شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج

شبنم نکرد داغ دل لاله را علاج نتوان به گریه شست خط سرنوشت را صائب تبريزى علاج زخم دل از گريه کي ممکن بود (بيدل)…

ادامه مطلب

‎سوخت

‎سوخت ‎در هواي جلوه ات هم شمع و هم پروانه سوخت ‎خشك و تر را آتش عشق تو بى باكانه سوخت ‎بر اسيران تو لازم…

ادامه مطلب

ز لعلش نشه ء صد جام خيزد

ز لعلش نشه ء صد جام خيزد ز چشمش گردش ايام خيزد ز حسرت ماه گردون آب گردد مه من گر به كنج بام خيزد…

ادامه مطلب

راه كمال

راه كمال اى آه سرد باش ولى بى اثر مباش چون سنگ سخت باش ولى بى شرر مباش راه كمال را به تپش مى توان…

ادامه مطلب

‎دل بيقرار

‎دل بيقرار ‎اى دل بيقرار من ‎لاله ى داغ دار من ‎چنگ مزن به سينه ام ‎ دور شو از كنار من ‎اى دل بيقرار…

ادامه مطلب

دختر راننده

دختر راننده ديدم از دور يكى موتر از آن موتر ها‎ بود راننده آن دختر، از آن دختر ها ‏‎دختري شوخ و سيه موى و…

ادامه مطلب

‎خداشناسي

‎خداشناسي ‎هنوز دست مغان در هواي ساختن است ‎هنوز تاب و تب مى كشان گداختن است ‎به حيرتم كه چرا آدمى خدا نشود ‎خداشناسي اگر…

ادامه مطلب

چراغ پير زن

چراغ پير زن ‏‎ به باد گفت شبانگه چراغ پير زنى ‏‎ كه پيش مشت تو نتوان گشود كس دهنى ‏‎هنوز ناشده روشن كه ميكُشى…

ادامه مطلب

‎تخم نيكى

‎تخم نيكى ‎به نيكى خوشا در جهان زيستن ‎ نيارزد جهان با زيان زيستن ‎خوشا فكر نيكى به سر داشتن ‎ز عيب كسان ديده برداشتن…

ادامه مطلب

بينى خميرى

بينى خميرى ‏‎بيا به جاده، ببين پاى پاك قيرى را ‏‎بيا ملاحظه كن بينىِ خميرى را ‏‎بيا بيا و بخوان درس روزتيرى را ‏‎ز گوشه…

ادامه مطلب

به حضور ملت

به حضور ملت خوش آن ملت كه پيرش پاسبان است جوانش كار مند و كار دان است خوش آن ملت كه روح زنده دارد به…

ادامه مطلب

بابه خاركش

بابه خاركش غلام همت والاى بابه خار كشم كه خار غم كشد و منت خسان نكشد بدست و بازوى خود اتكا كند دايم ز دستگيرى…

ادامه مطلب

‎اوصاف شاعر

‎اوصاف شاعر ‎دكاندار هر چه بى انصاف خوب است ‎خريدار هرچه منفى باف خوب است ‎ز صد بيكار يك خركار بهتر ‎ز صد خياط يك…

ادامه مطلب

‎‎آشيان سنگى

‎‎آشيان سنگى ‎عقاب تيزپر طرف كوهسار خوديم ‎ به آشيانه ى سنگى همان شرار خوديم ‎نمى نهيم سرى زير بار منت غير ‎غلام همت خويشيم…

ادامه مطلب

ابر قدرت ها

ابر قدرت ها باز كردند بهم عهد ابر قدرت ها كه نيازند بما دست دگر قدرت ها بگذارند كه افغان بكُشد افغان را تا شود…

ادامه مطلب

ياد گار

ياد گار به ياد آر اى سرو گلگون عذار كه من مرده باشم بيايد بهار بهاريكه جان دردمند مرده را بشور آورد طبع افسرده را…

ادامه مطلب

‎هجوئيه

‎هجوئيه ‎اين نامه منظوم در هجو كابينهء محمد هاشم ميوندوال سروده شده ‎عزيز جگر گوشه ميوند والا ‎كه كردى فدا مال و هم جان خود…

