چه لذت است به نوروز یا حمل بی‌تو

چه لذت است به نوروز یا حمل بی‌تو که طعم زهر هلاهل دهد عسل بی‌تو به چارباغ سخی روز جنده‌بالا هم فقط جماعت خلق‌اند و…

ادامه مطلب

چرخی بزن به شیوهٔ نو انقلاب کن

چرخی بزن به شیوهٔ نو انقلاب کن با یک کرشمه میکده‌ها را خراب کن تا حکم عشق ساری و جاری شود به شهر یک شهریار…

ادامه مطلب

تو گل شدی، بهار شدی؛ من کلاغ زشت

تو گل شدی، بهار شدی؛ من کلاغ زشت این‌گونه بود کار خدا، کار سرنوشت شک نیست این که خالق ما خوش سلیقه است حتا اگر…

ادامه مطلب

‍تنها دل است و عشق که دارد هوای من

‍تنها دل است و عشق که دارد هوای من در کاینات گم شده رنگ صدای من من ناسپاس نیستم از هرچه داده‌ای گفتم هزار بار:…

ادامه مطلب

تا تو را دارم؛ ندارم هیچ در دنیا غمی

تا تو را دارم؛ ندارم هیچ در دنیا غمی دم غنیمت می‌شمارم در کنار هم‌دمی گاه باید زنده‌گی را ساده انگارید یار یعنی افتادی؟ بلی،…

ادامه مطلب

بیا و روسری ماه را کنار بزن

بیا و روسری ماه را کنار بزن کمی ز روشنی‌ات را به خلق جار بزن به بانک مرکزی عشق من هجوم آور هرآن‌چه هست ببر،…

ادامه مطلب

به ذوق دو تا چشم آهوی کابل

به ذوق دو تا چشم آهوی کابل پلنگم، دل آورده‌ام سوی کابل تو آن‌جا، من این‌جا؛ دگر طاقتم نیست دلم را ببر در هیاهوی کابل…

ادامه مطلب

به اناری چقدر خونِ جگر خورد درخت

به اناری چقدر خونِ جگر خورد درخت سیب تا چیده نشد سنگ به سر خورد درخت شیرهٔ جان خودش را به تو بخشید، ولی آخر…

ادامه مطلب

باهمه شوخ و شنگ؛ با ما چه؟

باهمه شوخ و شنگ؛ با ما چه؟ وعده از حد گذشت؛ حالا چه؟ بعد از این هرچه می‌شود؛ بشود کار امروز را به فردا چه؟…

ادامه مطلب

با خنده‌ات ما را شکست بیش‌تر دادی

با خنده‌ات ما را شکست بیش‌تر دادی مانند یک سیگار با کبریت در دادی ما پاره‌های دل به راهت ریختیم و تو… یک دسته گل…

ادامه مطلب

این سایه‌های لرزان در شهرِ پُر هیاهو

این سایه‌های لرزان در شهرِ پُر هیاهو ارواح بی‌قرار اند؛ یا غول‌های جادو شاید شبِ گذشته خون خواب دیده باشند چشمان سرخ دارند از جنسِ…

ادامه مطلب

ای خالق ترانهٔ من یک کمی بخند

ای خالق ترانهٔ من یک کمی بخند تندیس عاشقانهٔ من یک کمی بخند در جنگِ تن به تن، من و دنیا مقابلیم دستی بکش به…

ادامه مطلب

آن‌گونه كه شب‌، كافرِ مهتاب‌پرست است‌

آن‌گونه كه شب‌، كافرِ مهتاب‌پرست است‌ چشمانِ من آیینۀ خورشیدبه‌دست است‌ تقدیر به پیشانیِ سنگ‌ات نوشته‌ و آن‌سنگ به دستِ دو سه دیوانۀ مست است‌…

ادامه مطلب

اگر امروز لیلی بود، شاید داستان عشق خود را مختصر می‌کرد

اگر امروز لیلی بود، شاید داستان عشق خود را مختصر می‌کرد به جای زحمت محمل‌سواری دور دنیا با هواپیما سفر می‌کرد اگر امروز لیلی بود…

ادامه مطلب

از بعدِ فصل آمدن‌ها، فصل رفتن‌هاست

از بعدِ فصل آمدن‌ها، فصل رفتن‌هاست چیزی که می‌ماند همین شور شکفتن‌هاست دیوانهٔ تنها! چرا ماتم؟ چرا گریه؟ این‌جا خداهم با تمام هستی‌اش تنهاست باز…

ادامه مطلب

‍ نگفتمت تو شبیه گلی و خوش‌بویی

‍ نگفتمت تو شبیه گلی و خوش‌بویی که خود به صورت و معنا نکوتر از اویی چه فرق می‌کند این‌جاده است؛ یا جنگل تو در…

