یحیا جواهری
میروی حالا برو، امروز یا فردا مکن
میروی حالا برو، امروز یا فردا مکن من گرفتار خودم این نازها با ما مکن پیش ماهیهای قرمز در دل تُنگ بلور حال شان خوش…
من شاعر کوچههای ناآرامم
من شاعر کوچههای ناآرامم هر کوچه صدا کند مرا با نامم دیوار و در و پنجرهها میفهمند من عاشقم و قلندر گمنامم نه زن نه…
ما زندهایم زنده؛ ولی با مرام عشق
ما زندهایم زنده؛ ولی با مرام عشق در شهر ماست سکهٔ دولت به نام عشق از شغل ما مپرس که ما سربلندها هستیم پادشاه خود؛…
گرچه از شهر شما عزم سفر دارم من
گرچه از شهر شما عزم سفر دارم من تن به آتن نکشم، فکر دگر دارم من دلم آهسته به من گفت: «مرو دیوانه! از تپشهای…
کسی در میزند چون ماه هر شب
کسی در میزند چون ماه هر شب و من از شعر میگردم لبالب خدا داند تو هم دانی عزیزم دوبیتیهای من دارد مخاطب
غربتنشینیِ ما، سود استخوانِ ما را
غربتنشینیِ ما، سود استخوانِ ما را وارونه آفریدند طرحِ جهانِ ما را با یك كرشمه ما را غیرتفروش كردند از چنگ ما ربودند یك تكه…
صحنه صحنه عشق بود، جبهه جبهه جنگ شد
صحنه صحنه عشق بود، جبهه جبهه جنگ شد حال ماهیان بد است رودخانه سنگ شد آن قناریِ اسیر تن به میله زد گریست راه آسمان…
سلام من، علیک تو هزاران بار تکراریست
سلام من، علیک تو هزاران بار تکراریست صدایت دلکش اما این «چطورییار؟» تکراریست دلم با واژهٔ دیگر تکلم میکند با تو که حرف «دوستتدارم» دگر…
زآن هههه و هاها به جز از آه نمانده
زآن هههه و هاها به جز از آه نمانده از خاطرهها جز غم جانکاه نمانده ای عشق دمت گرم چه کردی که به این مرد…
دیدن نتوان رخ به رخ؛ افسونگریات را
دیدن نتوان رخ به رخ؛ افسونگریات را آشفته کند باد مگر روسریات را مگذار که توفانِ هوس پیشهٔ بدچشم با خود ببرد چادر نیلوفریات را…
دلم گرفته از این شهرها ولایتها
دلم گرفته از این شهرها ولایتها سفر کنیم بیا تا به بینهایتها سفر کنیم به جایی که عشق باشد و بس نه قصههای جدایی نه…
دستم، دلم، سرم، بدن پارهپارهام
دستم، دلم، سرم، بدن پارهپارهام در دهمزنگ عشق تو من یک هزارهام تسلیم چه؟ شکست چرا؟ حرف نو بزن! جانم فدات؛ منتظر یک اشارهام یک…
در دل نشستهای چه قشنگ است اینچنین
در دل نشستهای چه قشنگ است اینچنین ما با همایم و هیچ غمی نیست بعد از این خرما همین و قند همین، چای هم تیار…
خلق، لیوانهای پُر را بشمرند
خلق، لیوانهای پُر را بشمرند سوی لیوانهای خالی ننگرند پیکهای خالی پس مانده را از درِ میخانه بیرون میبرند تشنهکامان در هوای جام پُر مثل…
چون نخل شمع گرچه سراپا در آتشم
چون نخل شمع گرچه سراپا در آتشم میبینمت که ماه شدی یار، من خوشم در لحظههای تلخ جدایی هنوز هم این خاطرات توست که بر…
چشمی برای گریه، چشمی برای خنده
چشمی برای گریه، چشمی برای خنده پوشیده نیست بر کس این حرف پوستکنده از وهم خود برون آ، این میلهها طلسماند در آسمان کسی نیست؛…
تو و ساحل، من و دریا، تو خوشحالی و من آزاد
