یحیا جواهری
ای خالق ترانهٔ من یک کمی بخند
ای خالق ترانهٔ من یک کمی بخند تندیس عاشقانهٔ من یک کمی بخند در جنگِ تن به تن، من و دنیا مقابلیم دستی بکش به…
آنگونه كه شب، كافرِ مهتابپرست است
آنگونه كه شب، كافرِ مهتابپرست است چشمانِ من آیینۀ خورشیدبهدست است تقدیر به پیشانیِ سنگات نوشته و آنسنگ به دستِ دو سه دیوانۀ مست است…
اگر امروز لیلی بود، شاید داستان عشق خود را مختصر میکرد
اگر امروز لیلی بود، شاید داستان عشق خود را مختصر میکرد به جای زحمت محملسواری دور دنیا با هواپیما سفر میکرد اگر امروز لیلی بود…
از بعدِ فصل آمدنها، فصل رفتنهاست
از بعدِ فصل آمدنها، فصل رفتنهاست چیزی که میماند همین شور شکفتنهاست دیوانهٔ تنها! چرا ماتم؟ چرا گریه؟ اینجا خداهم با تمام هستیاش تنهاست باز…
نگفتمت تو شبیه گلی و خوشبویی
نگفتمت تو شبیه گلی و خوشبویی که خود به صورت و معنا نکوتر از اویی چه فرق میکند اینجاده است؛ یا جنگل تو در…
کنار هم به پشت میله صف بستند عابرها
کنار هم به پشت میله صف بستند عابرها زیارت پر شد از شور و هیاهوی مجاورها مشخص نیست؛ اما هر نفر یک حاجتی دارد…
شاید بریده باشند با تیغ، نای ما را
شاید بریده باشند با تیغ، نای ما را تا نشنود خدا هم جیغ و صدای ما را با سارقان بگویید: چیزی نمانده دیگر امشب…
دل است و نیست نشانی ز دلنوازیها
دل است و نیست نشانی ز دلنوازیها نه در جماعت بدها، نه در نمازیها به هیچ کشمکشی شاه؛ کیش و مات نشد پیاده کشته…
چه حُسن داده خدا «چشمخنجری»ها را
چه حُسن داده خدا «چشمخنجری»ها را لطافت تن و آدابِ دلبریها را چو کفتران سبکبال، بر نمیتابند نه گوشۀ قفس و نه سبکسریها را…
پیری رسید و یک غم دیگر اضافه شد
پیری رسید و یک غم دیگر اضافه شد قد خمیده را خمِ دیگر اضافه شد با هیٲت دو چشم تو در پایتخت دل یک…
با موج دریا میستیزد قایقی در باد
با موج دریا میستیزد قایقی در باد دریا تماشا میکند ای داد ای بیداد تمساحها از بوی خون دیوانه میگردند مهمیزگاه هر چه تمساح…
آماج تیرهاست بدنها و بالها
آماج تیرهاست بدنها و بالها شیران گریختند ز شّر شغالها ما باختیم، قصهٔ بازی تمام شد افسوس عمر گمشده و حیف سالها پیغمبری نیامد…
یک نهال صلح
یک نهال صلح دست تو یک نهال عشق دست من این زمین خسته و شکسته باز هم رفته رفته باغ میشود. ابر را بگو ببار…
هوا هوای بهشت است و هرطرف جاریست
هوا هوای بهشت است و هرطرف جاریست به دشت و دهکده خورشید، گرم گُلکاریست ز پشت پنجره هم میتوان تماشا کرد چمن ز عطر ریاحین،…
هر روز میبلعد زمین را بیشتر جنگل
هر روز میبلعد زمین را بیشتر جنگل در جادهها سد کرده راه رهگذر، جنگل قانون جنگل را در این جا کس نمیفهمید قامت نمیافراشت هرسو…
نه به خنده میل داری؛ نه به گریه میگذاری
نه به خنده میل داری؛ نه به گریه میگذاری تو کیای؟ چیای؟ ندانم ز چی ایلی و تباری به هوات کُشتهام من همهی چراغها را…
منم کویر و تو باران، بیا ببار ای اشک
