تار شيون

تار شيون بكش اى نى نواز آواز ديگر زساز خويش نى، از ساز ديگر تب و تاب كهن را تازگى بخش به انجامش بده آغاز…

ادامه مطلب

‎پايان شب

‎پايان شب ‎شق شد افق و سپيده ى صبح ‎گرديد فروز ديده ى صبح ‎بالك زده سوى گلشن آمد ‎روح آمد و جانب تن آمد…

ادامه مطلب

به دختران شرق

به دختران شرق اى دختر با تميز مادر اى لخت جگر عزيز مادر اى تازه نهال باغ مشرق اى روشنى چراغ مشرق اى شرق بساط…

ادامه مطلب

‎با نشئه درويشي در ساز و دمادم زن

‎با نشئه درويشي در ساز و دمادم زن ‎تا پخته شوي خود را بر سلطنت جم زن ‎اقبال ‎پير جام ‎باز آ و ز پير…

ادامه مطلب

‎اى بت طناز كجا ميروى

‎اى بت طناز كجا ميروى ‎باز كجا ساز سفر ميكنى ‎با كه دگر زمزمه سر ميكنى ‎از چه مرا خون جگر ميكنى ‎باز كجا باز…

ادامه مطلب

اغنيا، اي اغنيا احسان كنيد

اغنيا، اي اغنيا احسان كنيد التفاتي سوي ناداران كنيد جاكت پشمى ست اندر جان تان تكه هاى خارجي ارزان تان پيش روى تان بخارى هاى…

ادامه مطلب

‎ شاخه ى پُر بار

‎ شاخه ى پُر بار ‎بيا كه از غم هستى كناره برگيريم ‎وطن به عرصه ى ماه و ستاره بر گيريم ‎چو شمع گوشه ى…

ادامه مطلب

وقتى كه قحط سالى مهر و وفا شود

وقتى كه قحط سالى مهر و وفا شود وقتى كه چشم طمع به دست گدا شود وقتى كه طى شود كرم حاتم زمان وقتى كه…

ادامه مطلب

‎نوروز نامه

‎نوروز نامه ‎نوروز شد و باز گل از شاخ برآمد ‎ بلبل به چمن باز به پرواز درآمد ‎سرما سفرى گشت و بهار از سفر…

ادامه مطلب

‎ميهن اى ميهن

‎ميهن اى ميهن ‎مكن از شمع رويت نااميدم ميهن اى ميهن ‎كه من پروانه ى هردم شهيدم ميهن اى ميهن ‎ببخشا سرمه ى بينش، به…

ادامه مطلب

‎مردم آزار

‎مردم آزار ‎شنيده ايد كه در راه، مردم آزارى ‎ به سر بكوفت يكى سنگ ناتوانى را ‎به انتقام نيارست ناتوان اقدام ‎زمين نمى شد…

ادامه مطلب

گلشن راز

گلشن راز نيست معلوم كه چون ديمه و نيسان گذرد اينقدر هست كه ايام شتابان گذرد صبح آبستن شام است و شب آبستن روز دور…

ادامه مطلب

‎كف حاجات

‎كف حاجات ‎صد باديه طى گشت و به منزل نرسيديم ‎صد موج شكستيم و به ساحل نرسيديم ‎صد خار شكستيم به پا در ره مقصود…

ادامه مطلب

‎فتنه دوران

‎فتنه دوران ‎به به قد و بالايت چون سرو خرامان است ‎قد نيست كه مى بينى اين فتنهء دوران است ‎لعل لب ميگونت آتش زده…

ادامه مطلب

طلسم راز

طلسم راز تار ابرو كلاه ى ناز شكست قامت سرو سر فراز شكست فرصت ما به خيز و جست گذشت چون وضوي كه در نماز…

ادامه مطلب

شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج

شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج نتوان به گریه شست خط سرنوشت را صائب تبريزى علاج زخم دل از گريه کي ممکن بود (بيدل)…

ادامه مطلب

‎سوخت

‎سوخت ‎در هواي جلوه ات هم شمع و هم پروانه سوخت ‎خشك و تر را آتش عشق تو بى باكانه سوخت ‎بر اسيران تو لازم…

