ای خالق ترانهٔ من یک کمی بخند

ای خالق ترانهٔ من یک کمی بخند تندیس عاشقانهٔ من یک کمی بخند در جنگِ تن به تن، من و دنیا مقابلیم دستی بکش به…

ادامه مطلب

آن‌گونه كه شب‌، كافرِ مهتاب‌پرست است‌

آن‌گونه كه شب‌، كافرِ مهتاب‌پرست است‌ چشمانِ من آیینۀ خورشیدبه‌دست است‌ تقدیر به پیشانیِ سنگ‌ات نوشته‌ و آن‌سنگ به دستِ دو سه دیوانۀ مست است‌…

ادامه مطلب

اگر امروز لیلی بود، شاید داستان عشق خود را مختصر می‌کرد

اگر امروز لیلی بود، شاید داستان عشق خود را مختصر می‌کرد به جای زحمت محمل‌سواری دور دنیا با هواپیما سفر می‌کرد اگر امروز لیلی بود…

ادامه مطلب

از بعدِ فصل آمدن‌ها، فصل رفتن‌هاست

از بعدِ فصل آمدن‌ها، فصل رفتن‌هاست چیزی که می‌ماند همین شور شکفتن‌هاست دیوانهٔ تنها! چرا ماتم؟ چرا گریه؟ این‌جا خداهم با تمام هستی‌اش تنهاست باز…

ادامه مطلب

‍ نگفتمت تو شبیه گلی و خوش‌بویی

‍ نگفتمت تو شبیه گلی و خوش‌بویی که خود به صورت و معنا نکوتر از اویی چه فرق می‌کند این‌جاده است؛ یا جنگل تو در…

ادامه مطلب

‍ کنار هم به پشت میله صف بستند عابرها

‍ کنار هم به پشت میله صف بستند عابرها زیارت پر شد از شور و هیاهوی مجاورها مشخص نیست؛ اما هر نفر یک حاجتی دارد…

ادامه مطلب

‍ شاید بریده باشند با تیغ، نای ما را

‍ شاید بریده باشند با تیغ، نای ما را تا نشنود خدا هم جیغ و صدای ما را با سارقان بگویید: چیزی نمانده دیگر امشب…

ادامه مطلب

‍ دل است و نیست نشانی ز دل‌نوازی‌ها

‍ دل است و نیست نشانی ز دل‌نوازی‌ها نه در جماعت بدها، نه در نمازی‌ها به هیچ کشمکشی شاه؛ کیش و مات نشد پیاده کشته…

ادامه مطلب

‍ چه حُسن داده خدا «چشم‌خنجری»ها را

‍ چه حُسن داده خدا «چشم‌خنجری»ها را لطافت تن و آدابِ دل‌بری‌ها را چو کفتران سبک‌بال، بر نمی‌تابند نه گوشۀ قفس و نه سبک‌سری‌ها را…

ادامه مطلب

‍ پیری رسید و یک غم دیگر اضافه شد

‍ پیری رسید و یک غم دیگر اضافه شد قد خمیده را خمِ دیگر اضافه شد با هیٲت دو چشم تو در پایتخت دل یک…

ادامه مطلب

‍ با موج دریا می‌ستیزد قایقی در باد

‍ با موج دریا می‌ستیزد قایقی در باد دریا تماشا می‌کند ای داد ای بی‌داد تمساح‌ها از بوی خون دیوانه می‌گردند مهمیزگاه هر چه تمساح…

ادامه مطلب

‍ آماج تیرهاست بدن‌ها و بال‌ها

‍ آماج تیرهاست بدن‌ها و بال‌ها شیران گریختند ز شّر شغال‌ها ما باختیم، قصهٔ بازی تمام شد افسوس عمر گم‌شده و حیف سال‌ها پیغمبری نیامد…

ادامه مطلب

یک نهال صلح

یک نهال صلح دست تو یک نهال عشق دست من این زمین خسته و شکسته باز هم رفته رفته باغ می‌شود. ابر را بگو ببار…

ادامه مطلب

هوا هوای بهشت است و هرطرف جاری‌ست

هوا هوای بهشت است و هرطرف جاری‌ست به دشت و دهکده خورشید، گرم گُل‌کاری‌ست ز پشت پنجره هم می‌توان تماشا کرد چمن ز عطر ریاحین،…

ادامه مطلب

هر روز می‌بلعد زمین را بیش‌تر جنگل

هر روز می‌بلعد زمین را بیش‌تر جنگل در جاده‌ها سد کرده راه رهگذر، جنگل قانون جنگل را در این جا کس نمی‌فهمید قامت نمی‌افراشت هرسو…

ادامه مطلب

نه به خنده میل داری؛ نه به گریه می‌گذاری

نه به خنده میل داری؛ نه به گریه می‌گذاری تو کی‌ای؟ چی‌ای؟ ندانم ز چی ایلی و تباری به هوات کُشته‌ام من همه‌ی چراغ‌ها را…

