یحیا جواهری
یکسو دل است و هیهی و آشوب دلبریست
یکسو دل است و هیهی و آشوب دلبریست یک سو هنوز همهمهی جنگ زرگریست ای عشق ای کرامت مطلق! مرو؛ بمان! بیتو جهان که هیچ،…
وقتی قبیله قبله شود مغز؛ مغز خر
وقتی قبیله قبله شود مغز؛ مغز خر دیوانه عقل کُل شود و دزد؛ راهبر هرسو هزار کله و «هر کله بِر خیال» کو آن سری…
هرجا پیالهییست برای شراب نیست
هرجا پیالهییست برای شراب نیست جغرافیای عشق فقط تختخواب نیست قندیل ماه و مهر به قشلاق روشن است در پشت کاخهای بلند، آفتاب نیست ساز…
نه خنده، نه گریه، نه هم آواز، نه پرواز
نه خنده، نه گریه، نه هم آواز، نه پرواز دلتنگ شدم پرچمات ای عشق! برافراز تا بِه شود احوال دلم میبرم او را از خانه…
میخواهمت، میجویمت در مستی و فرزانهگی
میخواهمت، میجویمت در مستی و فرزانهگی دنیا همین عشق است و بس، باقی همه دیوانهگی این شیشهها لبریز می؛ اما نه از انگور ما در…
من پیشِ تو، تو پیشِ من آ، درد دل کنیم
من پیشِ تو، تو پیشِ من آ، درد دل کنیم در چارباغ روضه بیا! درد دل کنیم من ماندم و تو ماندی و این خیل…
مجلس آماده شد اسباب طرب نیز ببر
مجلس آماده شد اسباب طرب نیز ببر هفت جام می مردافکن لبریز ببر شب شعر است و می و ماه، تو هم ساقی را با…
گه میکُشی به ناز و گهی زنده میکنی
گه میکُشی به ناز و گهی زنده میکنی قهر خداست این که تو با بنده میکنی فکر و حواس عاشق مفلس که جمع نیست دیگر…
کفتر بال بستهام در طلب رهاییام
کفتر بال بستهام در طلب رهاییام تیر خلاص را بزن! خسته از این جداییام باد کفن نمیشود، گور وطن نمیشود این چه جزیره است و…
غم دارد و هزار رقم خنده میکند
غم دارد و هزار رقم خنده میکند دیوانه وقت شادی و غم خنده میکند دیوانه نیست؛ عقل کل روزگار ماست آنکس که جای «من چه…
طبل جنگ پُر صداست؛ جویِ خون روانه است
طبل جنگ پُر صداست؛ جویِ خون روانه است از کسی گلایه نیست؛ آخرِ زمانه است! در میان دودِ جنگ، شاعری نشسته است کار او سرودنِ…
شب بهیاد تو به چشمکزدن ماه خوشم
شب بهیاد تو به چشمکزدن ماه خوشم به گل نقرهیی پیرهن ماه خوشم لامپها گرچه قشنگاند؛ ولی خانهگیاند من به شولای جهانتاب تن ماه خوشم…
زمین سبز و هوا پرویزن گل
زمین سبز و هوا پرویزن گل عروس غنچه هم آبستن گل ز بوی گل، نشاطانگیز شد خاک قناری مست و گنجشکان طربناک به آب افکنده…
دیوانهٔ ما جُفت نشد، ماند به طاقی
دیوانهٔ ما جُفت نشد، ماند به طاقی دیوانهٔ این شهرِ پر از تهمتِ ناقی میگفت: یکی خواستهام از وطن خویش نه سوری و لبنانی، نه…
دنیا که عسلخانۀ مور و مگس است
دنیا که عسلخانۀ مور و مگس است دریای عمیق نیست، جوی چَلَس است * دل بسته مکن به کفش «مرزانوروز»! این کفش به پای هفتملیارد…
دگر مپرس ز احوال این دلآزرده
دگر مپرس ز احوال این دلآزرده که من به مهر تو دلدادهام؛ تو دلبرده مرا تو گرگ مپندار، این چه گرگ است؛ آه؟ نه جامهیی…
در کوچههای عشق، وفا را شناختم
