بی‌تو نگاهِ آیینه مغشوش می‌شود

بی‌تو نگاهِ آیینه مغشوش می‌شود شعر سپید، بی‌تو سیه‌پوش می‌شود خواهی بیا و خواه نیا؛ هر چه میل توست این شمعِ آخر است که خاموش…

ادامه مطلب

به رنجستان هستی‌، این تپیدن‌های ما رنج است‌

به رنجستان هستی‌، این تپیدن‌های ما رنج است‌ كسی این‌جا نمی‌داند كه دنیا تا كجا رنج است‌ اگر دستت به جایی می‌رسد شمعی فراهم كن‌…

ادامه مطلب

به اندازه تمام تیرهایی

به اندازه تمام تیرهایی که دشمن پیش پایت فیر کرده دلم این‌جا برایت هر دقیقه خدا گفته دعای خیر کرده دلم تنگ است و شب…

ادامه مطلب

بچرخ چرخ فلک، ماه را زمینی کن

بچرخ چرخ فلک، ماه را زمینی کن خدات کم نکند کار اینچنینی کن به جای ناله و نفرین که وای تنهایم بیا به محفل مهتاب…

ادامه مطلب

با دو سه لبخند دور سفره‌ها و میزها

با دو سه لبخند دور سفره‌ها و میزها دیدنی‌تر می‌شود دنیای مهرانگیزها نازنینا! از میان عطرهای مختلف می‌تراود از تن‌ات بوی خوش جالیزها قاصد نوروز…

ادامه مطلب

این شهر نه دریا و نه ساحل دارد

این شهر نه دریا و نه ساحل دارد اما به ره‌ات هزار منزل دارد ای دوست مواظب قدم‌هایت باش سنگ و سرک و کوچهٔ ما…

ادامه مطلب

ای دل چقدر حیله‌گر و چرب‌زبانی

ای دل چقدر حیله‌گر و چرب‌زبانی در جان منی باز چرا دشمن جانی من حوصله و حال ندارم، به تو گفتم زاین بیش مرا کوچه…

ادامه مطلب

آه دل‌‌سوخته در پیرهن‌ات می‌ریزد

آه دل‌‌سوخته در پیرهن‌ات می‌ریزد شعله تا قد بکشد در یخن‌ات می‌ریزد عقل و چشم و جگر و قلب ندارد آتش تو نباشی به گریبان…

ادامه مطلب

اگر این رابطه‌ها پیش تو معنا می‌داشت

اگر این رابطه‌ها پیش تو معنا می‌داشت خانه‌ی دوست برای دو نفر جا می‌داشت همدمی نیست که باهم دوصدا گریه کنیم کاش این دشت خدا…

ادامه مطلب

از بغض، از سکوت گلوهای مان پُر است

از بغض، از سکوت گلوهای مان پُر است این آخرین پیاله‌هم از شوکران پُر است امشب نبرد صاعقه و کوه دیدنی‌ست ای ابر! گریه کن…

ادامه مطلب

‍ نه علم ارسطو نه فنون رازی

‍ نه علم ارسطو نه فنون رازی عالم همه عشق است نه بازی بازی آینه و آب هم غزل می‌خوانند در بلخ به نام سعدی…

ادامه مطلب

‍ گر دوست هوای ما ندارد؛ میلی‌ش

‍ گر دوست هوای ما ندارد؛ میلی‌ش بر وعدهٔ خود وفا ندارد؛ میلی‌ش با آن‌که خود از زور خدا آگاه است ترسی اگر از خدا…

ادامه مطلب

‍ شستم از دیوار دل، حرف و حساب کهنه را

‍ شستم از دیوار دل، حرف و حساب کهنه را ریختم در کوچهٔ ساقی شراب کهنه را ماه من یک روسری کافی‌ست حرفش را مزن…

ادامه مطلب

‍ دنیای من به جز عشق هیچ آسمان ندارد

‍ دنیای من به جز عشق هیچ آسمان ندارد حتا دلم پس از مرک، جا و مکان ندارد این تابلوی رنگین، این مجمع‌الجزایر جز آه…

ادامه مطلب

‍ حالا که صبر و حوصله سرریز شد نیا

‍ حالا که صبر و حوصله سرریز شد نیا گل کوچ کرد، آخر پاییز شد؛ نیا آن‌جا به خیمه‌های «مغل‌دختران» بمان این‌جا تمام طایفه، چنگیز…

ادامه مطلب

‍ تنها نه عابر در میان کوچه‌ها تنهاست

‍ تنها نه عابر در میان کوچه‌ها تنهاست این‌جاده هم در ازدحام دست و پا تنهاست قرن هیاهو، قرن تنهایی و دلتنگی‌ست حس می‌کنم این…

ادامه مطلب

‍ بعد از آن هی هی و تمثیل و آماتور شدن

‍ بعد از آن هی هی و تمثیل و آماتور شدن آخرین صحنهٔ ما بود گم و گور شدن جز به مرداب رسیدن ثمری هیچ…

