یحیا جواهری
یکسال گذشت با همه جنگ و گریز
یکسال گذشت با همه جنگ و گریز نوروز شد از چله برون آ، برخیز! امروز زمین تولد دیگر یافت باز است در و پنجرهٔ رستاخیز…
وقتی تو با من نیستی؛ آیینه با من نیست
وقتی تو با من نیستی؛ آیینه با من نیست راهی از این سلول تا کلکین و روزن نیست در وقت اعدامم کسی غمگین نخواهد شد…
هرچه را پنداشتم خوب است؛ دیدم نه، بد است
هرچه را پنداشتم خوب است؛ دیدم نه، بد است از دل کافر چه گویم؛ روح من هم مرتد است شیخ از منبر فرود آ، این…
نه تو خواهی نه من که رابطهها، در میان دو دوست بد بشود
نه تو خواهی نه من که رابطهها، در میان دو دوست بد بشود ما به این سقف بیستون شادیم، سیل از اینجا مباد رد بشود…
میرسیدیم چه میشد من و آنیار بههم
میرسیدیم چه میشد من و آنیار بههم دیدنی بود تماشای گل و خار بههم من اگر زهر هلاهل؛ تو اگر برگ گلی گاه زیباست تماس…
من در آیینه و در آب تو را میبینم
من در آیینه و در آب تو را میبینم در پسِ هالۀ مهتاب تو را میبینم خواب، یک نیمۀ آشفتهٔ عمر است؛ ولی بعدِ آشفتهترین…
ماه را دیدم و پنداشتم انگار تواِی
ماه را دیدم و پنداشتم انگار تواِی در خم کوچه توای؛ در پسِ دیوار توای زخم زخم است تنم خندهٔ مستانه کنم اجل از من…
گل آمد سبزه آمد ماهام آمد
گل آمد سبزه آمد ماهام آمد ز کابل یار خاطرخواهام آمد الهی پایتخت آباد باشد رفیق درس و دانشگاهام آمد
کم و کوتاه کن این فاصلهها را لطفاً
کم و کوتاه کن این فاصلهها را لطفاً تشنهیی را برسان تا لب دریا لطفاً حرفِ ناگفته میان من و تو بسیار است پیش بیگانه…
غم دارم و ندارم یاری که یار باشد
غم دارم و ندارم یاری که یار باشد دل شهر عشق باشد، بیشهریار باشد با کولهباری از عشق بعد از شکست دیدم مردی در انتظارِ…
عشق شور و هیجان است؛ ولی، اندکی خونجگری هم دارد
عشق شور و هیجان است؛ ولی، اندکی خونجگری هم دارد زندهگی اسپ نجیبیست که گاه، تندی و خیرهسری هم دارد دل و دنیای اساطیری ما،…
شستم از دیوار دل، حرف و حساب کهنه را
شستم از دیوار دل، حرف و حساب کهنه را ریختم در کوچهٔ ساقی شراب کهنه را ماه من یک روسری کافیست حرفش را مزن پشت…
زمین سوخته «باران کجاست؟» میگوید
زمین سوخته «باران کجاست؟» میگوید پرنده نیز دلش هرچه خواست میگوید قسم به عشق، قسم بر شهادت مجنون دروغ نیست که دیوانه راست میگوید به…
دیوانه سر بر سنگ میکوبد خدا گفته
دیوانه سر بر سنگ میکوبد خدا گفته خود را به کشتن میدهد پول و طلا گفته چیزی که از غارت به جا ماندهست خواهد بُرد…
دنیا هنوز نغمهی ناساز میزند
دنیا هنوز نغمهی ناساز میزند شیپورهای خانهبرانداز میزند آنسو نشسته آدمِ لبریز از آرزو فالی به شعر حافظ شیراز میزند خواهی بمان و خواه برو،…
دگر نگو که لب جو بلند ناجوییست
دگر نگو که لب جو بلند ناجوییست و آن نشسته کنار تو چشمآهوییست دگر نگو که پلنگ غیور چشمانت تمام روز نگهبان باغ لیموییست میان…
در کولهبار خویش به جز آرزو نداشت
