می‌روی حالا برو، امروز یا فردا مکن

می‌روی حالا برو، امروز یا فردا مکن من گرفتار خودم این نازها با ما مکن پیش ماهی‌های قرمز در دل تُنگ بلور حال شان خوش…

ادامه مطلب

من شاعر کوچه‌های ناآرامم

من شاعر کوچه‌های ناآرامم هر کوچه صدا کند مرا با نامم دیوار و در و پنجره‌ها می‌فهمند من عاشقم و قلندر گمنامم نه زن نه…

ادامه مطلب

ما زنده‌ایم زنده؛ ولی با مرام عشق

ما زنده‌ایم زنده؛ ولی با مرام عشق در شهر ماست سکهٔ دولت به نام عشق از شغل ما مپرس که ما سربلندها هستیم پادشاه خود؛…

ادامه مطلب

گرچه از شهر شما عزم سفر دارم من

گرچه از شهر شما عزم سفر دارم من تن به آتن نکشم، فکر دگر دارم من دلم آهسته به من گفت: «مرو دیوانه! از تپش‌های…

ادامه مطلب

کسی در می‌زند چون ماه هر شب

کسی در می‌زند چون ماه هر شب و من از شعر می‌گردم لبالب خدا داند تو هم دانی عزیزم دوبیتی‌های من دارد مخاطب

ادامه مطلب

غربت‌نشینیِ ما، سود استخوانِ ما را

غربت‌نشینیِ ما، سود استخوانِ ما را وارونه آفریدند طرحِ جهانِ ما را با یك كرشمه ما را غیرت‌فروش كردند از چنگ ما ربودند یك تكه…

ادامه مطلب

صحنه صحنه عشق بود، جبهه جبهه جنگ شد

صحنه صحنه عشق بود، جبهه جبهه جنگ شد حال ماهیان بد است رودخانه سنگ شد آن قناریِ اسیر تن به میله زد گریست راه آسمان…

ادامه مطلب

سلام من، علیک تو هزاران بار تکراری‌ست

سلام من، علیک تو هزاران بار تکراری‌ست صدایت دلکش اما این «چطوری‌یار؟» تکراری‌ست دلم با واژهٔ دیگر تکلم می‌کند با تو که حرف «دوستت‌دارم» دگر…

ادامه مطلب

زآن هه‌هه و هاها به جز از آه نمانده

زآن هه‌هه و هاها به جز از آه نمانده از خاطره‌ها جز غم جانکاه نمانده ای عشق دمت گرم چه کردی که به این مرد…

ادامه مطلب

دیدن نتوان رخ به رخ؛ افسونگری‌ات را

دیدن نتوان رخ به رخ؛ افسونگری‌ات را آشفته کند باد مگر روسری‌ات را مگذار که توفانِ هوس پیشهٔ بدچشم با خود ببرد چادر نیلوفری‌ات را…

ادامه مطلب

دلم گرفته از این شهرها ولایت‌ها

دلم گرفته از این شهرها ولایت‌ها سفر کنیم بیا تا به بی‌نهایت‌ها سفر کنیم به جایی که عشق باشد و بس نه قصه‌های جدایی نه…

ادامه مطلب

دستم، دلم، سرم، بدن پاره‌پاره‌ام

دستم، دلم، سرم، بدن پاره‌پاره‌ام در دهمزنگ عشق تو من یک هزاره‌ام تسلیم چه؟ شکست چرا؟ حرف نو بزن! جانم فدات؛ منتظر یک اشاره‌ام یک…

ادامه مطلب

در دل نشسته‌ای چه قشنگ است این‌چنین

در دل نشسته‌ای چه قشنگ است این‌چنین ما با هم‌ایم و هیچ غمی نیست بعد از این خرما همین و قند همین، چای هم تیار…

ادامه مطلب

خلق، لیوان‌های پُر را بشمرند

خلق، لیوان‌های پُر را بشمرند سوی لیوان‌های خالی ننگرند پیک‌های خالی پس مانده را از درِ میخانه بیرون می‌برند تشنه‌کامان در هوای جام پُر مثل…

ادامه مطلب

چون نخل شمع گرچه سراپا در آتشم

چون نخل شمع گرچه سراپا در آتشم می‌بینمت که ماه شدی یار، من خوشم در لحظه‌های تلخ جدایی هنوز هم این خاطرات توست که بر…

ادامه مطلب

چشمی برای گریه، چشمی برای خنده

چشمی برای گریه، چشمی برای خنده پوشیده نیست بر کس این حرف پوست‌کنده از وهم خود برون آ، این میله‌ها طلسم‌اند در آسمان کسی نیست؛…

ادامه مطلب

تو و ساحل، من و دریا، تو خوشحالی و من آزاد

تو و ساحل، من و دریا، تو خوشحالی و من آزاد به توفان می‌سپارم دل؛ عزیزم! هرچه بادا باد! تماشایی‌ست رقص موج با موسیقیِ دریا…

