چون نخل شمع گرچه سراپا در آتشم

چون نخل شمع گرچه سراپا در آتشم می‌بینمت که ماه شدی یار، من خوشم در لحظه‌های تلخ جدایی هنوز هم این خاطرات توست که بر…

ادامه مطلب

چشمی برای گریه، چشمی برای خنده

چشمی برای گریه، چشمی برای خنده پوشیده نیست بر کس این حرف پوست‌کنده از وهم خود برون آ، این میله‌ها طلسم‌اند در آسمان کسی نیست؛…

ادامه مطلب

تو و ساحل، من و دریا، تو خوشحالی و من آزاد

تو و ساحل، من و دریا، تو خوشحالی و من آزاد به توفان می‌سپارم دل؛ عزیزم! هرچه بادا باد! تماشایی‌ست رقص موج با موسیقیِ دریا…

ادامه مطلب

تنی از مرمر و تن‌پوش گلابی دارد

تنی از مرمر و تن‌پوش گلابی دارد باغی از لاله و نیلوفر آبی دارد با همه جذبه و لطف و هنر و والایی عشق؛ اما…

ادامه مطلب

تا کشم به گیسویت دیدم آه دستم نیست

تا کشم به گیسویت دیدم آه دستم نیست جز تو هیچ‌کس دیگر در پی شکستم نیست این پیاله را بردار! ای رفیق دریانوش می مبارک…

ادامه مطلب

بی‌دوستان هم ساعت ما تیر خواهد شد

بی‌دوستان هم ساعت ما تیر خواهد شد اما… دلم از زنده‌گانی سیر خواهد شد گاهی چنان مشتاق دیدارم که تا گیلاس ـ خالی شود از…

ادامه مطلب

به قحط‌سالی دِه باتفنگ عادت کرد

به قحط‌سالی دِه باتفنگ عادت کرد خمار بود به تریاکِ جنگ عادت کرد کسی که آهوی مست قبیله نام‌اش بود پس از شکار، به خوی…

ادامه مطلب

به بهانهٔ ۸ مارچ روز جهانی زن

به بهانهٔ ۸ مارچ روز جهانی زن در چشم من تو ماه زمینی؛ عزیز من! چشم‌‌آهوی، قبیله‌نشینی؛ عزیز من! یک شاخه گل به عشق تو…

ادامه مطلب

بخند ورنه زمستان به جز ملال ندارد

بخند ورنه زمستان به جز ملال ندارد ملِون است هوا هیچ اعتدال ندارد به پشت پنجره شهزاده خانم خورشید نگاه می‌کند؛ اما چنان که حال…

ادامه مطلب

با مرگِ آدم‌ها نمی‌میرند این غم‌ها

با مرگِ آدم‌ها نمی‌میرند این غم‌ها غم‌ها رفیق روز و ماه و سال آدم‌ها دریا صدا زد: ماهیان تشنه را دریاب ای ابر! ای دریاچهٔ…

ادامه مطلب

این فصل، آه این فصل با ما دشمنی دارد

این فصل، آه این فصل با ما دشمنی دارد باران نم نم نیست جایش سنگ می‌بارد در جاده‌های شهر می‌جویم، نمی‌یابم مردی که تابوت مرا…

ادامه مطلب

ای دلارام! دلم با تو کمی گپ دارد

ای دلارام! دلم با تو کمی گپ دارد نفسم در نوسان است؛ تنم تب دارد ما همه جان به لبانیم، دمش گرم که یار ـ…

ادامه مطلب

آه دلم دلم دلم، کم کمک آب می‌شوی

آه دلم دلم دلم، کم کمک آب می‌شوی پا مکش از گلیم خود؛ خانه‌خراب می‌شوی باز بیا سراغ من، کفتر چارباغ من دور مرو که…

ادامه مطلب

اگر قبول کنی حرف راست گفتم که

اگر قبول کنی حرف راست گفتم که نفس بدون تو باد هواست گفتم که ـ هزار و یک گپ ناگفته‌ی دگر دارم ولی رفیق موافق…

ادامه مطلب

از تو امشب یک «خداحافظ» بدهکارم رفیق

از تو امشب یک «خداحافظ» بدهکارم رفیق این دل و آن دل مکن دیگر میازارم رفیق شاید امشب شاعری خود را طناب‌آویز کرد صبح خواهی…

ادامه مطلب

‍ هر روز می‌نویسند این سردبیرها

‍ هر روز می‌نویسند این سردبیرها در روزنامه‌ها سخن از مرگ و میرها هر روز از خدا طلب مرگ می‌کنند بابابزرگ‌ها چه که حتا صغیرها…

