این‌جا هنوز قصه‌ی جنگ است زنده‌گی

این‌جا هنوز قصه‌ی جنگ است زنده‌گی رزمایش غزال و پلنگ است زنده‌گی چیزی شبیه طوق طلا؛ یا امیل گل آویخته به میل تفنگ است زنده‌گی…

ادامه مطلب

ای غم! چو عنکبوت؛ چه خواهی ز جان من؟

ای غم! چو عنکبوت؛ چه خواهی ز جان من؟ زاین بیش تار خویش بر اندام من متن! یک روز تارومار کنم کارخانه‌ی ـ نساجی تو…

ادامه مطلب

آواره است آدم و آواره‌تر زمین

آواره است آدم و آواره‌تر زمین مرغابیان به برکه و صیاد در کمین اشباح مرده روی سرک راه می‌روند با گام‌های کوچک و افکار سهمگین…

ادامه مطلب

آن گل شکفت یا نه، به یادم نمانده است

آن گل شکفت یا نه، به یادم نمانده است از باغ جز نشانه به یادم نمانده است از بین یک هزار غزل شعر ماه و…

ادامه مطلب

از عشق تو جا ماند فقط خاطره‌یی

از عشق تو جا ماند فقط خاطره‌یی معصومیت تو مثل آهو بره‌یی بازآی که این کلبه پر از ماه شود تنها تو به سمت آسمان،…

ادامه مطلب

آتش بزن این بام و دری را که نداریم

آتش بزن این بام و دری را که نداریم بسپار به شمشیر سری را که نداریم شب، تیر شهابیم، سحر چشم عقابیم دادند به ما…

ادامه مطلب

‍ ما را به گور می‌برد این روزگار بد

‍ ما را به گور می‌برد این روزگار بد غول هزارچشم مخوف درازقد باری ز روی شانهٔ ما کم نشد، اگر گفتیم صد هزار کرت…

ادامه مطلب

‍ غریبه است در این شهرِ بی‌وفا؛ عاشق

‍ غریبه است در این شهرِ بی‌وفا؛ عاشق نیافت گم‌شده‌اش را به هیچ‌جا عاشق پس از غروب در این شهر جای امن کم است تو…

ادامه مطلب

‍ رفتیم آن‌قدر که دگر پا نمانده است

‍ رفتیم آن‌قدر که دگر پا نمانده است مرزی گشوده نیست، دری وا نمانده است در لحظهٔ عبور، نگهبان مرز گفت: «برگرد یا بمیر دگر…

ادامه مطلب

‍ دستی بر آسمانم و دستی به روی دل

‍ دستی بر آسمانم و دستی به روی دل من خسته از دلم، دلم اما ز من خجل عمری گذشت و وانشد از آسمان دری…

ادامه مطلب

‍ چقدر ببوسد این دل، لب سرخ برچه‌ها را

‍ چقدر ببوسد این دل، لب سرخ برچه‌ها را و به شانه‌هام زخم تبر و تبرچه‌ها را ز مخنثان چه جویی هنر و وفا و…

ادامه مطلب

‍ به من آرید منِ گُم‌شده را

‍ به من آرید منِ گُم‌شده را پاره‌های بدنِ گم‌شده را من که آوارهٔ هفت‌اقلیم‌ام از که جویم وطن گم‌شده را هیچ‌جا یافت نشد پالیدم…

ادامه مطلب

‍ این فصل، آه این فصل با ما دشمنی دارد

‍ این فصل، آه این فصل با ما دشمنی دارد باران نم نم نیست جایش سنگ می‌بارد در جاده‌های شهر می‌جویم، نمی‌یابم مردی که تابوت…

ادامه مطلب

یک‌سو دل است و هی‌هی و آشوب دلبری‌ست

یک‌سو دل است و هی‌هی و آشوب دلبری‌ست یک سو هنوز همهمه‌ی جنگ زرگری‌ست ای عشق ای کرامت مطلق! مرو؛ بمان! بی‌تو جهان که هیچ،…

ادامه مطلب

وقتی قبیله قبله شود مغز؛ مغز خر

وقتی قبیله قبله شود مغز؛ مغز خر دیوانه عقل کُل شود و دزد؛ راهبر هرسو هزار کله و «هر کله بِر خیال» کو آن سری…

ادامه مطلب

هرجا پیاله‌یی‌ست برای شراب نیست

هرجا پیاله‌یی‌ست برای شراب نیست جغرافیای عشق فقط تخت‌خواب نیست قندیل ماه و مهر به قشلاق روشن است در پشت کاخ‌های بلند، آفتاب نیست ساز…

ادامه مطلب

نه خنده، نه گریه، نه هم آواز، نه پرواز

نه خنده، نه گریه، نه هم آواز، نه پرواز دلتنگ شدم پرچم‌ات ای عشق! برافراز تا بِه شود احوال دلم می‌برم او را از خانه…