منم کویر و تو باران، بیا ببار ای اشک بیا که سیر بگرییم در «مزار» ای اشک خوش آن نفس که ببینم چکیده میآیی ز…
مست بسیار اند؛ آن سرخیل مستان را بیار
مست بسیار اند؛ آن سرخیل مستان را بیار خواب دریا را به هم زن؛ مرغ توفان را بیار اندکی تعجیل فرما این خموشیها چرا؟ دل…
لیلی ار مقبره میداشت زیارت میشد
لیلی ار مقبره میداشت زیارت میشد خاکِ مجنون چو زر سرخ، تجارت میشد زیستن، گاه ز تریاک وطن تلختر است کاشکی چارهٔ این رنج و…
گر دلت خواست بیا؛ یا که نشد هیچ نیا
گر دلت خواست بیا؛ یا که نشد هیچ نیا جان من حوصلهیی نیست دراین حال و هوا کلبهام ساده و دور ازهمه تشریفات است چایک…
کدام دل که در این سرزمین پریشان نیست
کدام دل که در این سرزمین پریشان نیست کدام چشم که بیننده است و گریان نیست به تیتر اول هر روزنامه این خبر است به…
عشق، دین است و مذهب و «آن»م
عشق، دین است و مذهب و «آن»م آتشی در فکنده در جانم نه کمونیست نه صلیب بهدوش عاشقم، شاعرم، مسلمانم کافههای فرنگ مال شما…
شوخ شیرینک من، پستهٔ خندانک من
شوخ شیرینک من، پستهٔ خندانک من شٙکٙر جان تو این چایک و این نانک من شب بلخ و شب کابل چقدر تاریکست از پسِ ابر…
زندهگی شعر و ترانهست برای من و تو
زندهگی شعر و ترانهست برای من و تو مثل یک آیینه خانهست برای من و تو لحظههای غم و تنهایی و دلتنگ شدن عشق هم…
رنج یاران ز همدگر دوریست
رنج یاران ز همدگر دوریست مرگ دنبالهدار، مهجوریست خنده بر لب، طناب دار به دوش اینهم از طنزهای مجبوریست زخم ناسور بال و پر بگشود…
دویدهام دِه پایین و باغ بالا را
دویدهام دِه پایین و باغ بالا را تمام شهر، تمام پیادهروها را تو را نیافتم، انگار نیستی در شهر ز بس دویدهام از دست دادهام…
دلم از اینهمه تکرار حسَن گشت ملول
دلم از اینهمه تکرار حسَن گشت ملول چقدر عیدمبارک، چقدر روزه قبول روزها مان همه عید است اگر بگذارند غم نان و غم جان و…
درون سینه دل از من، ولی مسافر توست
درون سینه دل از من، ولی مسافر توست همین که بیتو نفس میکشد به خاطر توست ز عاشقانههای جوانی هنوز یادم هست «الهی زودبمیری» کلام…
در جاده قدم زند کسی در باران
در جاده قدم زند کسی در باران تا تازه نماید نفسی در باران انگار که او الهۀ باران است یا مانده معلق مگسی در باران…
خبر این است که در شهر هیاهو شده است
خبر این است که در شهر هیاهو شده است چشمها زل زده انگار که جادو شده است خویشتندارترین مرد در این شهر غریب خپ و…
چه لذت است به نوروز یا حمل بیتو
چه لذت است به نوروز یا حمل بیتو که طعم زهر هلاهل دهد عسل بیتو به چارباغ سخی روز جندهبالا هم فقط جماعت خلقاند و…
چرخی بزن به شیوهٔ نو انقلاب کن
چرخی بزن به شیوهٔ نو انقلاب کن با یک کرشمه میکدهها را خراب کن تا حکم عشق ساری و جاری شود به شهر یک شهریار…
تو گل شدی، بهار شدی؛ من کلاغ زشت
تو گل شدی، بهار شدی؛ من کلاغ زشت اینگونه بود کار خدا، کار سرنوشت شک نیست این که خالق ما خوش سلیقه است حتا اگر…