ادامه مطلب

‍ آن‌سال‌ها الفاظ صلح و جنگ معنی داشت

‍ آن‌سال‌ها الفاظ صلح و جنگ معنی داشت صف‌ها منظم بود و نام و ننگ معنی داشت در رادیوها جای هر چیزی مشخص بود هم…

ادامه مطلب

یک‌دل هزار دشمن و یک‌تن هزار تیر

یک‌دل هزار دشمن و یک‌تن هزار تیر آشفته‌ام چنان‌که شب سال نو فقیر دنیا به چشم آدم تنها قشنگ نیست!!! بی‌عطرگل فضای باغچه هم نیست…

ادامه مطلب

هی بیا زود بیا، لیک نیا با دو هوا

هی بیا زود بیا، لیک نیا با دو هوا یک‌دل و یک‌تن و یک‌بام، چرا با دو هوا؟ نه به داری، نه به باری، نه…

ادامه مطلب

هر رهگذر گم است پی هفت و هشت خویش

هر رهگذر گم است پی هفت و هشت خویش من دل‌خوشم به رفتن بی‌بازگشت خویش حس می‌کنم به وقت خداحافظی هنوز دل‌بسته‌ام به دِه و…

ادامه مطلب

نگفتمت تو شبیه گلی و خوش‌بویی

نگفتمت تو شبیه گلی و خوش‌بویی که خود به صورت و معنا نکوتر از اویی چه فرق می‌کند این‌جاده است؛ یا جنگل تو در هجوم…

ادامه مطلب

مورچه بال و پر آورده خدا خیر کند

مورچه بال و پر آورده خدا خیر کند گربه هم شاخ درآورده خدا خیر کند من از این آدم دیوانه کمی می‌ترسم جای کلاه، سر…

ادامه مطلب

مگو قبیله جدا، عاشقی جدا باشد

مگو قبیله جدا، عاشقی جدا باشد برای عشق به هر دل همیشه جا باشد من آمدم به سلام‌ات، مبند پنجره را سلام نقطهٔ پایان ماجرا…

ادامه مطلب

ما را دو عادت است که در روزگار بد

ما را دو عادت است که در روزگار بد یا گریه می‌کنیم، یا خنده می‌کنیم مستیم؛ یا مفَرحِ بسیار خورده‌ایم؟ دشمن به پشت خانه و…

ادامه مطلب

گاهی ز خدا، گاه ز مردم گله داری

گاهی ز خدا، گاه ز مردم گله داری جانم به لب آمد چقدر حوصله داری حیرانم از این عشق که با عالم و آدم هفتاد…

ادامه مطلب

کس نیست در این شهر، بگیرد خبرم را

کس نیست در این شهر، بگیرد خبرم را یا آورد از کوچه، دلِ در به درم را تنهایی و اندوه، چو مور و ملخ آخر…

ادامه مطلب

عمری که درآن عشق نباشد تلف است

عمری که درآن عشق نباشد تلف است این قطعه جواهر است باقی خزف است انگار علی و عشق همزاد هم‌اند «خورشید یکی و نور او…

ادامه مطلب

صبح است كودكی كه جهان‌گیر می‌شود

صبح است كودكی كه جهان‌گیر می‌شود ناگاه با تولد خود پیر می‌شود یك كوه شیشه روی هوا گشت منفجر یا آفتاب این همه تكثیر می‌شود؟…

ادامه مطلب

سخت است خط‌کشیدن دور گذشته‌ها را

سخت است خط‌کشیدن دور گذشته‌ها را در آینه ندیدن فال فرشته‌ها را تنها مخاطبم بود؛ اما چه دیر فهمید می‌خواند گاه‌گاهی این دل‌نوشته‌ها را وقتی…

ادامه مطلب

رها رها رها رها، دلم دلم دلم دلم

رها رها رها رها، دلم دلم دلم دلم در انتظار قایقی نشسته در سواحلم به هیچ‌کس نگفته‌ام ز انتظار خسته‌ام و خون نمی‌دود دگر به…

ادامه مطلب

دویده‌ام دِه پایین و باغِ بالا را

دویده‌ام دِه پایین و باغِ بالا را بهار آبله‌گون ساختم کف پا را من از ولایت عشقم هزاربار به بلخ به جستجوی تو گشتم پیاده‌روها…

ادامه مطلب

دلم گرفته ازاین روزگار دربدری

دلم گرفته ازاین روزگار دربدری از این زمانهٔ پرفتنهٔ سگی و خری دلم گرفته چو شیری که پا به زنجیر است به باغ وحش نفس…

ادامه مطلب

دست، زیر هزار سندان است

دست، زیر هزار سندان است جنگ انگشت‌ها و دندان است سگ چوپان به قریه بر گشته گرگ در بین گوسفندان است گفت دستم به کارِ…

ادامه مطلب

در خرابات دلم غلغله‌یی نیست؛ برو!

