آسودنی که نیست فقط عمر سودن است

آسودنی که نیست فقط عمر سودن است آدم‌ربای دهر به فکر ربودن است این‌جا دگر به ناخن و انگشت کار نیست راز گره خلق به…

ادامه مطلب

از آن‌شب زیبا فقط غوغای سگ‌ها ماند

از آن‌شب زیبا فقط غوغای سگ‌ها ماند پیمانه‌ها خالی شد و رقاصه تنها ماند وقتی زمین لرزید رقص مرگ را دیدم یک شهرِ بعد از…

ادامه مطلب

‍ نشسته چون خودِ بودا به سومنات خودش

‍ نشسته چون خودِ بودا به سومنات خودش پناه برده به دنیای خاطرات خودش کسی که یک‌تنه با موج کشمکش دارد هم اوست منتظر قایق…

ادامه مطلب

‍ کس نیست در این شهر، بگیرد خبرم را

‍ کس نیست در این شهر، بگیرد خبرم را یا آورد از کوچه، دلِ در به درم را تنهایی و اندوه، چو مور و ملخ…

ادامه مطلب

‍ سخت است خط‌کشیدن دور گذشته‌ها را

‍ سخت است خط‌کشیدن دور گذشته‌ها را در آینه ندیدن فال فرشته‌ها را تنها مخاطبم بود؛ اما چه دیر فهمید می‌خواند گاه‌گاهی این دل‌نوشته‌ها را…

ادامه مطلب

‍ دل آزار اند؛ اما عالمی دیوانهٔ آن‌ها

‍ دل آزار اند؛ اما عالمی دیوانهٔ آن‌ها فرو افتاده گیسوها به روی شانهٔ آن‌ها شمالک شد ببین آن روسری‌ها جای خود هستند؟ به شهر…

ادامه مطلب

‍ چقدر چشم به راه تو نشستن سخت است

‍ چقدر چشم به راه تو نشستن سخت است انتظار و پس از آن، پنجره‌بستن سخت است به همین جرم که چشم و رخ ما…

ادامه مطلب

‍ پشت دریا دره‌یی آیا هست؟

‍ پشت دریا دره‌یی آیا هست؟ خیل آهوبره‌یی آیا هست من به پرواز خود ایمان دارم تو بگو پنجره‌یی آیا هست ای که محتاج مسیحانفسی…

ادامه مطلب

‍ با تنوری که در این خانه برافروخته‌اند

‍ با تنوری که در این خانه برافروخته‌اند چند دیوانه دل و دامن ما سوخته‌اند مذهب و ملت شان چیست که این کوردلان جز الفبای…

ادامه مطلب

‍ آه دلم دلم دلم، کم کمک آب می‌شوی

‍ آه دلم دلم دلم، کم کمک آب می‌شوی پا مکش از گلیم خود؛ خانه‌خراب می‌شوی باز بیا سراغ من، کفتر چارباغ من دور مرو…

ادامه مطلب

یک جمع را بزن بزن روزگار کشت

یک جمع را بزن بزن روزگار کشت یک جمع دل‌گداخته را زلف یار کشت نه سیل و صاعقه، نه گلوله نه عاشقی ای دل گواه…

ادامه مطلب

هنوز فاصله بسیار و جاده پُر سنگ است

هنوز فاصله بسیار و جاده پُر سنگ است هنوز حرف و حدیث جهان ما جنگ است هنوز هر چه گل خنده است مصنوعی‌ست و گل‌فروش…

ادامه مطلب

نیمه‌شب‌ها من و این عادت شب‌خیزی‌ها

نیمه‌شب‌ها من و این عادت شب‌خیزی‌ها وای از این حال پریشان و غم‌انگیزی‌ها شب که شد خاطره‌ها در دلم آوار شوند کاش تکرار شود آن…

ادامه مطلب

نشسته چون خودِ بودا به سومنات خودش

نشسته چون خودِ بودا به سومنات خودش پناه برده به دنیای خاطرات خودش کسی که یک‌تنه با موج کشمکش دارد هم اوست منتظر قایق نجات…

ادامه مطلب

من و این دغدغهٔ هی چه شود…ها چه شود

من و این دغدغهٔ هی چه شود…ها چه شود جنگ و دعوای دِه پایین و بالا چه شود خوش به حالت که به این چرخ…

ادامه مطلب

مرغ از چمن

مرغ از چمن غزال ز هامون گریخته لیلی ز قریه گم شده مجنون گریخته در پشت مرز کاهن اعظم به خشم گفت: یاران من ز…

ادامه مطلب

گور تنهایی من سرد و خموش است بسی

گور تنهایی من سرد و خموش است بسی سرِ شام است دو سه شمع نیفروخت کسی دل آواره‌ام امشب ز خدا می‌خواهد هم‌گپی، هم‌سفری، هم‌وطنی،…

ادامه مطلب

کیست این‌جا؟ چیست این‌جا؟ شهری از آینه‌ها

کیست این‌جا؟ چیست این‌جا؟ شهری از آینه‌ها چارسو دل‌های عاشق، چارسو شهر خدا یک دل عاشق بیاور، کوه را از جا بکن در دل این…

ادامه مطلب

قلیان خرابم کرد، دکتر داد زد هشدار!