ادامه مطلب

می‌خواهمت، می‌جویمت در مستی و فرزانه‌گی

می‌خواهمت، می‌جویمت در مستی و فرزانه‌گی دنیا همین عشق است و بس، باقی همه دیوانه‌گی این شیشه‌ها لبریز می؛ اما نه از انگور ما در…

ادامه مطلب

من پیشِ تو، تو پیشِ من آ، درد دل کنیم

من پیشِ تو، تو پیشِ من آ، درد دل کنیم در چارباغ روضه بیا! درد دل کنیم من ماندم و تو ماندی و این خیل…

ادامه مطلب

مجلس آماده شد اسباب طرب نیز ببر

مجلس آماده شد اسباب طرب نیز ببر هفت جام می مردافکن لب‌ریز ببر شب شعر است و می و ماه، تو هم ساقی را با…

ادامه مطلب

گه می‌کُشی به ناز و گهی زنده می‌کنی

گه می‌کُشی به ناز و گهی زنده می‌کنی قهر خداست این که تو با بنده می‌کنی فکر و حواس عاشق مفلس که جمع نیست دیگر…

ادامه مطلب

کفتر بال بسته‌ام در طلب رهایی‌ام

کفتر بال بسته‌ام در طلب رهایی‌ام تیر خلاص را بزن! خسته از این جدایی‌ام باد کفن نمی‌شود، گور وطن نمی‌شود این چه جزیره است و…

ادامه مطلب

غم دارد و هزار رقم خنده می‌کند

غم دارد و هزار رقم خنده می‌کند دیوانه وقت شادی و غم خنده می‌کند دیوانه نیست؛ عقل کل روزگار ماست آن‌کس که جای «من چه…

ادامه مطلب

طبل جنگ پُر صداست؛ جویِ خون روانه است

طبل جنگ پُر صداست؛ جویِ خون روانه است از کسی گلایه نیست؛ آخرِ زمانه است! در میان دودِ جنگ، شاعری نشسته است کار او سرودنِ…

ادامه مطلب

شب به‌یاد تو به چشمک‌زدن ماه خوشم

شب به‌یاد تو به چشمک‌زدن ماه خوشم به گل نقره‌یی پیرهن ماه خوشم لامپ‌ها گرچه قشنگ‌اند؛ ولی خانه‌گی‌اند من به شولای جهان‌تاب تن ماه خوشم…

ادامه مطلب

زمین سبز و هوا پرویزن گل

زمین سبز و هوا پرویزن گل عروس غنچه هم آبستن گل ز بوی گل، نشاط‌انگیز شد خاک قناری مست و گنجشکان طربناک به آب افکنده…

ادامه مطلب

دیوانهٔ ما جُفت نشد، ماند به طاقی

دیوانهٔ ما جُفت نشد، ماند به طاقی دیوانهٔ این شهرِ پر از تهمتِ ناقی می‌گفت: یکی خواسته‌ام از وطن خویش نه سوری و لبنانی، نه…

ادامه مطلب

دنیا که عسل‌خانۀ مور و مگس است

دنیا که عسل‌خانۀ مور و مگس است دریای عمیق نیست، جوی چَلَس است * دل بسته مکن به کفش «مرزانوروز»! این کفش به پای هفت‌ملیارد…

ادامه مطلب

دگر مپرس ز احوال این دل‌آزرده

دگر مپرس ز احوال این دل‌آزرده که من به مهر تو دل‌داده‌ام؛ تو دل‌برده مرا تو گرگ مپندار، این چه گرگ است؛ آه؟ نه جامه‌یی…

ادامه مطلب

در کوچه‌های عشق، وفا را شناختم

در کوچه‌های عشق، وفا را شناختم مفهوم گنگ رابطه‌ها را شناختم در روز بد، دعا چقدر بال می‌کشد در زیر خط فقر، خدا را شناختم…

ادامه مطلب

در انزوای خویش فرو رفته‌ام چو مار

در انزوای خویش فرو رفته‌ام چو مار آگه نی‌ام ز چله و شهریور و بهار بغضی نشسته روی دلم چون سگ سیاه گاهی سگ است…

ادامه مطلب

چون تشنه که جام آب می‌خواهد و بس

چون تشنه که جام آب می‌خواهد و بس این مملکت انقلاب می‌خواهد و بس این خانه نه عکس شمع و نی رسم چراغ یک پنجره…

ادامه مطلب

چقدر هاله و ابر است گِرد ماه به کابل

چقدر هاله و ابر است گِرد ماه به کابل مسافران همه ماندند بی‌پناه به کابل مگو که شهر مسافرکُش است، کاکه جوانش نداشت ناله که…