در خرابات دلم غلغله‌یی نیست؛ برو! من گرفتار خودم حوصله‌یی نیست؛ برو! قسمت این بود که من بشکنم و دم نزنم از تو و چشم…

ادامه مطلب

خسته، آهسته بی‌سلام و علیک

خسته، آهسته بی‌سلام و علیک آمد امسال بی‌صدا نوروز فرصت یک خجسته‌باد نداد؛ سرگران بود از ابتدا نوروز قحطسال عجیب لبخند است؛ گریه‌هامان دلایلی دارد…

ادامه مطلب

چهره بگشا از نقاب، ای ماه‌سیما اندکی

چهره بگشا از نقاب، ای ماه‌سیما اندکی صبح شد، پایین بیا از «باغ بالا» اندکی صحبت از بُن‌بست‌ها یک اتفاق خوب نیست لااقل چیزی بگو؛…

ادامه مطلب

چشم اندازی به غزلی از یحیا جواهری

چشم اندازی به غزلی از یحیا جواهری من شاعر کوچه‌های ناآرامم هر کوچه صدا کند مرا با نامم دیوار و در و پنجره‌ها می‌فهمند من…

ادامه مطلب

تو نیم رخ بنما تا تمام ماه بمیرد

تو نیم رخ بنما تا تمام ماه بمیرد به پیش چشم تو خورشید صبحگاه بمیرد اگر تو حکم دهی عشق سربلند بماند اگر تو خنده…

ادامه مطلب

تنها نشسته بود کسی را بیا نگفت

تنها نشسته بود کسی را بیا نگفت از آن نگفته‌هاش یکی‌هم به ما نگفت تا ته کشید جامِ پر از زهر و خنده کرد حتا…

ادامه مطلب

تا تو مقابل منی با همه در تقابلم

تا تو مقابل منی با همه در تقابلم بیش میازما دگر تاب من و تحملم بوی گل و بهار را لشکر باد برده است ما…

ادامه مطلب

بی‌تو حسرت‌کش ایام یتیمی شده‌ام

بی‌تو حسرت‌کش ایام یتیمی شده‌ام مردِ تنهایم و باشعر صمیمی شده‌ام مثل« آهسته‌برو » مثل« ملا‌ممد‌جان» روزگاریست که آهنگ قدیمی‌شده‌ام یحیا جواهری

ادامه مطلب

به شاخ کوه اگر چون عقاب بنشینی

به شاخ کوه اگر چون عقاب بنشینی و یا به دورترین جا پناه بگزینی پس از مکاشفه‌های دقیق می‌فهمی که غیر عشق ندارد زمانه شیرینی…

ادامه مطلب

بمان‌که خوش گذرد لحظه‌ها و ساعاتی

بمان‌که خوش گذرد لحظه‌ها و ساعاتی و با تو دفع شود های‌وهویِ آفاتی میان ما و تو جز احترام چیزی نیست نه حرف نامتعارف، نه…

ادامه مطلب

بُت تویی، بُتگر تویی، بُت را مجو در آسمان

بُت تویی، بُتگر تویی، بُت را مجو در آسمان تو خودت بُتخانه‌ای، هم بُت‌تراش دیگران این طرف‌ها چارسو لات و هُبل در گردش‌اند حیف شد…

ادامه مطلب

با تو من مشکل ندارم تو میفزا مشکلی

با تو من مشکل ندارم تو میفزا مشکلی این نهنگ خسته را جا ده کنار ساحلی تشنه‌گی می‌بارد از هرسو عزیزم چاره چیست قحط‌سال ابر…

ادامه مطلب

این خاک تیره ، خاک غم انگیز

این خاک تیره ، خاک غم انگیز گفتا دلت را بردار و برخیز ماتم فروش است این جا که ماییم آزاده برگرد ، دیوانه بگریز…

ادامه مطلب

ای خوش به حال‌ات با حریفان شعر می‌خوانی

ای خوش به حال‌ات با حریفان شعر می‌خوانی در کافه‌ها با ساز قلیان شعر می‌خوانی گاهی قناری می‌شوی گه چون کلاغ پیر در برف و…

ادامه مطلب

او ز یار می‌نالد؛ من ز رنج بی‌یاری

او ز یار می‌نالد؛ من ز رنج بی‌یاری کار می‌دهد دستم آخر این خودآزاری تن به میله می‌کوبم چون پرنده‌ی تنها بسلم، نمی‌میرم وای ازاین…

ادامه مطلب

امشب ستاره می‌چکد از آسمانِ باز

امشب ستاره می‌چکد از آسمانِ باز بگشای در تو نیز بیا! یار دل‌نواز! محصول یک نگاه و سلام و علیک نیست این عشق قصه‌ای‌ست که…

ادامه مطلب