‎لشكر مژگان

‎لشكر مژگان ‎طره بكشاى برخ دسته ى سنبل گفته ‎روز و شب را بهم انداز چپاول گفته ‎ميشوم خاك رهت تا كه بگيرد گردم ‎دامن…

ادامه مطلب

گرگ استعمار

گرگ استعمار مرا شکست دلی کو بسان سنگدان بود برای آهن و فولاد همچو سوهان بود عرب اسیر من هر جا چو مرغ دست آموز…

ادامه مطلب

فيض عام

فيض عام اى اسير زندگى راه عدم مفقود نيست گر دلى دارى بيا كاينجا زيان و سود نيست مرده هم زير زمين در انتظار محشر…

ادامه مطلب

‎عيد مى آيد و تن جامه ى نو ميخواهد

‎عيد مى آيد و تن جامه ى نو ميخواهد ‎ معده خاليست دو سه لقمه پلَو ميخواهد ‎ دست از جيب تهى خرچ دبل ميطلبد…

ادامه مطلب

‎شمع صبحدم

‎شمع صبحدم ‎بعد از اين خواهم كه ترك دفتر و ديوان كنم ‎خويشتن را از نگاهِ نيك و بد پنهان كنم ‎گفتنى هايى كه محصول…

ادامه مطلب

‎شاخه ى بى بار

‎شاخه ى بى بار ‎قدت آورده قيامت به سرم ‎به سرت، كز سر و جان بيخبرم ‎به گمانم دهنت هيچ بود ‎اين گمان هيچ بود…

ادامه مطلب

سپيد و سياه

سپيد و سياه دو توسن دارد اين چرخ كهن توز يكى را شب بود نام و يكى روز يكى را از سياهى زنگ بر پاى…

ادامه مطلب

رند است فروشنده اگر ديده گشايى

رند است فروشنده اگر ديده گشايى كور است خريدار، نفهمى كه چه گفتم استاد ضيا قاريزاده

ادامه مطلب

‎دنيا

‎دنيا ‎چرخ است يكى خيمه ى پرويزن دنيا ‎اين ثابت و سياره بود روزن دنيا ‎اين كره ى رخشان و فروزنده ى خورشيد ‎طفليست نفس…

ادامه مطلب

‎در شهر ما

‎در شهر ما ‎در شهر ما ز اهل هنر هيچ كس نماند ‎ زان كاروان به غير صداى جرس نماند ‎رفتند عالمان و اديبان از…

ادامه مطلب

خواب پريشان

خواب پريشان ندارم به دل ديگر ارمان خدايا ‏‎كه در پاى جانان دهم جان خدايا ‏‎دل من كه جز درد بادا حرامش نجويد به جز…

ادامه مطلب

خامهء شاعر

خامهء شاعر يكى ناى نا چيز پا در گلى قد افراشت بر دست صاحبدلى چو از بند خاك و گل آزاد شد به ناليدن نيك…

ادامه مطلب

جادو و جنبل

جادو و جنبل عزم كردم كه دگر جادو و جنبل نكنم نه بُرم بينى خويش و سر خود كل نكنم توتكه و دودى نخواهم دگر…

ادامه مطلب

‎پيام يار

‎پيام يار ‎اى باد نو بهار اى روح بيقرار پيك و پيام يار ‎اى عاشق رميدهء كو ها و دشت ها ‎اى كاروان آبله پا…

ادامه مطلب

‎بهين زندگى جز چهل سال نيست

‎بهين زندگى جز چهل سال نيست ‎ رسد چونكه پنجاه پر وبال نيست ‎چو شد شصت اندر تن آمد شكست ‎چو هفتاد شد آلت افتاد…

ادامه مطلب

‎بخت و طالع

‎بخت و طالع ‎چو ساحل تا به كى عزلت گزينى ‎چو خاك مرده تاوان زمينى ‎اگر خواهى از اين امواج رستن ‎تو خود موجى شو…

ادامه مطلب

اى مردم

اى مردم اى مردم آزادهء كهسار بخيزيد دشمن به كمين آمده يكبار بخيزيد از خواب گران بر زده دامن بدر آئيد چون تيغ قضا بر…

ادامه مطلب

آمدم پشت درت ليك صدا نا كرده

آمدم پشت درت ليك صدا نا كرده رفتم از كوى تو بامان خدا نا كرده زين قيامت كده رفتيم و بحسرت رفتيم قامت سرو تو…