ادامه مطلب

‍ گرچه با لفظ قلم جان و جهانت خواند

‍ گرچه با لفظ قلم جان و جهانت خواند پشت سر یاغی آشفته‌روانت خواند گاه از حد گذرد رنج تظاهر کردن آن‌قدر مسخ که معشوقه…

ادامه مطلب

‍ شهر من خانه خانه غم دارد

‍ شهر من خانه خانه غم دارد سور و سات و ترانه غم دارد نه خراسان فقط، که آن‌سوتر آسیای میانه غم دارد بره آهو…

ادامه مطلب

‍ دلی دارم ندانم دلبرم کیست

‍ دلی دارم ندانم دلبرم کیست نشسته پشت مژگان ترم کیست گهی چشمک زند؛ گه مات گردد چراغ فکر من در دفترم کیست؟ چنان محو…

ادامه مطلب

‍ خبر این است که در شهر هیاهو شده است

‍ خبر این است که در شهر هیاهو شده است چشم‌ها زل زده انگار که جادو شده است خویشتن‌دارترین مرد در این شهر غریب خپ…

ادامه مطلب

‍ تنی از مرمر و تن‌پوش گلابی دارد

‍ تنی از مرمر و تن‌پوش گلابی دارد باغی از لاله و نیلوفر آبی دارد با همه جذبه و لطف و هنر و والایی عشق؛…

ادامه مطلب

‍ بمان که با تو دل خسته شاد خواهد شد

‍ بمان که با تو دل خسته شاد خواهد شد حکایت تو به تقویم یاد خواهد شد سکوت کاذب این شهر بی‌حضور شما شکار سلسلهٔ…

ادامه مطلب

‍ آن‌طرف‌تر پشت دریا بر بلند آسمان

‍ آن‌طرف‌تر پشت دریا بر بلند آسمان ماه نخشب می‌خرامد دلکش و دامن‌کشان ماه نخشب در بخارا، ماه مولانا به بلخ ماه دیگر شهر حافظ،…

ادامه مطلب

یک حرف جیم در دلک‌ات جا نمی‌شود؟

یک حرف جیم در دلک‌ات جا نمی‌شود؟ این تشنه‌لب، مسافر دریا نمی‌شود؟ بگشای در به روی جوانی که پیر شد اما چه سرد گفت «که…

ادامه مطلب

هی شرنگس می‌کند روی هوا زنجیرها

هی شرنگس می‌کند روی هوا زنجیرها چارسو زنجیرها بر دست و پا زنجیرها دل، پلنگ مست من در خون تپید آزاد شد کیست دشمن؟ گفت:…

ادامه مطلب

هر روز می‌نویسند این سردبیرها

هر روز می‌نویسند این سردبیرها در روزنامه‌ها سخن از مرگ و میرها هر روز از خدا طلب مرگ می‌کنند بابابزرگ‌ها چه که حتا صغیرها «تاشو،…

ادامه مطلب

نه پرستو، نه کبوتر، نه بهار است این‌جا

نه پرستو، نه کبوتر، نه بهار است این‌جا شاخه را شور مده لانهٔ مار است این‌جا جای امنی که در این مُلک توان یافت کجاست…

ادامه مطلب

میان ما چو حسابات میده‌ریز نباشد

میان ما چو حسابات میده‌ریز نباشد غم محاکمه در روز رستخیز نباشد من آن هوای پلنگانه را به چشم تو دیدم چو گرگ و میش…

ادامه مطلب

من به عشق تو و ایمان تو باور دارم

من به عشق تو و ایمان تو باور دارم وای از این دل که ز دست تو سراسر خون است حجم عشق تو در این…

ادامه مطلب

ما را نه گرگ و گله‌ی کفتار می‌کُشد

ما را نه گرگ و گله‌ی کفتار می‌کُشد چوپان خِنگ و رمه‌ی بی‌خار می‌کُشد با جنگ و عشق مشت‌ویخن گشته‌ایم ما طالب اگر نکُشت غم…

ادامه مطلب

گر دوست هوای ما ندارد؛ میلی‌ش

گر دوست هوای ما ندارد؛ میلی‌ش بر وعدهٔ خود وفا ندارد؛ میلی‌ش با آن‌که خود از زور خدا آگاه است ترسی اگر از خدا ندارد؛…

ادامه مطلب

کسی به خاطر یک زاغ پیر می‌میرد

کسی به خاطر یک زاغ پیر می‌میرد گرَش به خنده بگویی بمیر، می‌میرد کنار جاده نشسته کسی که هر ساعت هزار بار خودش ناگزیر می‌میرد…

ادامه مطلب

غریبه است در این شهرِ بی‌وفا؛ عاشق

غریبه است در این شهرِ بی‌وفا؛ عاشق نیافت گم‌شده‌اش را به هیچ‌جا عاشق پس از غروب در این شهر جای امن کم است تو هم…