تو و ساحل، من و دریا، تو خوشحالی و من آزاد به توفان میسپارم دل؛ عزیزم! هرچه بادا باد! تماشاییست رقص موج با موسیقیِ دریا…
تنی از مرمر و تنپوش گلابی دارد
تنی از مرمر و تنپوش گلابی دارد باغی از لاله و نیلوفر آبی دارد با همه جذبه و لطف و هنر و والایی عشق؛ اما…
تا کشم به گیسویت دیدم آه دستم نیست
تا کشم به گیسویت دیدم آه دستم نیست جز تو هیچکس دیگر در پی شکستم نیست این پیاله را بردار! ای رفیق دریانوش می مبارک…
بیدوستان هم ساعت ما تیر خواهد شد
بیدوستان هم ساعت ما تیر خواهد شد اما… دلم از زندهگانی سیر خواهد شد گاهی چنان مشتاق دیدارم که تا گیلاس ـ خالی شود از…
به قحطسالی دِه باتفنگ عادت کرد
به قحطسالی دِه باتفنگ عادت کرد خمار بود به تریاکِ جنگ عادت کرد کسی که آهوی مست قبیله ناماش بود پس از شکار، به خوی…
به بهانهٔ ۸ مارچ روز جهانی زن
به بهانهٔ ۸ مارچ روز جهانی زن در چشم من تو ماه زمینی؛ عزیز من! چشمآهوی، قبیلهنشینی؛ عزیز من! یک شاخه گل به عشق تو…
بخند ورنه زمستان به جز ملال ندارد
بخند ورنه زمستان به جز ملال ندارد ملِون است هوا هیچ اعتدال ندارد به پشت پنجره شهزاده خانم خورشید نگاه میکند؛ اما چنان که حال…
با مرگِ آدمها نمیمیرند این غمها
با مرگِ آدمها نمیمیرند این غمها غمها رفیق روز و ماه و سال آدمها دریا صدا زد: ماهیان تشنه را دریاب ای ابر! ای دریاچهٔ…
این فصل، آه این فصل با ما دشمنی دارد
این فصل، آه این فصل با ما دشمنی دارد باران نم نم نیست جایش سنگ میبارد در جادههای شهر میجویم، نمییابم مردی که تابوت مرا…
ای دلارام! دلم با تو کمی گپ دارد
ای دلارام! دلم با تو کمی گپ دارد نفسم در نوسان است؛ تنم تب دارد ما همه جان به لبانیم، دمش گرم که یار ـ…
آه دلم دلم دلم، کم کمک آب میشوی
آه دلم دلم دلم، کم کمک آب میشوی پا مکش از گلیم خود؛ خانهخراب میشوی باز بیا سراغ من، کفتر چارباغ من دور مرو که…
اگر قبول کنی حرف راست گفتم که
اگر قبول کنی حرف راست گفتم که نفس بدون تو باد هواست گفتم که ـ هزار و یک گپ ناگفتهی دگر دارم ولی رفیق موافق…
از تو امشب یک «خداحافظ» بدهکارم رفیق
از تو امشب یک «خداحافظ» بدهکارم رفیق این دل و آن دل مکن دیگر میازارم رفیق شاید امشب شاعری خود را طنابآویز کرد صبح خواهی…
هر روز مینویسند این سردبیرها
هر روز مینویسند این سردبیرها در روزنامهها سخن از مرگ و میرها هر روز از خدا طلب مرگ میکنند بابابزرگها چه که حتا صغیرها…
گرچه با لفظ قلم جان و جهانت خواند
گرچه با لفظ قلم جان و جهانت خواند پشت سر یاغی آشفتهروانت خواند گاه از حد گذرد رنج تظاهر کردن آنقدر مسخ که معشوقه…
شهر من خانه خانه غم دارد
شهر من خانه خانه غم دارد سور و سات و ترانه غم دارد نه خراسان فقط، که آنسوتر آسیای میانه غم دارد بره آهو…
دلی دارم ندانم دلبرم کیست
دلی دارم ندانم دلبرم کیست نشسته پشت مژگان ترم کیست گهی چشمک زند؛ گه مات گردد چراغ فکر من در دفترم کیست؟ چنان محو…