ادامه مطلب

آداب بيان

آداب بيان يكى از سلاطين مشرق زمين كه بودش جهانى به زير نگين شبى ديد در خواب كش بر دهان ز دندان يكى هم نمانده…

ادامه مطلب

‎يك روز ابوالكلام آزاد

‎يك روز ابوالكلام آزاد ‎ميكرد ز شرقيان چنين ياد ‎كاين قوم خداپرست و حق جوى ‎ كاورده ز هر طرف به حق روى ‎ در…

ادامه مطلب

هديه ى عاشق

هديه ى عاشق به دو چشم تو كه كيفيت صهبا دارد به دو لعل تو كه اعجاز مسيحا دارد به دو رخساره ى زيباى تو…

ادامه مطلب

‏‎ناله ى شام

‏‎ناله ى شام ‏‎گاه گاهى كه ز شيرين دهنان ياد كنم ‏‎گريه بر تلخيِ جانكندنِ فرهاد كنم ‏‎هر كجا بر دهنِ غنچه زند باد صبا…

ادامه مطلب

مگو اينكه مردم ثنا خوان من نيست

مگو اينكه مردم ثنا خوان من نيست بمردم بگو اين سخن زان من نيست لبت را بگو كم سخن گويد از عشق من سخن خيزد…

ادامه مطلب

‎لباس لاله

‎لباس لاله ‎نه به دل سكون و راحت نه به دل قرار دارم ‎نه شگفتگى به خاطر نه به خنده كار دارم ‎چه بلا غم…

ادامه مطلب

‎گردن اين راكت اندازان خدا خواهد شكست

‎گردن اين راكت اندازان خدا خواهد شكست ‎دشمنان خلق را دست دعا خواهد شكست ‎ در مظالم بسكه غرق فكر تاريك خودند ‎”عاقبت در چنگ…

ادامه مطلب

‎فرياد

‎فرياد ‎فرياد كه آهم به تو تأثير ندارد ‎ راهي به دلت ناله ى شبگير ندارد ‎قوتى نتوان يافت به جز خون دل از دهر…

ادامه مطلب

عيد رمضان

عيد رمضان طفلی به پدر گفت که عید رمضانست روز طرب و عشرت و عیش همگانست دل هاهمه جوشیده و لبها همه خندان تن ها…

ادامه مطلب

‎شگوفه

‎شگوفه ‎آمد بهار و سر زد در بوستان شگوفه ‎بر فرق شاخساران، كرد آشيان شگوفه ‎از موسم بهاران ما را بشارت آورد ‎دست تسلط افراشت،…

ادامه مطلب

‎شادم كه حيات وقف هجرانم بود

‎شادم كه حيات وقف هجرانم بود ‎تا مرگ غم و درد تو مهمانم بود ‎خاريكه كنون ز خاك من ميرويد ‎اين خار همانست كه در…

ادامه مطلب

ستم پيشه

ستم پيشه چه خوش گفت دوشم يكى از مهان كه بيخ ستم كنده به از جهان ستم مايه ى درد و رنج و بلاست به…

ادامه مطلب

‎رموز خلقت

‎رموز خلقت ‎منزل كاروان چه داند كس ‎از دل ساربان چه داند كس ‎گاه پير و گهى جوان گردد ‎به مزاج جهان چه داند كس…

ادامه مطلب

دلدار به بالین من آمد سحر عید

دلدار به بالین من آمد سحر عید آورد بصد ناز و نزاكت خبر عید بر خاستم و بوسه زدم بر سر و رويش صد شکرکه…

ادامه مطلب

در شهر ما

در شهر ما در شهر ما ز اهل هنر هيچكس نماند زان كاروان بغير صداى جرس نماند رفتند عالمان و اديبان از اين ديار يك…

ادامه مطلب

‎خلعت هستى

‎خلعت هستى ‎دوزخ شررى از جگر سوخته ى ماست ‎خورشيد گلى ز آتش افروخته ى ماست ‎خوابي است وصال تو كه آيد به شب هجر…

ادامه مطلب

‎حيف

‎حيف ‎سرد شد باد مهرگانى حيف ‎زرد شد شاخ ارغوانى حيف ‎زلف سنبل به پيچ و تاب افتاد ‎در كف صرصر خزانى حيف ‎پاره شد…

ادامه مطلب

توبه نامه چرسى

توبه نامه چرسى اى شيرهء جان دردمندان اى روح و روان مستمندان اى گرم كن محافل ما اى رهزن ديده و دل ما اى هوش…

