احمد ضیا قاریزاده
تار شيون
تار شيون بكش اى نى نواز آواز ديگر زساز خويش نى، از ساز ديگر تب و تاب كهن را تازگى بخش به انجامش بده آغاز…
پايان شب
پايان شب شق شد افق و سپيده ى صبح گرديد فروز ديده ى صبح بالك زده سوى گلشن آمد روح آمد و جانب تن آمد…
به دختران شرق
به دختران شرق اى دختر با تميز مادر اى لخت جگر عزيز مادر اى تازه نهال باغ مشرق اى روشنى چراغ مشرق اى شرق بساط…
با نشئه درويشي در ساز و دمادم زن
با نشئه درويشي در ساز و دمادم زن تا پخته شوي خود را بر سلطنت جم زن اقبال پير جام باز آ و ز پير…
اى بت طناز كجا ميروى
اى بت طناز كجا ميروى باز كجا ساز سفر ميكنى با كه دگر زمزمه سر ميكنى از چه مرا خون جگر ميكنى باز كجا باز…
اغنيا، اي اغنيا احسان كنيد
اغنيا، اي اغنيا احسان كنيد التفاتي سوي ناداران كنيد جاكت پشمى ست اندر جان تان تكه هاى خارجي ارزان تان پيش روى تان بخارى هاى…
شاخه ى پُر بار
شاخه ى پُر بار بيا كه از غم هستى كناره برگيريم وطن به عرصه ى ماه و ستاره بر گيريم چو شمع گوشه ى…
وقتى كه قحط سالى مهر و وفا شود
وقتى كه قحط سالى مهر و وفا شود وقتى كه چشم طمع به دست گدا شود وقتى كه طى شود كرم حاتم زمان وقتى كه…
نوروز نامه
نوروز نامه نوروز شد و باز گل از شاخ برآمد بلبل به چمن باز به پرواز درآمد سرما سفرى گشت و بهار از سفر…
ميهن اى ميهن
ميهن اى ميهن مكن از شمع رويت نااميدم ميهن اى ميهن كه من پروانه ى هردم شهيدم ميهن اى ميهن ببخشا سرمه ى بينش، به…
مردم آزار
مردم آزار شنيده ايد كه در راه، مردم آزارى به سر بكوفت يكى سنگ ناتوانى را به انتقام نيارست ناتوان اقدام زمين نمى شد…
گلشن راز
گلشن راز نيست معلوم كه چون ديمه و نيسان گذرد اينقدر هست كه ايام شتابان گذرد صبح آبستن شام است و شب آبستن روز دور…
كف حاجات
كف حاجات صد باديه طى گشت و به منزل نرسيديم صد موج شكستيم و به ساحل نرسيديم صد خار شكستيم به پا در ره مقصود…
فتنه دوران
فتنه دوران به به قد و بالايت چون سرو خرامان است قد نيست كه مى بينى اين فتنهء دوران است لعل لب ميگونت آتش زده…
طلسم راز
طلسم راز تار ابرو كلاه ى ناز شكست قامت سرو سر فراز شكست فرصت ما به خيز و جست گذشت چون وضوي كه در نماز…
شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج
شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج نتوان به گریه شست خط سرنوشت را صائب تبريزى علاج زخم دل از گريه کي ممکن بود (بيدل)…
سوخت
سوخت در هواي جلوه ات هم شمع و هم پروانه سوخت خشك و تر را آتش عشق تو بى باكانه سوخت بر اسيران تو لازم…
ز لعلش نشه ء صد جام خيزد
ز لعلش نشه ء صد جام خيزد ز چشمش گردش ايام خيزد ز حسرت ماه گردون آب گردد مه من گر به كنج بام خيزد…
راه كمال
راه كمال اى آه سرد باش ولى بى اثر مباش چون سنگ سخت باش ولى بى شرر مباش راه كمال را به تپش مى توان…
دل بيقرار
دل بيقرار اى دل بيقرار من لاله ى داغ دار من چنگ مزن به سينه ام دور شو از كنار من اى دل بيقرار…
دختر راننده
دختر راننده ديدم از دور يكى موتر از آن موتر ها بود راننده آن دختر، از آن دختر ها دختري شوخ و سيه موى و…
خداشناسي
خداشناسي هنوز دست مغان در هواي ساختن است هنوز تاب و تب مى كشان گداختن است به حيرتم كه چرا آدمى خدا نشود خداشناسي اگر…
چراغ پير زن
چراغ پير زن به باد گفت شبانگه چراغ پير زنى كه پيش مشت تو نتوان گشود كس دهنى هنوز ناشده روشن كه ميكُشى…
تخم نيكى
تخم نيكى به نيكى خوشا در جهان زيستن نيارزد جهان با زيان زيستن خوشا فكر نيكى به سر داشتن ز عيب كسان ديده برداشتن…
بينى خميرى
بينى خميرى بيا به جاده، ببين پاى پاك قيرى را بيا ملاحظه كن بينىِ خميرى را بيا بيا و بخوان درس روزتيرى را ز گوشه…