ادامه مطلب

تنی از مرمر و تن‌پوش گلابی دارد

تنی از مرمر و تن‌پوش گلابی دارد باغی از لاله و نیلوفر آبی دارد با همه جذبه و لطف و هنر و والایی عشق؛ اما…

ادامه مطلب

تا کشم به گیسویت دیدم آه دستم نیست

تا کشم به گیسویت دیدم آه دستم نیست جز تو هیچ‌کس دیگر در پی شکستم نیست این پیاله را بردار! ای رفیق دریانوش می مبارک…

ادامه مطلب

بی‌دوستان هم ساعت ما تیر خواهد شد

بی‌دوستان هم ساعت ما تیر خواهد شد اما… دلم از زنده‌گانی سیر خواهد شد گاهی چنان مشتاق دیدارم که تا گیلاس ـ خالی شود از…

ادامه مطلب

به قحط‌سالی دِه باتفنگ عادت کرد

به قحط‌سالی دِه باتفنگ عادت کرد خمار بود به تریاکِ جنگ عادت کرد کسی که آهوی مست قبیله نام‌اش بود پس از شکار، به خوی…

ادامه مطلب

به بهانهٔ ۸ مارچ روز جهانی زن

به بهانهٔ ۸ مارچ روز جهانی زن در چشم من تو ماه زمینی؛ عزیز من! چشم‌‌آهوی، قبیله‌نشینی؛ عزیز من! یک شاخه گل به عشق تو…

ادامه مطلب

بخند ورنه زمستان به جز ملال ندارد

بخند ورنه زمستان به جز ملال ندارد ملِون است هوا هیچ اعتدال ندارد به پشت پنجره شهزاده خانم خورشید نگاه می‌کند؛ اما چنان که حال…

ادامه مطلب

با مرگِ آدم‌ها نمی‌میرند این غم‌ها

با مرگِ آدم‌ها نمی‌میرند این غم‌ها غم‌ها رفیق روز و ماه و سال آدم‌ها دریا صدا زد: ماهیان تشنه را دریاب ای ابر! ای دریاچهٔ…

ادامه مطلب

این فصل، آه این فصل با ما دشمنی دارد

این فصل، آه این فصل با ما دشمنی دارد باران نم نم نیست جایش سنگ می‌بارد در جاده‌های شهر می‌جویم، نمی‌یابم مردی که تابوت مرا…

ادامه مطلب

ای دلارام! دلم با تو کمی گپ دارد

ای دلارام! دلم با تو کمی گپ دارد نفسم در نوسان است؛ تنم تب دارد ما همه جان به لبانیم، دمش گرم که یار ـ…

ادامه مطلب

آه دلم دلم دلم، کم کمک آب می‌شوی

آه دلم دلم دلم، کم کمک آب می‌شوی پا مکش از گلیم خود؛ خانه‌خراب می‌شوی باز بیا سراغ من، کفتر چارباغ من دور مرو که…

ادامه مطلب

اگر قبول کنی حرف راست گفتم که

اگر قبول کنی حرف راست گفتم که نفس بدون تو باد هواست گفتم که ـ هزار و یک گپ ناگفته‌ی دگر دارم ولی رفیق موافق…

ادامه مطلب

از تو امشب یک «خداحافظ» بدهکارم رفیق

از تو امشب یک «خداحافظ» بدهکارم رفیق این دل و آن دل مکن دیگر میازارم رفیق شاید امشب شاعری خود را طناب‌آویز کرد صبح خواهی…

ادامه مطلب

‍ هر روز می‌نویسند این سردبیرها

‍ هر روز می‌نویسند این سردبیرها در روزنامه‌ها سخن از مرگ و میرها هر روز از خدا طلب مرگ می‌کنند بابابزرگ‌ها چه که حتا صغیرها…

ادامه مطلب

‍ گرچه با لفظ قلم جان و جهانت خواند

‍ گرچه با لفظ قلم جان و جهانت خواند پشت سر یاغی آشفته‌روانت خواند گاه از حد گذرد رنج تظاهر کردن آن‌قدر مسخ که معشوقه…

ادامه مطلب

‍ شهر من خانه خانه غم دارد

‍ شهر من خانه خانه غم دارد سور و سات و ترانه غم دارد نه خراسان فقط، که آن‌سوتر آسیای میانه غم دارد بره آهو…

ادامه مطلب

‍ دلی دارم ندانم دلبرم کیست

‍ دلی دارم ندانم دلبرم کیست نشسته پشت مژگان ترم کیست گهی چشمک زند؛ گه مات گردد چراغ فکر من در دفترم کیست؟ چنان محو…