در کولهبار خویش به جز آرزو نداشت یکتکه عشق بود چو گل پشت و رو نداشت او خاطرات کهنهٔ خود را ورق ورق گم کرده…
در ایل و تبار من ـ آیا چه کسی مرده؟
در ایل و تبار من ـ آیا چه کسی مرده؟ که شادی و رقص اینجا با گریه گره خورده لبها همه خاموشاند، دلها همه در…
چون موج هوای سربلندی داری
چون موج هوای سربلندی داری معشوقهگک نازِ خجندی داری خوش باش و بنوش تا به میخانۀ بلخ یک شیشه شراب تاشکندی داری
چه بیصدا و غمانگیز گریه میکردی
چه بیصدا و غمانگیز گریه میکردی چه قصه بود که یکریز گریه میکردی اگر غلط نکنم مثل آن پرستوها تو هم ز هجرت پاییز گریه…
جدا از قصهی حوا و آدم
جدا از قصهی حوا و آدم من و تو عشق میورزیم باهم از این دو هیچ زیباتر نباشد به زیر آسمان، یا عشق یا غم…
تو شاد باش که ما با غم تو ساختهایم
تو شاد باش که ما با غم تو ساختهایم به جنگ عشق، حریف قمارباختهایم هزار صاعقه گل کرد و سوختیم؛ اما هنوز در تهِ خاکستر…
تشنهگیها چقدر عاشق بارانم کرد
تشنهگیها چقدر عاشق بارانم کرد نم نم اشک هم آتش به گریبانم کرد خواستم خنده کنم، عصمت مظلوم زنی زیر شلاق به من زل زد…
پاییز فصل رفتن و فصل بدو بدو
پاییز فصل رفتن و فصل بدو بدو بازار گرم دستفروشان نو به نو پیش از بهار، بین بهار و پس از بهار پاییز فصل دیربمان…
به نام عشق که پاکیزه است و ذکر جمیل
به نام عشق که پاکیزه است و ذکر جمیل که دوستی تو فرض است با هزار دلیل به محض رد و بدل کردن نگاههامان سناریوی…
به خنده گفت نه یک تا دوتاست دیوانه
به خنده گفت نه یک تا دوتاست دیوانه تمام مردمِ شهر شماست دیوانه همه به روی هوا راه میروند اینجا پیاده، مست و ملنگ و…
برای مملکت قانون نوشتند
برای مملکت قانون نوشتند حروفش را به خط خون نوشتند ندانستم که این قانوننویسان به روی آب و آتش چون نوشتند؟ پسر جان، روزگار بد…
بار اقامت خویش مگذار در قبیله
بار اقامت خویش مگذار در قبیله تندی و خشمناكی است بسیار در قبیله تسلیم محض بودن، شرط بلوغ عقل است وقتی كه حكم رانَد سردار…
اینجا هنوز قصهی جنگ است زندهگی
اینجا هنوز قصهی جنگ است زندهگی رزمایش غزال و پلنگ است زندهگی چیزی شبیه طوق طلا؛ یا امیل گل آویخته به میل تفنگ است زندهگی…
ای غم! چو عنکبوت؛ چه خواهی ز جان من؟
ای غم! چو عنکبوت؛ چه خواهی ز جان من؟ زاین بیش تار خویش بر اندام من متن! یک روز تارومار کنم کارخانهی ـ نساجی تو…
آواره است آدم و آوارهتر زمین
آواره است آدم و آوارهتر زمین مرغابیان به برکه و صیاد در کمین اشباح مرده روی سرک راه میروند با گامهای کوچک و افکار سهمگین…
آن گل شکفت یا نه، به یادم نمانده است
آن گل شکفت یا نه، به یادم نمانده است از باغ جز نشانه به یادم نمانده است از بین یک هزار غزل شعر ماه و…
از عشق تو جا ماند فقط خاطرهیی
از عشق تو جا ماند فقط خاطرهیی معصومیت تو مثل آهو برهیی بازآی که این کلبه پر از ماه شود تنها تو به سمت آسمان،…