قلیان خرابم کرد، دکتر داد زد هشدار! دیوانه جان! این ریه‌هات افتاده است از کار عاشق که باشی، شعر هم دیوانه‌ات سازد لب‌هات می‌سوزند: هی…

ادامه مطلب

عکس خود را در دل آیینه دیدم گریه کردم

عکس خود را در دل آیینه دیدم گریه کردم قصه‌ی ناگفته‌اش را تا شنیدم گریه کردم عکس من! آیا منم این؟ این منم؟ نه؛ باورم…

ادامه مطلب

شهر من خانه خانه غم دارد

شهر من خانه خانه غم دارد سور و سات و ترانه غم دارد نه خراسان فقط، که آن‌سوتر آسیای میانه غم دارد بره آهو گریخت…

ادامه مطلب

زنده‌گی را من و تو

زنده‌گی را من و تو سرخ یا زرد بلند و کوتاه همه از زاویهٔ عینک خود می‌بینیم آن‌که از اول شب تا دم صبح هم‌نشین…

ادامه مطلب

رسیده در گمان من ز گوشه و کنارها

رسیده در گمان من ز گوشه و کنارها شرنگس پیاله‌ها به گوش میگسارها که رفته‌اند پشت هم به جاده‌های مزدحم به جستجوی جامکی جدا جدا…

ادامه مطلب

دو قدم مانده میان من و تو فاصله یار

دو قدم مانده میان من و تو فاصله یار هله یار و هله یار و هله یار و هله یار دو رفیق و دو مسافر…

ادامه مطلب

دل را سپرده‌ایم به دست تو دل‌شکن

دل را سپرده‌ایم به دست تو دل‌شکن این شیشه را به سنگ چرا می‌زنی؟ مزن! در هر غزل مخاطب و معشوق من تویی در عشق…

ادامه مطلب

دراین هوای نفسگیر و مرگی و دودی

دراین هوای نفسگیر و مرگی و دودی نفس کشیدی و خفتی؛ ولی نیاسودی به پایتخت، هوا تیره و غبارین است تو نیز پنجره‌ها را به…

ادامه مطلب

در بادبان فتاده چپ و راست، بادها

در بادبان فتاده چپ و راست، بادها دریا کر است نشنود این جیغ و دادها چیزی شبیه نالهٔ ماقبل خودکشی‌ست این زنده باد گفتن و…

ادامه مطلب

حرف آیینه‌دلان است صراحت دارد

حرف آیینه‌دلان است صراحت دارد روی برتافتن از عشق قباحت دارد چه توان کرد که چون زهر هلاهل باشد نمک خنده بر آن دل که…

ادامه مطلب

چه زیبا می‌درخشد ماه در شیراز حافظ جان

چه زیبا می‌درخشد ماه در شیراز حافظ جان غزل ماه است و کلک تو غزل‌پرداز حافظ جان پس از قرآن، غزل‌های تو زینت‌بخش هرخانه‌ست به…

ادامه مطلب

‍جوانک چرخ زد کاغذپرانش در هوا گم شد

‍جوانک چرخ زد کاغذپرانش در هوا گم شد تمام هستی‌اش انگار در آن ماجرا گم شد من او را می‌شناسم، او ز جمع «ردمرزی‌ها»ست وطن…

ادامه مطلب

تو رفته‌ای و طنین صدای تو باقی‌ست

تو رفته‌ای و طنین صدای تو باقی‌ست دلم هنوز بزنگاه صبر و مشتاقی‌ست زبان فلسفه و شعر را نمی‌فهمد گمانم این دلِ عاشق، جوان قشلاقی‌ست…

ادامه مطلب

تلخ است نی، که تلخ‌ترین است زنده‌گی

تلخ است نی، که تلخ‌ترین است زنده‌گی بار گران به دوش زمین است زنده‌گی نامرد و بدقیافه و بسیار بی‌وفا آه ای خدای خوب! همین…

ادامه مطلب

پیری رسید و یک غم دیگر اضافه شد

پیری رسید و یک غم دیگر اضافه شد قد خمیده را خمِ دیگر اضافه شد با هیٲت دو چشم تو در پایتخت دل یک جنگ…

