ابیات پراکنده – رهی معیری
آتش گل
آتش گل چو من ز سوز غمت جان کس نمیسوزد که عشق خرمن اهل هوس نمیسوزد در آتشم من و این مشت استخوان بر جاست…
آواره
آواره جز کوی تو جایی من آواره ندارم جولانگه برق است ولی چاره ندارم یک جلوه کند ماه در آیینه صد موج جز نقش تو…
اندام او
اندام او به مهر و ماه چه نسبت فرشته روی مرا؟ سخن مگو که مرا نیست تاب گفت و شنید کجا به نرمی اندام او…
به اقتفای خواجه
به اقتفای خواجه هنوز مشت خسی بهر سوختن باقی است چو برق میروی از آشیان ما به کجا؟ نوای دلکش حافظ کجا و نظم رهی…
بینصیب
بینصیب کنج غم هست اگر بزم طرب جایم نیست هست خون دل اگر باده به مینایم نیست به سراپای تو ای سرو سهی قامت من…
رنج زندگی
رنج زندگی هزار شکر که از رنج زندگی آسود وجود خسته و جان ستم کشیده من به روی تربت من برگ لاله افشانید به یاد…
چشم نیلی
چشم نیلی نیلگونچشم فریبانگیز رنگآمیز تو چون سپهر نیلگون دارد سر افسونگری از غم رویت به سان شاخه نیلوفرم ای ترا چشمی به رنگ شعله…
تلخکامی
تلخکامی داغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا آسمان با اشک غم آمیخت لبخند مرا در هوای دوستداران دشمن خویشم رهی در همه عالم نخواهی یافت…
صبح پیری
صبح پیری تا بر آمد صبح پیری پایم از رفتار ماند کیست تا برگیرد و در سایه تاکم برد ذرهام سودای وصل آفتابم در سر…
سایهٔ هما
سایهٔ هما چشم تو نظر بر من بیمایه فکنده است بر کلبهٔ درویش هما سایه فکنده است از خانهٔ دل مهر تو روشنگر جان شد…
مستی و مستوری
مستی و مستوری از خون دل چو غنچهٔ گل پاکدامنان مستانه می کشیده و مستور بودهاند گر ماه من ز مهر بود دور، دور نیست…
دریای تهی
دریای تهی در جام فلک باده بیدردسری نیست تا ما به تمنا لب خاموش گشاییم در دامن این بحر فروزان گهری نیست چون موج به…
نیرنگ نسیم
نیرنگ نسیم نرمنرم از چاک پیراهن تنش را بوسه داد سوختم در آتش غیرت ز نیرنگ نسیم زلق بیآرام او از آه من آید به…
فریب
فریب چاره من نمیکنی چون کنم و کجا برم؟ شکوه بینهایت و خاطر ناشکیب را گر به دروغ هم بود شیوه مهر ساز کن دیده…
نیش و نوش
نیش و نوش کس بهره از آن تازه بر و دوش ندارد کاین شاخه گل طاقت آغوش ندارد از عشق نرنجیم و گر مایه رنج…
باید خریدارم شوی
باید خریدارم شوی باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم وز جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم من نیستم چون دیگران بازیچه…