ادامه مطلب

ز لعلش نشه ء صد جام خيزد

ز لعلش نشه ء صد جام خيزد ز چشمش گردش ايام خيزد ز حسرت ماه گردون آب گردد مه من گر به كنج بام خيزد…

ادامه مطلب

راه كمال

راه كمال اى آه سرد باش ولى بى اثر مباش چون سنگ سخت باش ولى بى شرر مباش راه كمال را به تپش مى توان…

ادامه مطلب

‎دل بيقرار

‎دل بيقرار ‎اى دل بيقرار من ‎لاله ى داغ دار من ‎چنگ مزن به سينه ام ‎ دور شو از كنار من ‎اى دل بيقرار…

ادامه مطلب

دختر راننده

دختر راننده ديدم از دور يكى موتر از آن موتر ها‎ بود راننده آن دختر، از آن دختر ها ‏‎دختري شوخ و سيه موى و…

ادامه مطلب

‎خداشناسي

‎خداشناسي ‎هنوز دست مغان در هواي ساختن است ‎هنوز تاب و تب مى كشان گداختن است ‎به حيرتم كه چرا آدمى خدا نشود ‎خداشناسي اگر…

ادامه مطلب

چراغ پير زن

چراغ پير زن ‏‎ به باد گفت شبانگه چراغ پير زنى ‏‎ كه پيش مشت تو نتوان گشود كس دهنى ‏‎هنوز ناشده روشن كه ميكُشى…

ادامه مطلب

‎تخم نيكى

‎تخم نيكى ‎به نيكى خوشا در جهان زيستن ‎ نيارزد جهان با زيان زيستن ‎خوشا فكر نيكى به سر داشتن ‎ز عيب كسان ديده برداشتن…

ادامه مطلب

بينى خميرى

بينى خميرى ‏‎بيا به جاده، ببين پاى پاك قيرى را ‏‎بيا ملاحظه كن بينىِ خميرى را ‏‎بيا بيا و بخوان درس روزتيرى را ‏‎ز گوشه…

ادامه مطلب

به حضور ملت

به حضور ملت خوش آن ملت كه پيرش پاسبان است جوانش كار مند و كار دان است خوش آن ملت كه روح زنده دارد به…

ادامه مطلب

بابه خاركش

بابه خاركش غلام همت والاى بابه خار كشم كه خار غم كشد و منت خسان نكشد بدست و بازوى خود اتكا كند دايم ز دستگيرى…

ادامه مطلب

‎اوصاف شاعر

‎اوصاف شاعر ‎دكاندار هر چه بى انصاف خوب است ‎خريدار هرچه منفى باف خوب است ‎ز صد بيكار يك خركار بهتر ‎ز صد خياط يك…

ادامه مطلب

‎‎آشيان سنگى

‎‎آشيان سنگى ‎عقاب تيزپر طرف كوهسار خوديم ‎ به آشيانه ى سنگى همان شرار خوديم ‎نمى نهيم سرى زير بار منت غير ‎غلام همت خويشيم…

ادامه مطلب

ابر قدرت ها

ابر قدرت ها باز كردند بهم عهد ابر قدرت ها كه نيازند بما دست دگر قدرت ها بگذارند كه افغان بكُشد افغان را تا شود…

ادامه مطلب

ياد گار

ياد گار به ياد آر اى سرو گلگون عذار كه من مرده باشم بيايد بهار بهاريكه جان دردمند مرده را بشور آورد طبع افسرده را…

ادامه مطلب

‎هجوئيه

‎هجوئيه ‎اين نامه منظوم در هجو كابينهء محمد هاشم ميوندوال سروده شده ‎عزيز جگر گوشه ميوند والا ‎كه كردى فدا مال و هم جان خود…

ادامه مطلب

‎موقوفست يا نه ؟

‎موقوفست يا نه ؟ ‎ديگر بيگارى موقوفست يانه ؟ ‎غريب آزارى موقوفست يانه ؟ ‎دريور با كلينر گفت در راه ‎خلاف رفتارى موقوفست يانه ؟…

ادامه مطلب

‎مرد در خدمت مردم به سر جاده دهد جان

‎مرد در خدمت مردم به سر جاده دهد جان ‎ صورت شمع كه در انجمن استاده، ده جان ‎شرف كارگر آن است كه در كار…