ادامه مطلب

بی شعر عاشقانه

بی شعر عاشقانه نشانی نداشت عشق شاعر اگر نبود زبانی نداشت عشق یحیا جواهری

ادامه مطلب

به دستِ باد چمد، زلف یار چون پرچم

به دستِ باد چمد، زلف یار چون پرچم به پیش می رود این ماده‌شیرِ آهو رم ستون پنجم چشمش گزارش آورده که نیست سنگر دل‌های…

ادامه مطلب

بعد از این مرا بنوش آی جام لعنتی

بعد از این مرا بنوش آی جام لعنتی تا ز خود برَد مرا این حرام لعنتی این نفس کشیدن است این‌که نیست زنده‌گی مرگ بر…

ادامه مطلب

بازهم تنگ غروب است

بازهم تنگ غروب است هوا نارنجی‌ست خون خورشید چکید و همه جا نارنجی‌ست یحیا جواهری

ادامه مطلب

با عشق زنده‌گی کن و با غم کمی‌بخند

با عشق زنده‌گی کن و با غم کمی‌بخند هر ماه نیست ماه محرم کمی بخند جنگ است این قبول بلی، گریه نیز هست در این…

ادامه مطلب

این جماعت بدون می مست‌اند

این جماعت بدون می مست‌اند دزدهای چراغ در دست‌اند تا هوا گرگ و میش شد کم کم همه در حزب باد پیوستند هم به محراب،…

ادامه مطلب

ای چرخ سرگردان تو هم این روزها غمگین‌تری

ای چرخ سرگردان تو هم این روزها غمگین‌تری برعکس می‌چرخی چرا، آرام و با تمکین‌تری هرشب چراغ ماه را بر سقف آویزان کنی امشب تو…

ادامه مطلب

آن‌سوی مرز، بانگ برآمد هلا بهشت‌!

آن‌سوی مرز، بانگ برآمد هلا بهشت‌! نقد است مژده‌گانی ما بر شما بهشت‌ دیگر درنگ چیست‌؟ بهشت این حوالی است‌ از انتحار، فاصله‌یی نیست؛ تا…

ادامه مطلب

آسمان دوره‌گرد دلتنگ است

آسمان دوره‌گرد دلتنگ است ابر هم سازِ گریه‌ آهنگ است مرده‌گان صلح می‌کنند؛ نه ما صلح ما نام دوم جنگ است ما به خر زنده‌باد…

ادامه مطلب

از آسمان چو حضرت آدم سقوط کرد

از آسمان چو حضرت آدم سقوط کرد تنها نبود، با زن و با غم سقوط کرد رنگین‌کمان خندهٔ ما یک بهانه بود تا پلک باز…

ادامه مطلب

‍ نامرد با لطایف ابلیس، مرد شد

‍ نامرد با لطایف ابلیس، مرد شد دانای شهر خر نشد و دوره‌گرد شد مردی که گفت خاک وطن را طلا کند خود تاجر طلا…

ادامه مطلب

‍ کسی که می‌گذرد کوچه‌گرد تنهایی‌ست

‍ کسی که می‌گذرد کوچه‌گرد تنهایی‌ست یکی و یک نفر؛ اما دلش چو دریایی‌ست به طنز یا که به جِد گفت در زمین خدا کسی‌که…

ادامه مطلب

‍ سفر دراز و زمین گرد و آسمان دور است

‍ سفر دراز و زمین گرد و آسمان دور است پرنده گر بپرد زآشیانه مجبور است کجا رود که اسیر شکارچی نشود پرنده‌یی که سراپاش…

ادامه مطلب

‍ دگر افسانه شد آن کاکُل و ابروی کج‌ات

‍ دگر افسانه شد آن کاکُل و ابروی کج‌ات نیست درشعر گپ از سلسلهٔ موی کج‌ات از خدا خواسته‌ام تا که خودش راست کند کجی…

ادامه مطلب

‍ چشم تو فتح کرد دلم را؛ دهُل بزن!

‍ چشم تو فتح کرد دلم را؛ دهُل بزن! این فتح مال توست، شکست‌اش از آنِ من آن چادر بنفش گل سیب تو هنوز گوید…

ادامه مطلب

‍ بی‌نفس‌های تو ای عشق چه تنها بودم

‍ بی‌نفس‌های تو ای عشق چه تنها بودم هرکجا دلهره‌یی بود؛ من آن‌جا بودم چون درختی ز شبیخون عطش می‌مردم ناگهان چشم گشودم لب دریا…

ادامه مطلب

‍ با خنده‌ات ما را شکست بیش‌تر دادی

‍ با خنده‌ات ما را شکست بیش‌تر دادی مانند یک سیگار با کبریت در دادی ما پاره‌های دل به راهت ریختیم و تو… یک دسته…

ادامه مطلب