در کوچههای عشق، وفا را شناختم مفهوم گنگ رابطهها را شناختم در روز بد، دعا چقدر بال میکشد در زیر خط فقر، خدا را شناختم…
در انزوای خویش فرو رفتهام چو مار
در انزوای خویش فرو رفتهام چو مار آگه نیام ز چله و شهریور و بهار بغضی نشسته روی دلم چون سگ سیاه گاهی سگ است…
چون تشنه که جام آب میخواهد و بس
چون تشنه که جام آب میخواهد و بس این مملکت انقلاب میخواهد و بس این خانه نه عکس شمع و نی رسم چراغ یک پنجره…
چقدر هاله و ابر است گِرد ماه به کابل
چقدر هاله و ابر است گِرد ماه به کابل مسافران همه ماندند بیپناه به کابل مگو که شهر مسافرکُش است، کاکه جوانش نداشت ناله که…
جوانک چرخ زد کاغذپرانش در هوا گم شد
جوانک چرخ زد کاغذپرانش در هوا گم شد تمام هستیاش انگار در آن ماجرا گم شد من او را میشناسم، او ز جمع «ردمرزیها»ست وطن…
تو آن گلی که به باغت کسی نمیآید
تو آن گلی که به باغت کسی نمیآید به روز بد به سراغت کسی نمیآید ز جمع ماهپرستان گلایه نیست؛ اگر به پای مردهچراغت کسی…
تب سرخ است و موجستان تاول بر لب كابل
تب سرخ است و موجستان تاول بر لب كابل كدامین كهكشان بلعیده ماه و كوكب كابل حكایت ناتمام و «شهرزاد قصهگو» در خواب بسی ناگفتهها…
بینفسهای تو ای عشق چه تنها بودم
بینفسهای تو ای عشق چه تنها بودم هرکجا دلهرهیی بود؛ من آنجا بودم چون درختی ز شبیخون عطش میمردم ناگهان چشم گشودم لب دریا بودم…
به من آرید منِ گُمشده را
به من آرید منِ گُمشده را پارههای بدنِ گمشده را من که آوارهٔ هفتاقلیمام از که جویم وطن گمشده را هیچجا یافت نشد پالیدم آن…
به جز من و تو که دارد هوای ما دونفر؟
به جز من و تو که دارد هوای ما دونفر؟ فقط تو ماندی و من، آشنای ما دونفر به پیش، درۀ مرگ است و سه…
بر طبل میکوبند و میرقصند خالیها
بر طبل میکوبند و میرقصند خالیها پایان تلخی دارد این آشفتهحالیها یا بیرقی آور به میدان؛ یا تماشا کن ننگ است بر آزادهگان این هرزهنالیها…
با موج دریا میستیزد قایقی در باد
با موج دریا میستیزد قایقی در باد دریا تماشا میکند ای داد ای بیداد تمساحها از بوی خون دیوانه میگردند مهمیزگاه هر چه تمساح است…
اینجا غریبه نیست، منم در پیادهرو
اینجا غریبه نیست، منم در پیادهرو بگذار! تا قدم بزنم در پیادهرو تنها نیام رفیق که هر روز با مناند کفش و کلاه و پیرهنم…
ای غم مرا رها کن تنها بگریم امشب
ای غم مرا رها کن تنها بگریم امشب حرف دگر ندارم جانم رسیده بر لب ای غم دَم و دُمات را بردار و بگذر از…
او شعر مینوشت دو سه بار گریه کرد
او شعر مینوشت دو سه بار گریه کرد در پشت میز خم شدو بسیار گریه کرد آیا چی مینوشت که کاغذ مچاله شد انگشتهاش تر…
آن شور و آن شراره برایم نمانده است
آن شور و آن شراره برایم نمانده است یک فرصت دوباره برایم نمانده است حس میکنم ز دست دل و بدشگونیاش در آسمان ستاره برایم…
از عشق بگویید که عشق است دل و جان
از عشق بگویید که عشق است دل و جان این کیست که پیغمبر دلهاست به قرآن او را بکشانید قبایل به قبایل زاین خانه به…