ادامه مطلب

صحرا پُرِ گرد است؛ ولی نیست سواری

صحرا پُرِ گرد است؛ ولی نیست سواری روشن نتوان کرد به شمعی شبِ تاری یک ساحل آرام در این شهر ندیدم تا بار غمم را…

ادامه مطلب

سفر دراز و زمین گرد و آسمان دور است

سفر دراز و زمین گرد و آسمان دور است پرنده گر بپرد زآشیانه مجبور است کجا رود که اسیر شکارچی نشود پرنده‌یی که سراپاش زخم…

ادامه مطلب

ز خدنگ روزگاران به کجا گریزد این دل

ز خدنگ روزگاران به کجا گریزد این دل دل و زخم‌های کاری؛ من و یک‌هزار مشکل به مریض عشق این‌جا چقدر دریغ کردند دو سه…

ادامه مطلب

دیر شد چشم به راهیم که یاری برسد

دیر شد چشم به راهیم که یاری برسد کشتی‌یی گمشدهٔ ما به کناری برسد آسمان، ماه، زمین، قسمت و تقدیر، فلک بگذارید که یاری به…

ادامه مطلب

دلم گرفته از این روزگار در به دری

دلم گرفته از این روزگار در به دری از این زمانهٔ پرفتنهٔ سگی و خری دلم گرفته چو شیری که پا به زنجیر است به…

ادامه مطلب

دستم بگیر هرچه نباشد تو یارمی

دستم بگیر هرچه نباشد تو یارمی ماه قبیله دختر ایل و تبارمی این رسم عاشقی‌ست که من فکر می‌کنم بعد از وفات نیز تو شمع…

ادامه مطلب

در حسرت پروازم، کو آن پر و بالم

در حسرت پروازم، کو آن پر و بالم چون سایه به دنبال خودم، وای به حالم دل با تو اگر عشق نورزد؛ به چه ارزد؟…

ادامه مطلب

در ایل و تبار من ـ آیا چه کسی مرده

در ایل و تبار من ـ آیا چه کسی مرده که شادی و رقص این‌جا با گریه گره خورده لب‌ها همه خاموش‌اند، دل‌ها همه در…

ادامه مطلب

چو آن معشوق از ما نیست راضی

چو آن معشوق از ما نیست راضی نه مستقبل به کار آید؛ نه ماضی درِ میخانه بگشا؛ تا ببینی شراب مفت و توجیهات قاضی یحیا…

ادامه مطلب

چشم تو فتح کرد دلم را؛ دهُل بزن!

چشم تو فتح کرد دلم را؛ دهُل بزن! این فتح مال توست، شکست‌اش از آنِ من آن چادر بنفش گل سیب تو هنوز گوید به…

ادامه مطلب

تو همان ماه بلندی، منم آن شام هرات

تو همان ماه بلندی، منم آن شام هرات چشم‌هایم چو هری‌رود به دیدار تو مات یک خدا دارم و یک یار خراسانی خوب که خدا…

ادامه مطلب

تنها نه عابر در میان کوچه‌ها تنهاست

تنها نه عابر در میان کوچه‌ها تنهاست این‌جاده هم در ازدحام دست و پا تنهاست قرن هیاهو، قرن تنهایی و دلتنگی‌ست حس می‌کنم این روزها…

ادامه مطلب

تا در تن مان هست نفس می‌جنگیم

تا در تن مان هست نفس می‌جنگیم گه با خود و گه با همه کس می‌جنگیم در گوشهٔ باغ وحش، مانند دو گرگ با هم…

ادامه مطلب

بی‌تو نگاهِ آیینه مغشوش می‌شود

بی‌تو نگاهِ آیینه مغشوش می‌شود شعر سپید، بی‌تو سیه‌پوش می‌شود خواهی بیا و خواه نیا؛ هر چه میل توست این شمعِ آخر است که خاموش…

ادامه مطلب

به رنجستان هستی‌، این تپیدن‌های ما رنج است‌

به رنجستان هستی‌، این تپیدن‌های ما رنج است‌ كسی این‌جا نمی‌داند كه دنیا تا كجا رنج است‌ اگر دستت به جایی می‌رسد شمعی فراهم كن‌…

ادامه مطلب

به اندازه تمام تیرهایی

به اندازه تمام تیرهایی که دشمن پیش پایت فیر کرده دلم این‌جا برایت هر دقیقه خدا گفته دعای خیر کرده دلم تنگ است و شب…

ادامه مطلب

بچرخ چرخ فلک، ماه را زمینی کن

بچرخ چرخ فلک، ماه را زمینی کن خدات کم نکند کار اینچنینی کن به جای ناله و نفرین که وای تنهایم بیا به محفل مهتاب…

ادامه مطلب