ادامه مطلب

‎موقوفست يا نه ؟

‎موقوفست يا نه ؟ ‎ديگر بيگارى موقوفست يانه ؟ ‎غريب آزارى موقوفست يانه ؟ ‎دريور با كلينر گفت در راه ‎خلاف رفتارى موقوفست يانه ؟…

ادامه مطلب

‎مرد در خدمت مردم به سر جاده دهد جان

‎مرد در خدمت مردم به سر جاده دهد جان ‎ صورت شمع كه در انجمن استاده، ده جان ‎شرف كارگر آن است كه در كار…

ادامه مطلب

گل منزوى

گل منزوى گلى دور از بهارستان گلشن فرو خواند اين سخن با آب روشن كه اى آب ار گزارت شد به گلشن سلام ما رسان…

ادامه مطلب

كشور اموات

كشور اموات صبح كشور اموات يا كه شام تار ست اين یک وزیر و سه چوکی ملک شهريار ست اين بسكه مجلس قانون غور كرده…

ادامه مطلب

‎فتراك تدبير

‎فتراك تدبير ‎مه و مهرى كه با فتراك تدبير ‎ازين خرمن ربايد خوشه چينان ‎بسان دانه ريگى بى سر انجام ‎چه افزايد چه كاهد زين…

ادامه مطلب

‎طبع افلاطون

‎طبع افلاطون ‎فلاطون؛ آن جهان علم و حكمت ‎كه حكمت را علم بود و علامت ‎شبى در محضر دانش پژوهان ‎ كمى بگرفته خاطر بود…

ادامه مطلب

‎شب هجران

‎شب هجران ‎شب هجران شد و پيدا سحر نيست ‎مگر خورشيد را بر ما نظر نيست ‎چرا از حلقه بيرون داردم دوست ‎مگر از حلقه…

ادامه مطلب

سنگر

سنگر خرم آن مرد دلاور كه به سنگر بدهد جان بهر حفظ وطن خويش مكرر بدهد جان خوش بر آن مرد سپاهى كه سر خاك…

ادامه مطلب

‎ز شمع كشته ى دوشينه ياد آر

‎ز شمع كشته ى دوشينه ياد آر ‎الا اى صبح پيراهن دريده ‎الا اى كوچه ى نور، اى سپيده! ‎الا اى بامداد حورپيكر ‎بهشتى حله…

ادامه مطلب

‎ذوق آرام نباشد دل شيدايى را

‎ذوق آرام نباشد دل شيدايى را ‎نسبتى نيست بهم عشق وشكيبايى را ‎سر به خارا زنم از غصه خدا را گوئيد ‎كه نپوشم دگرآن جامه…

ادامه مطلب

‎دفتر هستى

‎دفتر هستى ‎دفتر هستى خطوط فتنه كم دارد هنوز ‎خامه ى تقدير آهنگ رقم دارد هنوز ‎كوهساران زادگان ضربت دست قضاست ‎روى خاك هر جا…

ادامه مطلب

دارى مشابهت تو به رنگ پريده ام

دارى مشابهت تو به رنگ پريده ام اى برگ زرد و زار خزان دوست دارمت استاد ضيا قاريزاده

ادامه مطلب

‎خدا بى عيب است

‎خدا بى عيب است ‎گفت چرسي به شرابي كه : خدا بى عيب است ‎عيب در داكترى هاست : دوا بى عيب است ‎سگرتي با…

ادامه مطلب

‎جهان آرأ

‎جهان آرأ ‎اى بت جهان آرأ ‎ماه آسمان آرأ ‎جاوه كن بهم انداز ‎ديده و دل ما را ‎اى بت جهان آرأ ‎داغ ها فراوانست…

ادامه مطلب

‎تار تنبور

‎تار تنبور ‎همهمه ى مرغك آزاده را ‎زمزمه ى بلبل دلداده را ‎شور نواهاى خوش و ساده را ‎صوت عندليبان را ‎شور مرغ شبخوان را…

ادامه مطلب

‎بيتو كابل خوشم نمى آيد

‎بيتو كابل خوشم نمى آيد ‎گل و سنبل خوشم نمى آيد ‎به خيابان و تخته پل سوگند ‎كه سر پل خوشم نمى آيد ‎دور از…

ادامه مطلب

‎به به به

‎به به به ‎يار ما پيچه پرك دار شده به به به ‎طره اش سر كش و طرار شده به به به ‎راست چون جاده…