ادامه مطلب

گل منزوى

گل منزوى گلى دور از بهارستان گلشن فرو خواند اين سخن با آب روشن كه اى آب ار گزارت شد به گلشن سلام ما رسان…

ادامه مطلب

كشور اموات

كشور اموات صبح كشور اموات يا كه شام تار ست اين یک وزیر و سه چوکی ملک شهريار ست اين بسكه مجلس قانون غور كرده…

ادامه مطلب

‎فتراك تدبير

‎فتراك تدبير ‎مه و مهرى كه با فتراك تدبير ‎ازين خرمن ربايد خوشه چينان ‎بسان دانه ريگى بى سر انجام ‎چه افزايد چه كاهد زين…

ادامه مطلب

‎طبع افلاطون

‎طبع افلاطون ‎فلاطون؛ آن جهان علم و حكمت ‎كه حكمت را علم بود و علامت ‎شبى در محضر دانش پژوهان ‎ كمى بگرفته خاطر بود…

ادامه مطلب

‎شب هجران

‎شب هجران ‎شب هجران شد و پيدا سحر نيست ‎مگر خورشيد را بر ما نظر نيست ‎چرا از حلقه بيرون داردم دوست ‎مگر از حلقه…

ادامه مطلب

سنگر

سنگر خرم آن مرد دلاور كه به سنگر بدهد جان بهر حفظ وطن خويش مكرر بدهد جان خوش بر آن مرد سپاهى كه سر خاك…

ادامه مطلب

‎ز شمع كشته ى دوشينه ياد آر

‎ز شمع كشته ى دوشينه ياد آر ‎الا اى صبح پيراهن دريده ‎الا اى كوچه ى نور، اى سپيده! ‎الا اى بامداد حورپيكر ‎بهشتى حله…

ادامه مطلب

‎ذوق آرام نباشد دل شيدايى را

‎ذوق آرام نباشد دل شيدايى را ‎نسبتى نيست بهم عشق وشكيبايى را ‎سر به خارا زنم از غصه خدا را گوئيد ‎كه نپوشم دگرآن جامه…

ادامه مطلب

‎دفتر هستى

‎دفتر هستى ‎دفتر هستى خطوط فتنه كم دارد هنوز ‎خامه ى تقدير آهنگ رقم دارد هنوز ‎كوهساران زادگان ضربت دست قضاست ‎روى خاك هر جا…

ادامه مطلب

دارى مشابهت تو به رنگ پريده ام

دارى مشابهت تو به رنگ پريده ام اى برگ زرد و زار خزان دوست دارمت استاد ضيا قاريزاده

ادامه مطلب

‎خدا بى عيب است

‎خدا بى عيب است ‎گفت چرسي به شرابي كه : خدا بى عيب است ‎عيب در داكترى هاست : دوا بى عيب است ‎سگرتي با…

ادامه مطلب

‎جهان آرأ

‎جهان آرأ ‎اى بت جهان آرأ ‎ماه آسمان آرأ ‎جاوه كن بهم انداز ‎ديده و دل ما را ‎اى بت جهان آرأ ‎داغ ها فراوانست…

ادامه مطلب

‎تار تنبور

‎تار تنبور ‎همهمه ى مرغك آزاده را ‎زمزمه ى بلبل دلداده را ‎شور نواهاى خوش و ساده را ‎صوت عندليبان را ‎شور مرغ شبخوان را…

ادامه مطلب

‎بيتو كابل خوشم نمى آيد

‎بيتو كابل خوشم نمى آيد ‎گل و سنبل خوشم نمى آيد ‎به خيابان و تخته پل سوگند ‎كه سر پل خوشم نمى آيد ‎دور از…

ادامه مطلب

‎به به به

‎به به به ‎يار ما پيچه پرك دار شده به به به ‎طره اش سر كش و طرار شده به به به ‎راست چون جاده…

ادامه مطلب

با نادان نشستن

با نادان نشستن به محفل دور از ياران نشستن چو گل افسرده و پژمان نشستن چو مو در آتش غم تاب خوردن ز آب ديده…

ادامه مطلب