ادامه مطلب

منم کویر و تو باران، بیا ببار ای اشک

منم کویر و تو باران، بیا ببار ای اشک بیا که سیر بگرییم در «مزار» ای اشک خوش آن نفس که ببینم چکیده می‌آیی ز…

ادامه مطلب

مست بسیار اند؛ آن سرخیل مستان را بیار

مست بسیار اند؛ آن سرخیل مستان را بیار خواب دریا را به هم زن؛ مرغ توفان را بیار اندکی تعجیل فرما این خموشی‌ها چرا؟ دل…

ادامه مطلب

لیلی ار مقبره می‌داشت زیارت می‌شد

لیلی ار مقبره می‌داشت زیارت می‌شد خاکِ مجنون چو زر سرخ، تجارت می‌شد زیستن، گاه ز تریاک وطن تلخ‌تر است کاشکی چارهٔ این رنج و…

ادامه مطلب

گر دلت خواست بیا؛ یا که نشد هیچ نیا

گر دلت خواست بیا؛ یا که نشد هیچ نیا جان من حوصله‌یی نیست دراین حال و هوا کلبه‌ام ساده و دور ازهمه تشریفات است چایک…

ادامه مطلب

کدام دل که در این سرزمین پریشان نیست

کدام دل که در این سرزمین پریشان نیست کدام چشم که بیننده است و گریان نیست به تیتر اول هر روزنامه این خبر است به…

ادامه مطلب

عشق، دین است و مذهب و «آن»م ‏

عشق، دین است و مذهب و «آن»م ‏ آتشی در فکنده در جانم نه کمونیست نه صلیب به‌دوش عاشقم، شاعرم، مسلمانم کافه‌های فرنگ مال شما…

ادامه مطلب

شوخ شیرینک من، پستهٔ خندانک من

شوخ شیرینک من، پستهٔ خندانک من شٙکٙر جان تو این چایک و این نانک من شب بلخ و شب کابل چقدر تاریک‌ست از پسِ ابر…

ادامه مطلب

زنده‌گی شعر و ترانه‌ست برای من و تو

زنده‌گی شعر و ترانه‌ست برای من و تو مثل یک آیینه خانه‌ست برای من و تو لحظه‌های غم و تنهایی و دلتنگ شدن عشق هم…

ادامه مطلب

رنج یاران ز هم‌دگر دوری‌ست

رنج یاران ز هم‌دگر دوری‌ست مرگ دنباله‌دار، مهجوری‌ست خنده بر لب، طناب دار به دوش این‌هم از طنزهای مجبوری‌ست زخم ناسور بال و پر بگشود…

ادامه مطلب

دویده‌ام دِه پایین و باغ بالا را

دویده‌ام دِه پایین و باغ بالا را تمام شهر، تمام پیاده‌روها را تو را نیافتم، انگار نیستی در شهر ز بس دویده‌ام از دست داده‌ام…

ادامه مطلب

دلم از این‌همه تکرار حسَن گشت ملول

دلم از این‌همه تکرار حسَن گشت ملول چقدر عیدمبارک، چقدر روزه قبول روزها مان همه عید است اگر بگذارند غم نان و غم جان و…

ادامه مطلب

درون سینه دل از من، ولی مسافر توست

درون سینه دل از من، ولی مسافر توست همین که بی‌تو نفس می‌کشد به خاطر توست ز عاشقانه‌های جوانی هنوز یادم هست «الهی زودبمیری» کلام…

ادامه مطلب

در جاده قدم زند کسی در باران

در جاده قدم زند کسی در باران تا تازه نماید نفسی در باران انگار که او الهۀ باران است یا مانده معلق مگسی در باران…

ادامه مطلب

خبر این است که در شهر هیاهو شده است

خبر این است که در شهر هیاهو شده است چشم‌ها زل زده انگار که جادو شده است خویشتن‌دارترین مرد در این شهر غریب خپ و…

ادامه مطلب

چه لذت است به نوروز یا حمل بی‌تو

چه لذت است به نوروز یا حمل بی‌تو که طعم زهر هلاهل دهد عسل بی‌تو به چارباغ سخی روز جنده‌بالا هم فقط جماعت خلق‌اند و…

ادامه مطلب

چرخی بزن به شیوهٔ نو انقلاب کن

چرخی بزن به شیوهٔ نو انقلاب کن با یک کرشمه میکده‌ها را خراب کن تا حکم عشق ساری و جاری شود به شهر یک شهریار…

ادامه مطلب

تو گل شدی، بهار شدی؛ من کلاغ زشت

تو گل شدی، بهار شدی؛ من کلاغ زشت این‌گونه بود کار خدا، کار سرنوشت شک نیست این که خالق ما خوش سلیقه است حتا اگر…