ادامه مطلب

با نادان نشستن

با نادان نشستن به محفل دور از ياران نشستن چو گل افسرده و پژمان نشستن چو مو در آتش غم تاب خوردن ز آب ديده…

ادامه مطلب

اى آسمان

اى آسمان خرمن پروانه را آتش بزن خوشه فانوس را كن شعله ريز تا كه دانى از سفيلان كن دفاع تا توانى بر غريبان كن…

ادامه مطلب

آشنائى

آشنائى كارگر با كارگر تنبل به تنبل آشناست معتبر با معتبر ارجل به ارجل آشناست باز با باز و كبوتر با كبوتر مى پرد لاغرى…

ادامه مطلب

وطنم ای وطنم ای وطنی شیرینم

وطنم ای وطنم ای وطنی شیرینم تو دل و جان منی، گل ریحان منی، باغ بوستان منی گل امید مدام از چمن ات میچینم وطنم…

ادامه مطلب

‎نوا هاى رميده

‎نوا هاى رميده ‎بيا اى نى نواز كار ديده ‎بياد آر از نوا هاى رميده ‎از آن رنگين كبوتر ها چه ديدند ‎كه پيش از…

ادامه مطلب

مورچگان

مورچگان ‏‎آنانكه همى شيفته ى بوى بهارند ‏‎آنانكه همى ديده به راه بر و بارند ‏‎آنانكه همى نوش پذير گُل و برگند ‏‎آنانكه همى گوش…

ادامه مطلب

مرثيه استاد برشنا

مرثيه استاد برشنا ستم فراق گذشتگان همه داغ بر جگر آورد كه رود بجانب آسمان كه ز رفتگان خبر آورد چه شد آنكه زد ز…

ادامه مطلب

‏‎گلبهار

‏‎گلبهار ‏‎در بهاران خوش بود سير و صفاى گلبهار ‏‎دلپذير است اندر اين موسم هواى گلبهار ‏‎سبزه ميجوشد به جاى گرد از بوم و برش…

ادامه مطلب

‎كبوتر

‎كبوتر ‎اى كبوتر بخراسان برو آنجا كه تو دانى ‎برسان نامهء اين شاعر دلها كه تو دانى ‎قهرمان را و بقا را زمن خسته سلامى…

ادامه مطلب

‎غنچه

‎غنچه ‎افراشت برون سر از گريبان ‎افزود به رونق گلستان ‎از برق تبسمش ببينيد ‎اطراف چمن شده چراغان ‎افسرده دل از فشار ايام ‎وز ديده…

ادامه مطلب

طالع ناساز

طالع ناساز ‏‎كرده مفتونِ خود آن چشمِ فسونسازم باز ‏‎دوستان مى فتد از پرده برون رازم باز ‏‎فصل گل ميگذرد پنجه ى صياد كجاست ‏‎كه…

ادامه مطلب

‏‎شب باز سيه شد سر گيسوى تو وارى

‏‎شب باز سيه شد سر گيسوى تو وارى ‏‎سر زد ز افق ماه نو ابروى تو وارى ‏‎هر شب به خدا تا به سحر چشم…

ادامه مطلب

سگ فرارى

سگ فرارى رسن بسته سگى قلاده بر دوش شنيدم از رسن گردن خطا كرد فرارى شد به سوى جيف مردار ز چنگ صاحبش خود را…

ادامه مطلب

‏‎روش چرخ چون عيد بيايد

‏‎روش چرخ چون عيد بيايد ‏‎طفلى به پدر گفت كه چون عيد بيايد ‏‎هر جا كه دلى هست، به شادى بگرايد ‏‎آن يك به بر…

ادامه مطلب

ذوق آرام نباشد دل شيدايى را

ذوق آرام نباشد دل شيدايى را نسبتى نيست بهم عشق وشكيبايى را سر به خارا زنم از غصه خدا را گوئيد كه نپوشم دگرآن جامه…

ادامه مطلب

‎دعواى مساوات

‎دعواى مساوات ‎جهان در فكر سرزوريست، باور ميكني يا نه ‎نه دلسوزي، نه غمخوريست، باور ميكني يا نه ‎حق ويتو و دعواي مساوات، اين چه…

ادامه مطلب