آتش بزن این بام و دری را که نداریم
آتش بزن این بام و دری را که نداریم بسپار به شمشیر سری را که نداریم شب، تیر شهابیم، سحر چشم عقابیم دادند به ما…
ما را به گور میبرد این روزگار بد
ما را به گور میبرد این روزگار بد غول هزارچشم مخوف درازقد باری ز روی شانهٔ ما کم نشد، اگر گفتیم صد هزار کرت…
غریبه است در این شهرِ بیوفا؛ عاشق
غریبه است در این شهرِ بیوفا؛ عاشق نیافت گمشدهاش را به هیچجا عاشق پس از غروب در این شهر جای امن کم است تو…
رفتیم آنقدر که دگر پا نمانده است
رفتیم آنقدر که دگر پا نمانده است مرزی گشوده نیست، دری وا نمانده است در لحظهٔ عبور، نگهبان مرز گفت: «برگرد یا بمیر دگر…
دستی بر آسمانم و دستی به روی دل
دستی بر آسمانم و دستی به روی دل من خسته از دلم، دلم اما ز من خجل عمری گذشت و وانشد از آسمان دری…
چقدر ببوسد این دل، لب سرخ برچهها را
چقدر ببوسد این دل، لب سرخ برچهها را و به شانههام زخم تبر و تبرچهها را ز مخنثان چه جویی هنر و وفا و…
به من آرید منِ گُمشده را
به من آرید منِ گُمشده را پارههای بدنِ گمشده را من که آوارهٔ هفتاقلیمام از که جویم وطن گمشده را هیچجا یافت نشد پالیدم…
این فصل، آه این فصل با ما دشمنی دارد
این فصل، آه این فصل با ما دشمنی دارد باران نم نم نیست جایش سنگ میبارد در جادههای شهر میجویم، نمییابم مردی که تابوت…
یکسو دل است و هیهی و آشوب دلبریست
یکسو دل است و هیهی و آشوب دلبریست یک سو هنوز همهمهی جنگ زرگریست ای عشق ای کرامت مطلق! مرو؛ بمان! بیتو جهان که هیچ،…
وقتی قبیله قبله شود مغز؛ مغز خر
وقتی قبیله قبله شود مغز؛ مغز خر دیوانه عقل کُل شود و دزد؛ راهبر هرسو هزار کله و «هر کله بِر خیال» کو آن سری…
هرجا پیالهییست برای شراب نیست
هرجا پیالهییست برای شراب نیست جغرافیای عشق فقط تختخواب نیست قندیل ماه و مهر به قشلاق روشن است در پشت کاخهای بلند، آفتاب نیست ساز…
نه خنده، نه گریه، نه هم آواز، نه پرواز
نه خنده، نه گریه، نه هم آواز، نه پرواز دلتنگ شدم پرچمات ای عشق! برافراز تا بِه شود احوال دلم میبرم او را از خانه…
میخواهمت، میجویمت در مستی و فرزانهگی
میخواهمت، میجویمت در مستی و فرزانهگی دنیا همین عشق است و بس، باقی همه دیوانهگی این شیشهها لبریز می؛ اما نه از انگور ما در…
من پیشِ تو، تو پیشِ من آ، درد دل کنیم
من پیشِ تو، تو پیشِ من آ، درد دل کنیم در چارباغ روضه بیا! درد دل کنیم من ماندم و تو ماندی و این خیل…
مجلس آماده شد اسباب طرب نیز ببر
مجلس آماده شد اسباب طرب نیز ببر هفت جام می مردافکن لبریز ببر شب شعر است و می و ماه، تو هم ساقی را با…
گه میکُشی به ناز و گهی زنده میکنی
گه میکُشی به ناز و گهی زنده میکنی قهر خداست این که تو با بنده میکنی فکر و حواس عاشق مفلس که جمع نیست دیگر…
کفتر بال بستهام در طلب رهاییام
کفتر بال بستهام در طلب رهاییام تیر خلاص را بزن! خسته از این جداییام باد کفن نمیشود، گور وطن نمیشود این چه جزیره است و…