ادامه مطلب

‍ کنار هم به پشت میله صف بستند عابرها

‍ کنار هم به پشت میله صف بستند عابرها زیارت پر شد از شور و هیاهوی مجاورها مشخص نیست؛ اما هر نفر یک حاجتی دارد…

ادامه مطلب

‍ شاید بریده باشند با تیغ، نای ما را

‍ شاید بریده باشند با تیغ، نای ما را تا نشنود خدا هم جیغ و صدای ما را با سارقان بگویید: چیزی نمانده دیگر امشب…

ادامه مطلب

‍ دل است و نیست نشانی ز دل‌نوازی‌ها

‍ دل است و نیست نشانی ز دل‌نوازی‌ها نه در جماعت بدها، نه در نمازی‌ها به هیچ کشمکشی شاه؛ کیش و مات نشد پیاده کشته…

ادامه مطلب

‍ چه حُسن داده خدا «چشم‌خنجری»ها را

‍ چه حُسن داده خدا «چشم‌خنجری»ها را لطافت تن و آدابِ دل‌بری‌ها را چو کفتران سبک‌بال، بر نمی‌تابند نه گوشۀ قفس و نه سبک‌سری‌ها را…

ادامه مطلب

‍ پیری رسید و یک غم دیگر اضافه شد

‍ پیری رسید و یک غم دیگر اضافه شد قد خمیده را خمِ دیگر اضافه شد با هیٲت دو چشم تو در پایتخت دل یک…

ادامه مطلب

‍ با موج دریا می‌ستیزد قایقی در باد

‍ با موج دریا می‌ستیزد قایقی در باد دریا تماشا می‌کند ای داد ای بی‌داد تمساح‌ها از بوی خون دیوانه می‌گردند مهمیزگاه هر چه تمساح…

ادامه مطلب

‍ آماج تیرهاست بدن‌ها و بال‌ها

‍ آماج تیرهاست بدن‌ها و بال‌ها شیران گریختند ز شّر شغال‌ها ما باختیم، قصهٔ بازی تمام شد افسوس عمر گم‌شده و حیف سال‌ها پیغمبری نیامد…

ادامه مطلب

یک چای تازه دَم کن و از شعر دَم مزن

یک چای تازه دَم کن و از شعر دَم مزن ما را به چشم مردم بیگانه کم مزن از کلیات شمس دو سه تا غزل…

ادامه مطلب

هوا در آن بلندی‌ها چطور است

هوا در آن بلندی‌ها چطور است از این‌جا خسته‌ام آن‌جا چطور است؟ به تنگ آمد دلم در این جزیره سفر در قلب افریقا چطور است…

ادامه مطلب

هر جوجه‌مرغ، باز شکاری نمی‌شود

هر جوجه‌مرغ، باز شکاری نمی‌شود گنجشک رنگ‌کرده قناری نمی‌شود در هفت‌خوان حادثه رستم ضرورت است این فتح، با تضرع و زاری نمی‌شود مثل حیاطِ خانهٔ…

ادامه مطلب

نگاه می‌کنی و این نگاه، اشراقی‌ست

نگاه می‌کنی و این نگاه، اشراقی‌ست نگاه کن که دلم یک جزیره مشتاقی‌ست چو خواند شعر مرا این‌چنین ستایش کرد یقین که شاعر خوب است…

ادامه مطلب

موج گل سرخ است که روییده به باغت

موج گل سرخ است که روییده به باغت هر روز غمی تازه بیاید به سراغت نگذاشت که اوقات تو خوش باشد و شیرین ای کابل…

ادامه مطلب

من از یگانه‌شدن حرف می‌زنم با تو

من از یگانه‌شدن حرف می‌زنم با تو من از یگانه شدن با تو، آه؛ اما تو بیا یگانه شویم و کمی ترانه شویم من ابر…

ادامه مطلب

ما را به گور می‌برد این روزگار بد

ما را به گور می‌برد این روزگار بد غول هزارچشم مخوف درازقد باری ز روی شانهٔ ما کم نشد، اگر گفتیم صد هزار کرت «یاعلی…

ادامه مطلب

گر بدین‌سان اشک بر مژگان ما خون می‌‌شود

گر بدین‌سان اشک بر مژگان ما خون می‌‌شود کیست تا گوید که فردا حال ما چون می‌شود در روایت نیست؛ اما فیلسوفان گفته‌اند: تا «هزار…

ادامه مطلب

کتاب نانوشته‌ام مرا مرور می‌کنی

کتاب نانوشته‌ام مرا مرور می‌کنی چو برگ‌برگ می‌شوم تو جمع و جور می‌کنی قطار تا که می‌رسد از ایستگاه می‌پری نگات می‌کنیم و تو ز…

ادامه مطلب

عصرها رنگ هوا تا پرتقالی می‌شود

عصرها رنگ هوا تا پرتقالی می‌شود دل دچار بدرقم آشفته‌حالی می‌شود سخت می‌ترسم ز رفتن‌های بی‌برگشت، یار یک مسافر می‌رود یک شهر خالی می‌شود عشق…