یک نهال صلح
یک نهال صلح دست تو یک نهال عشق دست من این زمین خسته و شکسته باز هم رفته رفته باغ میشود. ابر را بگو…
گنجشک در هوا چو گل یخ، فسرده است
گنجشک در هوا چو گل یخ، فسرده است چوپان پیر دهکده را گرگ خورده است با آخرین قطار در این ایستگاه سرد جای خودم…
عزیزمن! تو ندیدی کجاست خوشبختی؟
عزیزمن! تو ندیدی کجاست خوشبختی؟ گم است و گم شده، باد هواست خوشبختی نشان آدم خوشبخت را ندیدم من فدات شم چقدر کمنماست خوشبختی…
زیر پل هرچه جوان است جگرسوخته است
زیر پل هرچه جوان است جگرسوخته است خرمن هستی شان شکل دگر سوخته است نیمهٔ آخر یک شمع، جوانی معتاد دیدمش داغ به دل،…
در ایل و تبار من ـ آیا چه کسی مرده؟
در ایل و تبار من ـ آیا چه کسی مرده؟ که شادی و رقص اینجا با گریه گره خورده لبها همه خاموشاند، دلها همه…
جمعاند در وجودت شیرینی و ملاحت
جمعاند در وجودت شیرینی و ملاحت آیینه هم ندارد این مایه از صراحت اوقات تلخ ما را زاین تلختر چه خواهی؟ زشت است بر…
به شاخ کوه اگر چون عقاب بنشینی
به شاخ کوه اگر چون عقاب بنشینی و یا به دورترین جا پناه بگزینی پس از مکاشفههای دقیق میفهمی که غیر عشق ندارد زمانه…
اینروزها چو حاشیهٔ داغِ یک خبر
اینروزها چو حاشیهٔ داغِ یک خبر در شهر شایعهست که میآیی از سفر اینروزها به شوق پریدن بعید نیست گنجشکهای مرده برآرند بال و…
یوسف گمشدهات نام و نشان را چه کند
یوسف گمشدهات نام و نشان را چه کند سخن از عشق بگو زخم زبان را چه کند آنکه در سفره ندارد لب نانی تو بگو…
وقتی تکان میداد حجم شانههایش را
وقتی تکان میداد حجم شانههایش را میگفت با من آخرین افسانههایش را از حرف حرف بیکلامش خوب فهمیدم او دوست دارد غربت ویرانههایش را گفتم…
هر کجا بزم شراب است؛ تویی پا به رکاب
هر کجا بزم شراب است؛ تویی پا به رکاب نکند دستهگلی را بدهی باز به آب دل به هرجا فکنی؛ یا بکنی میلِ خودت هوس…
نه در وطن دل شاد و نه همدمی باشد
نه در وطن دل شاد و نه همدمی باشد طلوع صبح، پیامآور غمی باشد حکیم توس چنین گفت و من نمیگویم که روی سینهٔ سهراب،…
میخواهمت اگرچه تویی خواهش محال
میخواهمت اگرچه تویی خواهش محال هی میزند دلم به هوای تو بال بال لبریزم و پُرم چقدر بعدِ رفتنات گاهی پُر از شکست و زمانی…
من به میل خودم از خانه گریزان نشدم
من به میل خودم از خانه گریزان نشدم عشق فرمود بیا، رفتم و پنهان نشدم گفتم این مزرعه را آب دهم سبز کنم تکهیی ابر…
ماه را در ظلمات شب یلدا ببرید
ماه را در ظلمات شب یلدا ببرید دلِ سرگشتۀ ما را به تماشا ببرید شکرِ للله که مسجد پُر و میخانه تهیست پس مرا نیز…
گردشِ چشم تو دزدید نگاه همه را
گردشِ چشم تو دزدید نگاه همه را مثل دزدی که شبیخون زده راه همه را در پسِ پلک سیاه تو هوا توفانیست به کجا میبرد…
کسی که میگذرد کوچهگرد تنهاییست
کسی که میگذرد کوچهگرد تنهاییست یکی و یک نفر؛ اما دلش چو دریاییست به طنز یا که به جِد گفت در زمین خدا کسیکه عشق…