تنها دل است و عشق که دارد هوای من
تنها دل است و عشق که دارد هوای من در کاینات گم شده رنگ صدای من من ناسپاس نیستم از هرچه دادهای گفتم هزار بار:…
تا تو را دارم؛ ندارم هیچ در دنیا غمی
تا تو را دارم؛ ندارم هیچ در دنیا غمی دم غنیمت میشمارم در کنار همدمی گاه باید زندهگی را ساده انگارید یار یعنی افتادی؟ بلی،…
بیا و روسری ماه را کنار بزن
بیا و روسری ماه را کنار بزن کمی ز روشنیات را به خلق جار بزن به بانک مرکزی عشق من هجوم آور هرآنچه هست ببر،…
به ذوق دو تا چشم آهوی کابل
به ذوق دو تا چشم آهوی کابل پلنگم، دل آوردهام سوی کابل تو آنجا، من اینجا؛ دگر طاقتم نیست دلم را ببر در هیاهوی کابل…
به اناری چقدر خونِ جگر خورد درخت
به اناری چقدر خونِ جگر خورد درخت سیب تا چیده نشد سنگ به سر خورد درخت شیرهٔ جان خودش را به تو بخشید، ولی آخر…
باهمه شوخ و شنگ؛ با ما چه؟
باهمه شوخ و شنگ؛ با ما چه؟ وعده از حد گذشت؛ حالا چه؟ بعد از این هرچه میشود؛ بشود کار امروز را به فردا چه؟…
با خندهات ما را شکست بیشتر دادی
با خندهات ما را شکست بیشتر دادی مانند یک سیگار با کبریت در دادی ما پارههای دل به راهت ریختیم و تو… یک دسته گل…
این سایههای لرزان در شهرِ پُر هیاهو
این سایههای لرزان در شهرِ پُر هیاهو ارواح بیقرار اند؛ یا غولهای جادو شاید شبِ گذشته خون خواب دیده باشند چشمان سرخ دارند از جنسِ…
ای خاک به گور آن فلان ابن فلان
ای خاک به گور آن فلان ابن فلان گر تاجر و فاجرست و گر فلسفهدان بگذر، به جهنم که فلانی دزد است ما را به…
آنطرفتر پشت دریا بر بلند آسمان
آنطرفتر پشت دریا بر بلند آسمان ماه نخشب میخرامد دلکش و دامنکشان ماه نخشب در بخارا، ماه مولانا به بلخ ماه دیگر شهر حافظ، بانوی…
آفاق زند خندهٔ مستانه به نوروز
آفاق زند خندهٔ مستانه به نوروز باد است گل آورده سرِ شانه به نوروز این خستهدلاناند که با فرق رواناند میخانه به میخانه به میخانه…
از اینجا تا شمالی گریه کردم
از اینجا تا شمالی گریه کردم حوالی تا حوالی گریه کردم جسد را گورکنها برده بودند کنار قبر خالی گریه کردم یحیا جواهری
نه خنده، نه گریه، نه هم آواز، نه پرواز
نه خنده، نه گریه، نه هم آواز، نه پرواز دلتنگ شدم پرچمات ای عشق! برافراز تا بِه شود احوال دلم میبرم او را از…
کمکم هوای زمزمه از دست میرود
کمکم هوای زمزمه از دست میرود آن لذت مکالمه از دست میرود بیعشق، این عصارهٔ اکسیژن حیات دار و ندار ما همه از دست…
شامات شب بغداد و رُخت صبح دمشق است
شامات شب بغداد و رُخت صبح دمشق است از صلح بگو، صلح خط اول عشق است از جنگ تو رسوا شده این ملک به…
دل را به آب دیدۀ مجنون سرشتهام
دل را به آب دیدۀ مجنون سرشتهام اینجا به جز درخت محبت نکِشتهام تو دانی و خدای همه عاشقان که ها… عشق است حرف…
چه لذت است به نوروز یا حمل بیتو
چه لذت است به نوروز یا حمل بیتو که طعم زهر هلاهل دهد عسل بیتو به چارباغ سخی روز جندهبالا هم فقط جماعت خلقاند…