ادامه مطلب

‎پيام آزادگان

‎پيام آزادگان ‎ببر اى صبا پيك گيتى خرام ‎به يونونشينان ز ما اين پيام ‎به آن سازمانى كه صبح و مسا ‎به حق و عدالت…

ادامه مطلب

ﺑﻬﺎﺭﻡ ﺭﻓﺖ ﺧﺰاﻧﻢ ﺭﻓﺖ

ﺑﻬﺎﺭﻡ ﺭﻓﺖ ﺧﺰاﻧﻢ ﺭﻓﺖ ﺷﻜﻮﻩ ﺟﺎﻭﺩاﻧﻢ ﺭﻓﺖ ﺳﻴﻞ اﺷﻚ ﺯﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﻓﺖ ﺧﻮﻥ ﺯﺟﮕﺮﻓﺮاﻭاﻧﻢ ﺭﻓﺖ ﺑﺨﺪاﻛﻪ ﺩﻟﻮﺟﺎﻧﻢ ﺭﻓﺖ ﻛﺒﻮﺗﺮﻣﺎﺯﺳﺮﺑﺎﻣﻢ ﺭﻓﺖ ﺑﺮاﻳﺖ ﮔﺮﻳﻪ ﻫﺎﻱ ﺯاﺭﻛﺮﺩﻡ ﭘﺮﻳﺸﺎﻥ ﺩﻝ…

ادامه مطلب

بامداد بهار

بامداد بهار هنگام بامداد كه چشم ستارگان يك يك بروى قبه ى نيلى بخواب شد رخساره ى سپهر ز خونابه ى شفق سرخ و خصاب…

ادامه مطلب

ای کوه بلند آسمائی

ای کوه بلند آسمائی ای شسته به جوى شير دامان تو شاهد نيك و زشت مايى در پیچ وشکنج روزگاران اى كرده چو چرخ تكيه…

ادامه مطلب

آمد بهار و سبز نشد بوستان ما

آمد بهار و سبز نشد بوستان ما سبز است اين سخن بسر دوستان ما لبريز شد ز سبزه و گل پهنه اى چمن از خار…

ادامه مطلب

ارمغان كهسار

ارمغان كهسار خوشا كوه و خوشا آوازِ نايى خوشا دشت و خوشا بانگِ درايى خوشا دل زنده اى چادر نشينى كه شب جايى گدازد ،…

ادامه مطلب

يارب! مددى كن كه از اين خاك برايم

يارب! مددى كن كه از اين خاك برايم ‏‎ چون مرغ هوا مدح و ثناي تو سرايم ‏‎يا رب! چقدر حوصله بايست نمودن ‏‎يا رب!…

ادامه مطلب

‎هدف يا مراد

‎هدف يا مراد ‎صبح شد اي دلِ غمديده، به غوغا برخيز ‎تپشي وام كن از ذوقِ تمنا برخيز ‎از سپيده، سحر آئينه گرفته ست به…

ادامه مطلب

‎‎نامه منظوم به جناب محترم محمد اسرائيل رويا

‎‎نامه منظوم به جناب محترم محمد اسرائيل رويا ‎بي تو چندين بهار آمد و رفت ‎روز و شب بى شمار آمد و رفت ‎سبزه از…

ادامه مطلب

مشک تازه ميبارد ابر بهمن کابل

مشک تازه ميبارد ابر بهمن کابل موج سبزه ميکارد کوه و برزن کابل ابر چشم تر دارد سبزه بال و پر دارد نگهت ديگر دارد…

ادامه مطلب

لالا ملنگ

لالا ملنگ ‎ عمر هاشددر زيارت ها ملنگى ميكنم ‎ نيم شب بعد از ملنگى ها پلنگى ميكنم ‎روزوشب چون بوم باشدگوشه گردى كار من…

ادامه مطلب

گذشتیم از همه دنیا گذشتیم

گذشتیم از همه دنیا گذشتیم ز دنیا و زمافیها گذشتیم بسان موجه های بی سر انجام به بیتابی از این دریا گذشتیم کف خاکستری از…

ادامه مطلب

‎فرياد از اين دل

‎فرياد از اين دل ‎گشتيم آخر برباد از اين دل ‎ فرياد از اين دل، فرياد از اين دل ‎باشد كه گرديم آزاد از اين…

ادامه مطلب

‎عيد استقلال

‎عيد استقلال ‎ميرسد در بهار استقلال ‎عيد با افتخار استقلال ‎باز آغاز ميشود به چمن ‎جشن عشرت نثار استقلال ‎باز خواند ترانه ى شادى ‎بلبل…

ادامه مطلب