ادامه مطلب

‍تنها دل است و عشق که دارد هوای من

‍تنها دل است و عشق که دارد هوای من در کاینات گم شده رنگ صدای من من ناسپاس نیستم از هرچه داده‌ای گفتم هزار بار:…

ادامه مطلب

تا تو را دارم؛ ندارم هیچ در دنیا غمی

تا تو را دارم؛ ندارم هیچ در دنیا غمی دم غنیمت می‌شمارم در کنار هم‌دمی گاه باید زنده‌گی را ساده انگارید یار یعنی افتادی؟ بلی،…

ادامه مطلب

بیا و روسری ماه را کنار بزن

بیا و روسری ماه را کنار بزن کمی ز روشنی‌ات را به خلق جار بزن به بانک مرکزی عشق من هجوم آور هرآن‌چه هست ببر،…

ادامه مطلب

به ذوق دو تا چشم آهوی کابل

به ذوق دو تا چشم آهوی کابل پلنگم، دل آورده‌ام سوی کابل تو آن‌جا، من این‌جا؛ دگر طاقتم نیست دلم را ببر در هیاهوی کابل…

ادامه مطلب

به اناری چقدر خونِ جگر خورد درخت

به اناری چقدر خونِ جگر خورد درخت سیب تا چیده نشد سنگ به سر خورد درخت شیرهٔ جان خودش را به تو بخشید، ولی آخر…

ادامه مطلب

باهمه شوخ و شنگ؛ با ما چه؟

باهمه شوخ و شنگ؛ با ما چه؟ وعده از حد گذشت؛ حالا چه؟ بعد از این هرچه می‌شود؛ بشود کار امروز را به فردا چه؟…

ادامه مطلب

با خنده‌ات ما را شکست بیش‌تر دادی

با خنده‌ات ما را شکست بیش‌تر دادی مانند یک سیگار با کبریت در دادی ما پاره‌های دل به راهت ریختیم و تو… یک دسته گل…

ادامه مطلب

این سایه‌های لرزان در شهرِ پُر هیاهو

این سایه‌های لرزان در شهرِ پُر هیاهو ارواح بی‌قرار اند؛ یا غول‌های جادو شاید شبِ گذشته خون خواب دیده باشند چشمان سرخ دارند از جنسِ…

ادامه مطلب

ای خاک به گور آن فلان ابن فلان

ای خاک به گور آن فلان ابن فلان گر تاجر و فاجرست و گر فلسفه‌دان بگذر، به جهنم که فلانی دزد است ما را به…

ادامه مطلب

آن‌طرف‌تر پشت دریا بر بلند آسمان

آن‌طرف‌تر پشت دریا بر بلند آسمان ماه نخشب می‌خرامد دلکش و دامن‌کشان ماه نخشب در بخارا، ماه مولانا به بلخ ماه دیگر شهر حافظ، بانوی…

ادامه مطلب

آفاق زند خندهٔ مستانه به نوروز

آفاق زند خندهٔ مستانه به نوروز باد است گل آورده سرِ شانه به نوروز این خسته‌دلان‌اند که با فرق روان‌اند میخانه به میخانه به میخانه…

ادامه مطلب

از این‌جا تا شمالی گریه کردم

از این‌جا تا شمالی گریه کردم حوالی تا حوالی گریه کردم جسد را گورکن‌ها برده بودند کنار قبر خالی گریه کردم یحیا جواهری

ادامه مطلب

‍ نه خنده، نه گریه، نه هم آواز، نه پرواز

‍ نه خنده، نه گریه، نه هم آواز، نه پرواز دلتنگ شدم پرچم‌ات ای عشق! برافراز تا بِه شود احوال دلم می‌برم او را از…

ادامه مطلب

‍ کم‌کم هوای زمزمه از دست می‌رود

‍ کم‌کم هوای زمزمه از دست می‌رود آن لذت مکالمه از دست می‌رود بی‌عشق، این عصارهٔ اکسیژن حیات دار و ندار ما همه از دست…

ادامه مطلب

‍ شام‌ات شب بغداد و رُخت صبح دمشق است

‍ شام‌ات شب بغداد و رُخت صبح دمشق است از صلح بگو، صلح خط اول عشق است از جنگ تو رسوا شده این ملک به…

ادامه مطلب

‍ دل را به آب دیدۀ مجنون سرشته‌ام

‍ دل را به آب دیدۀ مجنون سرشته‌ام این‌جا به جز درخت محبت نکِشته‌ام تو دانی و خدای همه عاشقان که ها… عشق است حرف…

ادامه مطلب

‍ چه لذت است به نوروز یا حمل بی‌تو

‍ چه لذت است به نوروز یا حمل بی‌تو که طعم زهر هلاهل دهد عسل بی‌تو به چارباغ سخی روز جنده‌بالا هم فقط جماعت خلق‌اند…

ادامه مطلب