست لبت را بگو كم سخن گويد از عشق من سخن خيزد…
لباس لاله
لباس لاله نه به دل سكون و راحت نه به دل قرار دارم نه شگفتگى به خاطر نه به خنده كار دارم چه بلا غم…
گردن اين راكت اندازان خدا خواهد شكست
گردن اين راكت اندازان خدا خواهد شكست دشمنان خلق را دست دعا خواهد شكست در مظالم بسكه غرق فكر تاريك خودند ”عاقبت در چنگ…