خبر این است که در شهر هیاهو شده است
خبر این است که در شهر هیاهو شده است چشمها زل زده انگار که جادو شده است خویشتندارترین مرد در این شهر غریب خپ…
تنی از مرمر و تنپوش گلابی دارد
تنی از مرمر و تنپوش گلابی دارد باغی از لاله و نیلوفر آبی دارد با همه جذبه و لطف و هنر و والایی عشق؛…
بمان که با تو دل خسته شاد خواهد شد
بمان که با تو دل خسته شاد خواهد شد حکایت تو به تقویم یاد خواهد شد سکوت کاذب این شهر بیحضور شما شکار سلسلهٔ…
آنطرفتر پشت دریا بر بلند آسمان
آنطرفتر پشت دریا بر بلند آسمان ماه نخشب میخرامد دلکش و دامنکشان ماه نخشب در بخارا، ماه مولانا به بلخ ماه دیگر شهر حافظ،…
یک حرف جیم در دلکات جا نمیشود؟
یک حرف جیم در دلکات جا نمیشود؟ این تشنهلب، مسافر دریا نمیشود؟ بگشای در به روی جوانی که پیر شد اما چه سرد گفت «که…
هی شرنگس میکند روی هوا زنجیرها
هی شرنگس میکند روی هوا زنجیرها چارسو زنجیرها بر دست و پا زنجیرها دل، پلنگ مست من در خون تپید آزاد شد کیست دشمن؟ گفت:…
هر روز مینویسند این سردبیرها
هر روز مینویسند این سردبیرها در روزنامهها سخن از مرگ و میرها هر روز از خدا طلب مرگ میکنند بابابزرگها چه که حتا صغیرها «تاشو،…
نه پرستو، نه کبوتر، نه بهار است اینجا
نه پرستو، نه کبوتر، نه بهار است اینجا شاخه را شور مده لانهٔ مار است اینجا جای امنی که در این مُلک توان یافت کجاست…
میان ما چو حسابات میدهریز نباشد
میان ما چو حسابات میدهریز نباشد غم محاکمه در روز رستخیز نباشد من آن هوای پلنگانه را به چشم تو دیدم چو گرگ و میش…
من به عشق تو و ایمان تو باور دارم
من به عشق تو و ایمان تو باور دارم وای از این دل که ز دست تو سراسر خون است حجم عشق تو در این…
ما را نه گرگ و گلهی کفتار میکُشد
ما را نه گرگ و گلهی کفتار میکُشد چوپان خِنگ و رمهی بیخار میکُشد با جنگ و عشق مشتویخن گشتهایم ما طالب اگر نکُشت غم…
گر دوست هوای ما ندارد؛ میلیش
گر دوست هوای ما ندارد؛ میلیش بر وعدهٔ خود وفا ندارد؛ میلیش با آنکه خود از زور خدا آگاه است ترسی اگر از خدا ندارد؛…
کسی به خاطر یک زاغ پیر میمیرد
کسی به خاطر یک زاغ پیر میمیرد گرَش به خنده بگویی بمیر، میمیرد کنار جاده نشسته کسی که هر ساعت هزار بار خودش ناگزیر میمیرد…
غریبه است در این شهرِ بیوفا؛ عاشق
غریبه است در این شهرِ بیوفا؛ عاشق نیافت گمشدهاش را به هیچجا عاشق پس از غروب در این شهر جای امن کم است تو هم…
صحرا پُرِ گرد است؛ ولی نیست سواری
صحرا پُرِ گرد است؛ ولی نیست سواری روشن نتوان کرد به شمعی شبِ تاری یک ساحل آرام در این شهر ندیدم تا بار غمم را…
سفر دراز و زمین گرد و آسمان دور است
سفر دراز و زمین گرد و آسمان دور است پرنده گر بپرد زآشیانه مجبور است کجا رود که اسیر شکارچی نشود پرندهیی که سراپاش زخم…
ز خدنگ روزگاران به کجا گریزد این دل
ز خدنگ روزگاران به کجا گریزد این دل دل و زخمهای کاری؛ من و یکهزار مشکل به مریض عشق اینجا چقدر دریغ کردند دو سه…