ادامه مطلب

‍ خبر این است که در شهر هیاهو شده است

‍ خبر این است که در شهر هیاهو شده است چشم‌ها زل زده انگار که جادو شده است خویشتن‌دارترین مرد در این شهر غریب خپ…

ادامه مطلب

‍ تنی از مرمر و تن‌پوش گلابی دارد

‍ تنی از مرمر و تن‌پوش گلابی دارد باغی از لاله و نیلوفر آبی دارد با همه جذبه و لطف و هنر و والایی عشق؛…

ادامه مطلب

‍ بمان که با تو دل خسته شاد خواهد شد

‍ بمان که با تو دل خسته شاد خواهد شد حکایت تو به تقویم یاد خواهد شد سکوت کاذب این شهر بی‌حضور شما شکار سلسلهٔ…

ادامه مطلب

‍ آن‌طرف‌تر پشت دریا بر بلند آسمان

‍ آن‌طرف‌تر پشت دریا بر بلند آسمان ماه نخشب می‌خرامد دلکش و دامن‌کشان ماه نخشب در بخارا، ماه مولانا به بلخ ماه دیگر شهر حافظ،…

ادامه مطلب

یک حرف جیم در دلک‌ات جا نمی‌شود؟

یک حرف جیم در دلک‌ات جا نمی‌شود؟ این تشنه‌لب، مسافر دریا نمی‌شود؟ بگشای در به روی جوانی که پیر شد اما چه سرد گفت «که…

ادامه مطلب

هی شرنگس می‌کند روی هوا زنجیرها

هی شرنگس می‌کند روی هوا زنجیرها چارسو زنجیرها بر دست و پا زنجیرها دل، پلنگ مست من در خون تپید آزاد شد کیست دشمن؟ گفت:…

ادامه مطلب

هر روز می‌نویسند این سردبیرها

هر روز می‌نویسند این سردبیرها در روزنامه‌ها سخن از مرگ و میرها هر روز از خدا طلب مرگ می‌کنند بابابزرگ‌ها چه که حتا صغیرها «تاشو،…

ادامه مطلب

نه پرستو، نه کبوتر، نه بهار است این‌جا

نه پرستو، نه کبوتر، نه بهار است این‌جا شاخه را شور مده لانهٔ مار است این‌جا جای امنی که در این مُلک توان یافت کجاست…

ادامه مطلب

میان ما چو حسابات میده‌ریز نباشد

میان ما چو حسابات میده‌ریز نباشد غم محاکمه در روز رستخیز نباشد من آن هوای پلنگانه را به چشم تو دیدم چو گرگ و میش…

ادامه مطلب

من به عشق تو و ایمان تو باور دارم

من به عشق تو و ایمان تو باور دارم وای از این دل که ز دست تو سراسر خون است حجم عشق تو در این…

ادامه مطلب

ما را نه گرگ و گله‌ی کفتار می‌کُشد

ما را نه گرگ و گله‌ی کفتار می‌کُشد چوپان خِنگ و رمه‌ی بی‌خار می‌کُشد با جنگ و عشق مشت‌ویخن گشته‌ایم ما طالب اگر نکُشت غم…

ادامه مطلب

گر دوست هوای ما ندارد؛ میلی‌ش

گر دوست هوای ما ندارد؛ میلی‌ش بر وعدهٔ خود وفا ندارد؛ میلی‌ش با آن‌که خود از زور خدا آگاه است ترسی اگر از خدا ندارد؛…

ادامه مطلب

کسی به خاطر یک زاغ پیر می‌میرد

کسی به خاطر یک زاغ پیر می‌میرد گرَش به خنده بگویی بمیر، می‌میرد کنار جاده نشسته کسی که هر ساعت هزار بار خودش ناگزیر می‌میرد…

ادامه مطلب

غریبه است در این شهرِ بی‌وفا؛ عاشق

غریبه است در این شهرِ بی‌وفا؛ عاشق نیافت گم‌شده‌اش را به هیچ‌جا عاشق پس از غروب در این شهر جای امن کم است تو هم…

ادامه مطلب

صحرا پُرِ گرد است؛ ولی نیست سواری

صحرا پُرِ گرد است؛ ولی نیست سواری روشن نتوان کرد به شمعی شبِ تاری یک ساحل آرام در این شهر ندیدم تا بار غمم را…

ادامه مطلب

سفر دراز و زمین گرد و آسمان دور است

سفر دراز و زمین گرد و آسمان دور است پرنده گر بپرد زآشیانه مجبور است کجا رود که اسیر شکارچی نشود پرنده‌یی که سراپاش زخم…

ادامه مطلب

ز خدنگ روزگاران به کجا گریزد این دل

ز خدنگ روزگاران به کجا گریزد این دل دل و زخم‌های کاری؛ من و یک‌هزار مشکل به مریض عشق این‌جا چقدر دریغ کردند دو سه…

ادامه مطلب