ادامه مطلب

جوانک چرخ زد کاغذپرانش در هوا گم شد

جوانک چرخ زد کاغذپرانش در هوا گم شد تمام هستی‌اش انگار در آن ماجرا گم شد من او را می‌شناسم، او ز جمع «ردمرزی‌ها»ست وطن…

ادامه مطلب

تو آن گلی که به باغت کسی نمی‌آید

تو آن گلی که به باغت کسی نمی‌آید به روز بد به سراغت کسی نمی‌آید ز جمع ماه‌پرستان گلایه نیست؛ اگر به پای مرده‌چراغت کسی…

ادامه مطلب

تب سرخ است و موجستان تاول بر لب كابل‌

تب سرخ است و موجستان تاول بر لب كابل‌ كدامین كهكشان بلعیده ماه و كوكب كابل‌ حكایت ناتمام و «شهرزاد قصه‌گو» در خواب‌ بسی ناگفته‌ها…

ادامه مطلب

بی‌نفس‌های تو ای عشق چه تنها بودم

بی‌نفس‌های تو ای عشق چه تنها بودم هرکجا دلهره‌یی بود؛ من آن‌جا بودم چون درختی ز شبیخون عطش می‌مردم ناگهان چشم گشودم لب دریا بودم…

ادامه مطلب

به من آرید منِ گُم‌شده را

به من آرید منِ گُم‌شده را پاره‌های بدنِ گم‌شده را من که آوارهٔ هفت‌اقلیم‌ام از که جویم وطن گم‌شده را هیچ‌جا یافت نشد پالیدم آن…

ادامه مطلب

به جز من و تو که دارد هوای ما دونفر؟

به جز من و تو که دارد هوای ما دونفر؟ فقط تو ماندی و من، آشنای ما دونفر به پیش، درۀ مرگ است و سه…

ادامه مطلب

بر طبل می‌کوبند و می‌رقصند خالی‌ها

بر طبل می‌کوبند و می‌رقصند خالی‌ها پایان تلخی دارد این آشفته‌حالی‌ها یا بیرقی آور به میدان؛ یا تماشا کن ننگ است بر آزاده‌گان این هرزه‌نالی‌ها…

ادامه مطلب

با موج دریا می‌ستیزد قایقی در باد

با موج دریا می‌ستیزد قایقی در باد دریا تماشا می‌کند ای داد ای بی‌داد تمساح‌ها از بوی خون دیوانه می‌گردند مهمیزگاه هر چه تمساح است…

ادامه مطلب

این‌جا غریبه نیست، منم در پیاده‌رو

این‌جا غریبه نیست، منم در پیاده‌رو بگذار! تا قدم بزنم در پیاده‌رو تنها نی‌ام رفیق که هر روز با من‌اند کفش و کلاه و پیرهنم…

ادامه مطلب

ای غم مرا رها کن تنها بگریم امشب

ای غم مرا رها کن تنها بگریم امشب حرف دگر ندارم جانم رسیده بر لب ای غم دَم و دُم‌ات را بردار و بگذر از…

ادامه مطلب

او شعر می‌نوشت دو سه بار گریه کرد

او شعر می‌نوشت دو سه بار گریه کرد در پشت میز خم شدو بسیار گریه کرد آیا چی می‌نوشت که کاغذ مچاله شد انگشت‌هاش تر…

ادامه مطلب

آن شور و آن شراره برایم نمانده است

آن شور و آن شراره برایم نمانده است یک فرصت دوباره برایم نمانده است حس می‌کنم ز دست دل و بدشگونی‌اش در آسمان ستاره برایم…

ادامه مطلب

از عشق بگویید که عشق است دل و جان

از عشق بگویید که عشق است دل و جان این کیست که پیغمبر دل‌هاست به قرآن او را بکشانید قبایل به قبایل زاین خانه به…

ادامه مطلب

‍ یک نهال صلح

‍ یک نهال صلح دست تو یک نهال عشق دست من این زمین خسته و شکسته باز هم رفته رفته باغ می‌شود. ابر را بگو…

ادامه مطلب

‍ گنجشک در هوا چو گل یخ، فسرده است

‍ گنجشک در هوا چو گل یخ، فسرده است چوپان پیر دهکده را گرگ خورده است با آخرین قطار در این ایستگاه سرد جای خودم…

ادامه مطلب

‍ عزیزمن! تو ندیدی کجاست خوشبختی؟

‍ عزیزمن! تو ندیدی کجاست خوشبختی؟ گم است و گم شده، باد هواست خوشبختی نشان آدم خوشبخت را ندیدم من فدات شم چقدر کم‌نماست خوشبختی…

ادامه مطلب

‍ زیر پل هرچه جوان است جگرسوخته است

‍ زیر پل هرچه جوان است جگرسوخته است خرمن هستی شان شکل دگر سوخته است نیمهٔ آخر یک شمع، جوانی معتاد دیدمش داغ به دل،…

ادامه مطلب