ادامه مطلب

شود آیا که در این کلبه درآیی شبکی

شود آیا که در این کلبه درآیی شبکی قفل را بشکنی و در بگشایی شبکی ماه در دست فرود آیی از آن بالاها هی بجویی…

ادامه مطلب

زیر پل هرچه جوان است جگرسوخته است

زیر پل هرچه جوان است جگرسوخته است خرمن هستی شان شکل دگر سوخته است نیمهٔ آخر یک شمع، جوانی معتاد دیدمش داغ به دل، شعله…

ادامه مطلب

رفتیم آن‌قدر که دگر پا نمانده است

رفتیم آن‌قدر که دگر پا نمانده است مرزی گشوده نیست، دری وا نمانده است در لحظهٔ عبور، نگهبان مرز گفت: «برگرد یا بمیر دگر جا…

ادامه مطلب

دیروز جنگ، امروز جنگ و باز فردا جنگ

دیروز جنگ، امروز جنگ و باز فردا جنگ یعنی تمام هستی ما دود شد با جنگ در خورجین نسل ما هر چه بخواهی هست تریاک،…

ادامه مطلب

دلتنگ تو ام یار بیا! صبر ندارم

دلتنگ تو ام یار بیا! صبر ندارم دور از تو در این حال و هوا صبر ندارم صبرم به سر آمد؛ دگر آن نای و…

ادامه مطلب

درخشد خوشه خوشه در میان تاک‌ها انگور

درخشد خوشه خوشه در میان تاک‌ها انگور به سان ساتگین‌های معلق در هوا انگور گهی هم‌رنگ لاله، گه پیاله پر می روشن گمانم خوب می‌فهمد…

ادامه مطلب

در شهر خموشان نه سرودی؛ نه صدایی

در شهر خموشان نه سرودی؛ نه صدایی ای ماه شب تار دمت گرم کجایی؟ پاییز که آمد قدمش خیر، به من چی من چشم به…

ادامه مطلب

حضرت عشق اگر مسٲله آموز شود

حضرت عشق اگر مسٲله آموز شود مردِ کم عرضه محال است که پیروز شود با چنین حوصلهٔ اندک و زور و زرِ کم وای اگر…

ادامه مطلب

چه کسی فکنده آتش به درون جانم امشب

چه کسی فکنده آتش به درون جانم امشب که شراره میتراود ز رگ زبانم امشب نه هوای کعبه در دل ٬ نه خمار باده در…

ادامه مطلب

چارسوی خانه جز دیوار نیست

چارسوی خانه جز دیوار نیست نصف شب شد؛ هیچ‌کس بیدار نیست در تمام کوچه – این ناوقتِ شب – جز صدای مردِ چوکی‌دار نیست دست‌مُزد…

ادامه مطلب

تو کیستی که غمت هیچ‌جا نمی‌گنجد

تو کیستی که غمت هیچ‌جا نمی‌گنجد تبسم تو در آیینه‌ها نمی‌گنجد جمال و جذبهٔ پر شور و عارفانهٔ تو به قاب تذکرة الاولیا نمی‌گنجد چنان‎که…

ادامه مطلب

تند می‌چرخد و بر دور و برش می‌خندد

تند می‌چرخد و بر دور و برش می‌خندد همه جا باهمه‌ی درد سرش می‌خندد عابری گفت: «کسی آمده در شهر که او مثل دیوانه به…

ادامه مطلب

پیش‌بینی می‌کنم یک روز غوغا می‌کنی

پیش‌بینی می‌کنم یک روز غوغا می‌کنی پهلوان عشق را آقای دنیا می‌کنی با دو دست مهربانت باز یک‌بار دگر پرچم افتاده را از خاک بالا…

ادامه مطلب

بیا و ختم کن حالات تلخ اضطراری را

بیا و ختم کن حالات تلخ اضطراری را به تنگ آمد دلم دیگر میار این بدبیاری را شنا در چشمهٔ مهتاب هم از دل نخواهد…

ادامه مطلب

به دنبال کی‌ای منزل به منزل

به دنبال کی‌ای منزل به منزل مرا هم می‌کشانی با خود ای دل خیالاتی شدم: در می‌زند یار و من با ماه می‌گردم مقابل

ادامه مطلب

بگذارید مرا، دور و برم مال شما

بگذارید مرا، دور و برم مال شما دل من مال خودم، دست و سرم مال شما عشق بسیار عزیز است به من بگذارید هفت جد…

ادامه مطلب

ببخشید؛ اگر من تو را دوست دارم

ببخشید؛ اگر من تو را دوست دارم چو عطر «تلاجن»* تو را دوست دارم نه معشوقه‌بازم؛ نه هم خار در چشم خدا گفته ای زن!…

ادامه مطلب