به حضور ملت
به حضور ملت خوش آن ملت كه پيرش پاسبان است جوانش كار مند و كار دان است خوش آن ملت كه روح زنده دارد به…
بابه خاركش
بابه خاركش غلام همت والاى بابه خار كشم كه خار غم كشد و منت خسان نكشد بدست و بازوى خود اتكا كند دايم ز دستگيرى…
اوصاف شاعر
اوصاف شاعر دكاندار هر چه بى انصاف خوب است خريدار هرچه منفى باف خوب است ز صد بيكار يك خركار بهتر ز صد خياط يك…
آشيان سنگى
آشيان سنگى عقاب تيزپر طرف كوهسار خوديم به آشيانه ى سنگى همان شرار خوديم نمى نهيم سرى زير بار منت غير غلام همت خويشيم…
ابر قدرت ها
ابر قدرت ها باز كردند بهم عهد ابر قدرت ها كه نيازند بما دست دگر قدرت ها بگذارند كه افغان بكُشد افغان را تا شود…
ياد گار
ياد گار به ياد آر اى سرو گلگون عذار كه من مرده باشم بيايد بهار بهاريكه جان دردمند مرده را بشور آورد طبع افسرده را…
هجوئيه
هجوئيه اين نامه منظوم در هجو كابينهء محمد هاشم ميوندوال سروده شده عزيز جگر گوشه ميوند والا كه كردى فدا مال و هم جان خود…
موقوفست يا نه ؟
موقوفست يا نه ؟ ديگر بيگارى موقوفست يانه ؟ غريب آزارى موقوفست يانه ؟ دريور با كلينر گفت در راه خلاف رفتارى موقوفست يانه ؟…
مرد در خدمت مردم به سر جاده دهد جان
مرد در خدمت مردم به سر جاده دهد جان صورت شمع كه در انجمن استاده، ده جان شرف كارگر آن است كه در كار…
گل منزوى
گل منزوى گلى دور از بهارستان گلشن فرو خواند اين سخن با آب روشن كه اى آب ار گزارت شد به گلشن سلام ما رسان…
كشور اموات
كشور اموات صبح كشور اموات يا كه شام تار ست اين یک وزیر و سه چوکی ملک شهريار ست اين بسكه مجلس قانون غور كرده…
فتراك تدبير
فتراك تدبير مه و مهرى كه با فتراك تدبير ازين خرمن ربايد خوشه چينان بسان دانه ريگى بى سر انجام چه افزايد چه كاهد زين…
طبع افلاطون
طبع افلاطون فلاطون؛ آن جهان علم و حكمت كه حكمت را علم بود و علامت شبى در محضر دانش پژوهان كمى بگرفته خاطر بود…
شب هجران
شب هجران شب هجران شد و پيدا سحر نيست مگر خورشيد را بر ما نظر نيست چرا از حلقه بيرون داردم دوست مگر از حلقه…
سنگر
سنگر خرم آن مرد دلاور كه به سنگر بدهد جان بهر حفظ وطن خويش مكرر بدهد جان خوش بر آن مرد سپاهى كه سر خاك…
ز شمع كشته ى دوشينه ياد آر
ز شمع كشته ى دوشينه ياد آر الا اى صبح پيراهن دريده الا اى كوچه ى نور، اى سپيده! الا اى بامداد حورپيكر بهشتى حله…
ذوق آرام نباشد دل شيدايى را
ذوق آرام نباشد دل شيدايى را نسبتى نيست بهم عشق وشكيبايى را سر به خارا زنم از غصه خدا را گوئيد كه نپوشم دگرآن جامه…
دفتر هستى
دفتر هستى دفتر هستى خطوط فتنه كم دارد هنوز خامه ى تقدير آهنگ رقم دارد هنوز كوهساران زادگان ضربت دست قضاست روى خاك هر جا…
دارى مشابهت تو به رنگ پريده ام
دارى مشابهت تو به رنگ پريده ام اى برگ زرد و زار خزان دوست دارمت استاد ضيا قاريزاده
خدا بى عيب است
خدا بى عيب است گفت چرسي به شرابي كه : خدا بى عيب است عيب در داكترى هاست : دوا بى عيب است سگرتي با…
جهان آرأ
جهان آرأ اى بت جهان آرأ ماه آسمان آرأ جاوه كن بهم انداز ديده و دل ما را اى بت جهان آرأ داغ ها فراوانست…
تار تنبور
تار تنبور همهمه ى مرغك آزاده را زمزمه ى بلبل دلداده را شور نواهاى خوش و ساده را صوت عندليبان را شور مرغ شبخوان را…
بيتو كابل خوشم نمى آيد
بيتو كابل خوشم نمى آيد گل و سنبل خوشم نمى آيد به خيابان و تخته پل سوگند كه سر پل خوشم نمى آيد دور از…
به به به
به به به يار ما پيچه پرك دار شده به به به طره اش سر كش و طرار شده به به به راست چون جاده…
با نادان نشستن
با نادان نشستن به محفل دور از ياران نشستن چو گل افسرده و پژمان نشستن چو مو در آتش غم تاب خوردن ز آب ديده…