احمد ضیا قاریزاده
گوشت و ناخن
گوشت و ناخن يكى قطره ز درياى خروشان به ساحل خواست تا گردد خرامان بيامد موج سيلى زد به رويش كه نتوان ديد آب و…
گاگرين
گاگرين همت كنيد تا كه شويد از زمين بلند چونان كه شد به جو فضا گاگرين بلند بى علم كى به پاى عمل ميتوان رسيد…
فرمان جعلى
فرمان جعلى مدير ماليه غزنه ساخت فرمانى كه ملك احمد ضبط ست آنچه موجودست اگر تمرد از او سر زند قرار اصول خودش اسير و…
علل انحطاط
علل انحطاط عمريست به مشكلى دچاريم جز دست دعا دگر چه داريم؟ عمريست اسير سوز و سازيم ناز نكشيده را نيازيم عمريست شكسته و نژنديم…
شك
شك چشم جهان تاريك بر زندگى گشادم يك مشت مرده دل را آب حيات دادم از تاب من اثر برد بيتابى ستاره پا از كنام…
شاخ ارغوان
شاخ ارغوان بر درختان بر درختان، شاخه هاى ارغوان يادگار عشق هاى نامراد و آتشين در بهاران در بهاران، جوش هاى ارغوان لاله روى من…
زندگى در گردن دانا
زندگى در گردن دانا زندگى در گردن دانا وبالى بيش نيست زيستن تا نيست گرديدن خيالى بيش نيست آن كه بر وى تهمت بار امانت…
رقيب بى حيا
رقيب بى حيا پشت سر ما را رقيب بى حيا دَو ميزند چون كه مى بيند مرا فوراً دَو خو ميزند اين گداى پول پرور…
دل شد گداى كوه تو و من گداى دل
دل شد گداى كوه تو و من گداى دل نالم گهى ز جور تو گه از جفاى دل استاد ضيا قاريزاده
در آن وادى نمى جوشد بهارى
در آن وادى نمى جوشد بهارى كه غير از لاله پُر خونى ندارد ز دامانش نمى خيزد غبارى از آن صحرا كه مجنونى ندارد استاد…
خشك مغزان
خشك مغزان خشك مغزانيكه از تقوا كر و فر مى كنند دامن خورشيد را از معصيت تر مى كنند هر كرا يابند دانا تر ز…
چه شود گر كه در افتد نظر پير بمن
چه شود گر كه در افتد نظر پير بمن خوش ندارم كه شود آئينه تصوير بمن پيش از مرگ بديدار تو روشن گردد جان من…
تنها من و تنها او
تنها من و تنها او شب بود ميان باغ تنها من و تنها او چون بلبل و گل بوديم گويا من و بويا او يك…
پستى و بلندى
پستى و بلندى به پستى گفت يك روزى، بلندى كه زيبد مر مرا اين ارجمندى نه هر پستى بود همپايه ى من نه هر زشتى…
بهاران
بهاران بهار شد كه چمن رنگ و بو ز سر گيرد بهار شد كه جهان رونق دگر گيرد بهار شد كه درختان شگوفه بار…
بازيچهء ايام
بازيچهء ايام در غمكده اى دهر كس آرام ندارد آرام درين غمكده جز نام ندارد بى چرخ برين نيست نه آنجا و نه اينجا هر…
اى بلبل شوريده! شور از تو، فغان از من
اى بلبل شوريده! شور از تو، فغان از من باز آ كه به هم ناليم ، اين از تو و آن از من برخيز كه…
الا اى نى نواز آخر نوائى
الا اى نى نواز آخر نوائى خروشى ناله ى شورِ صدائى مبادا آتش صحرا شود سرد مبادا كاروان خوابد بجائى استاد ضيا قاريزاده
ادب در سخن چون بود پرده پوش
ادب در سخن چون بود پرده پوش نيوشنده را نرم آيد به گوش استاد ضيا قاريزاده تابلو اثر محترم استاد منير پيكان
يك شب كمكى عيش به ياد دل ما كن
يك شب كمكى عيش به ياد دل ما كن يادِ فقرا كن گر عيش كنى با مى معشوقه به پا كن يادِ فقرا كن چون…
نيلاب
نيلاب كتاب و شعر و شب و ماهتاب در نيلاب بود به عمر شبى را حساب در نيلاب كباب زمزمهء تازيانه شوقست فگنده اند تو…
ميوند
ميوند اى جاده ى خوش هواى ميوند اى خاطر خلق از تو خرسند اى طينت پاك را همآهنگ اى روح گشاده را همانند اى…
مگر شب زلف آن شيرين شمايل بود در دستم
مگر شب زلف آن شيرين شمايل بود در دستم كه دل چون مرغ دست آموز مايل بود در دستم چو موج هر جا كه رفتم،…
گوشت و ناخن
گوشت و ناخن ريخت آهو بچه ى نا پخته سال طرح الفت با يكى روباه زال با خيال خام و با تدبير سست با…
كه شتر را خوردند با بارش
كه شتر را خوردند با بارش اشترى را دوان دوان ديدم بار بر پشت و پشت بر بار ش يكه و ياغى و تك و…
فرفرك بى صدا
فرفرك بى صدا دى با رفيق زنده دلى مهربانكى بيرون شدم ز خانه چو تير از كمانكى رفتم به ميله تا بخرم بهر كودكان پوقانكى…
عقده ى آدم
عقده ى آدم از اين پس آدمى را نردبانها ميشود گردون دگر گنبد بنا كن، ورنه رسوا ميشود گردون كمند عشق ماه و مهر…
شعر
شعر گر جهان بى عدالت را عدالت رهبر است از كم و بيش من و ما اين چه شور محشر است آدمى را آدميت در…
سيماب صفت هر چه تپيديم و جهيديم
سيماب صفت هر چه تپيديم و جهيديم آيينه رخى را به مقابل نرسيديم استاد ضيا قاريزاده
زنجير پا
زنجير پا اين كه دارد آتشى بر فرق و دودش بر هواست نيست سگرت جان شيرين واصل لب هاى ماسىت راست دودش بر جگر چون…
رفتيم از اين باغ هجرى تو حاصل
رفتيم از اين باغ هجرى تو حاصل داغ تمنا چون لاله بر دل هر جا كه رفتيم يادِ تو كرديم وادى به وادى منزل به…
دل من
دل من عمري است به ياد لب جانانه دل من خون مى چكد از ديده به پيمانه دل من – آيينه ى ما محو…
در این ستمکده نومید خفتهای بیدل
در این ستمکده نومید خفتهای بیدل به آرزوی دلت ميدهم قسم برخيز نواي آدم ستاره كور شد و جلوه زد سحر برخيز به ياد منتظران…
خزان زندگى
خزان زندگى خزان باز شيرازه اى گل گسيخت فرا روى آب روان خاك ريخت ورق گشت يكباره گلزار را شكستند در چشم گل خار را…
چمن چراغان است اى اى گلكم
چمن چراغان است اى اى گلكم چشمم به گريان است اى اى گلكم دلم پريشان است اى اى گلكم استاد احمد ضيا قاريزاده
تفتيش
تفتيش دايماً در كار ها تفتيش از دولت بجاست گر مفتش دزد باشد كار مردم با خداست پرتو تفتيش عادل چون بهر كارى فتد يا…
پس پرده
پس پرده پير من اهل ريا بود نمى دانستم رند آلوده قبا بود نمى دانستم در تهء خرقه صنم داشت نمى فهميدم رهبر راه خطا…
بهار
بهار بهار ميرسد اى سرو دلنواز بيا به چاره سازى دلهاى پاكباز بيا بهار شد كه رود آب رفته باز بجوى تو هم به سوى…
باز پرس
باز پرس آه از صداى هارن موتر سوار ها آه از غرور اين همه سرمايه دار ها مركوب، مار كفچه و راكب چو اژدهاست بر…
اى عكس نشان سال و ماهي بودى
اى عكس نشان سال و ماهي بودى بر تازه جوانى ام گواهي بودى من پير شدم ولى جوانى تو هنوز الحق كه رفيق نيمه راهي…
افق بلند
افق بلند اى صبا! سوى وطن رو به نشاني كه تو دانى عرضه كن حال دل من به زباني كه تو دانى بوسه زن از…
آبله پوش
آبله پوش هستى و اين همه ابرام چه خواهد بودن نيستى و طلب كام چه خواهد بودن مردگان هم نگرانند كه محشر برسد عدم…
يا ايها الوزيران
يا ايها الوزيران يا ايها الوكيلان يكبار انظرونا ، في الحال مردمونا كز جورحا كمونا، سر گشته اند و حيران يا ايهاالوزيران يا ايهاالوكيلان تا…
نوروز
نوروز نوروز ديگر آمد و سال دگر گذشت اين يك به شورآمد و آن يك به شر گذشت تقويم پار كهنه شد و رفت از…
نامردمى
نامردمى دلم را سر بسر سودا گرفته كه در زلف بتان ماوا گرفته سياه زلفان او در پا فتاده بلا بالاى او بالا گرفته غم…
مشت پر
مشت پر لب گلفام تو ياقوت ترى را ماند دهن تنگ تو تُنگ شكرى را ماند بيت ابروت بود مطلع ديوان جمال قامتت مصرع بر…
گناه هوشياران
گناه هوشياران بگفت مردك زندانى يى به زندانبان كه از چه خنده نمايى به ما گنهكاران؟ خطاى ماست نفهميده، از تو فهميده گران نه…
کبوتر سپید
کبوتر سپید شفقی بال و پر کبوترکان همچون سیمین سفینه اخترکان زود آیید بر سر بامها فرود آیید آخرین زنگ شب نواخته شد برخیزید از…
فرشته ى رحمت
فرشته ى رحمت چنين رسيد خبر بهر ما ز اهل خبر كه زن فرشته ى رحمت بود در اين محضر زن است مادر مردانِ نامور…
عبث چون چشم قربانى وبال مرد و زن بردى
عبث چون چشم قربانى وبال مرد و زن بردى ورق گرداندى و روى سياهى در كفن بردى به نورى دل دو گامى هم درين وادى…