آمدن گرشاسب به جزیره هرنج

آمدن گرشاسب به جزیره هرنج جزیری پر از بیشها بود و غیش به بالا و پهنا دو صد میل بیش فروان درو شهر و بی…

ادامه مطلب

وصف بیابان و رزم گرشاسب با زنگی

وصف بیابان و رزم گرشاسب با زنگی بیابانی آمدش ناگاه پیش ز تابیدن مهر پهناش بیش چه دشتی که گر وی بود چرخ ماه درو…

ادامه مطلب

صفت حلالزاده و حرامزاده و دیگر شگفتی ها

صفت حلالزاده و حرامزاده و دیگر شگفتی ها کُهی دید دیگر ز سنگ سیاه برون کرده زین سو بر آن سوی راه کرا کس ندانستی…

ادامه مطلب

شگفتی جزیره ای که استرنگ داشت

شگفتی جزیره ای که استرنگ داشت سَرِ هفته ز آن جا گرفتند راه رسیدند زی خوش یکی جایگاه جزیری که هفتاد فرسنگ بیش پر از…

ادامه مطلب

رسیدن گرشاسب به یاری اثرط و شبیخون او

رسیدن گرشاسب به یاری اثرط و شبیخون او پس که چو خور ساز رفتن گرفت رخش اندک اندک نهفتن گرفت غو دیده بان از برِ…

ادامه مطلب

دیدن گرشاسب بر همن رومی را و پرسیدن ازو

دیدن گرشاسب بر همن رومی را و پرسیدن ازو سپهدار از آنجا بشد با گروه همی آب جست اندر آن گرد کوه چو آمد بیابان…

ادامه مطلب

در خاتمت کتاب

در خاتمت کتاب شد این داستان بزرگ اسپری به پیروزی و روز نیک اختری ز هجرت براوبر سپهری که گشت شده چارصد سال و پنجاه…

ادامه مطلب

جنگ گرشاسب با اژدها و شگفتی ماهی وال

جنگ گرشاسب با اژدها و شگفتی ماهی وال برفتند و آمد جزیری پدید که آن جا به جز اژدها کس ندید بدانسان بزرگ اژدها کز…

ادامه مطلب

پرسش دیگر از جان

پرسش دیگر از جان سپهدار گفتنش سر سرکشان که از جان مرا خوب دادی نشان ولیکن چو رفتنش را بود گاه کجا باشدش جای و…

ادامه مطلب

بازگشت گرشاسب از هند به ایران

بازگشت گرشاسب از هند به ایران سپهدار از آن پس برآراست کار شدن سوی ایران بَر شهریار برون رفت مهراج با او به هم همی…

ادامه مطلب

هنرها نمودن گرشاسب پیش ضحاک

هنرها نمودن گرشاسب پیش ضحاک تبیره زنان لشکر آراسته به دشت آمد و گرد شد خاسته سران سوی بازی گرفتند رای ببستند پیلان جنگی سرای…

ادامه مطلب

صفت جزیره دیگر

صفت جزیره دیگر جزیری بُد آن نیز با رنگ و بوی که عنبر بس افتد ز دریا بدوی ز دریا کجا عنبر افتد دگر بر…

ادامه مطلب

سپری شدن روزگار گرشاسب

سپری شدن روزگار گرشاسب از آن پس جهان پهلوان گاه چند همی زیست خرم دل و بی گزند چو بر هفتصدش شد سی و سه…

ادامه مطلب

رفتن گرشاسب با نریمان به توران

رفتن گرشاسب با نریمان به توران به فرخ ترین فال گیتی فروز سپه راند از آمل شه نیمروز سوی شیرخانه به شادی و کام که…

ادامه مطلب

در نکوهیدن جهان گوید

در نکوهیدن جهان گوید جهان ای شگفتی به مردم نکوست چو بینی همه درد مردم از وست یکی پنج روزه بهشتست زشت چه نازی به…

ادامه مطلب

داستان گرشاسب با شاه طنجه

داستان گرشاسب با شاه طنجه کنون از شه طنجه و پهلوان شنو کار کین جستن هر دوان بدان گه که از نزد ضحاک شاه سوی…

ادامه مطلب

جنگ شاه کابل با زابلیان وشکسته شدن اثرط

جنگ شاه کابل با زابلیان وشکسته شدن اثرط چوباز سپیده بزد پر باز از او زاغ شب شد گریزنده باز شه کابل آورد لشکر به…

ادامه مطلب

پذیره شدن شاه روم گرشاسب را

پذیره شدن شاه روم گرشاسب را سه منزل پذیره شدش با سپاه زد آذین دیبا و گنبد به راه بیاراست ایوان چو باغ ارم نثارش…

ادامه مطلب

آمدن گرشاسب به جزیره هدکیر

آمدن گرشاسب به جزیره هدکیر به دیگر جزیری رسیدند زود کجا نام آن جای هدکیر بود درو شهری آباد و شاهی بزرگ سپاهی فراوان دلیر…

ادامه مطلب

نکوهش مذهب دهریان

نکوهش مذهب دهریان دگر نیز دان کز گروهان دهر دوسانند کز دینشان نیست بهر گروهی به ایزدنگویند کس که تا مر جهان را شناسند بس…

ادامه مطلب

صفت جزیره اسکونه

صفت جزیره اسکونه وز آن جا به کوهی نهادند روی جزیری که اسکونه بُد نام اوی کُهی پر گل گونه گون دامنش ز نیشکر انبوه…

ادامه مطلب

سپری شدن روزگار اثرط

سپری شدن روزگار اثرط همان روزگار اثرط سرفراز به بیماری افتاد و درد و گداز چو سالش دو صد گشت و هشتاد و پنج سرآمد…

ادامه مطلب

رسیدن گرشاسب به میل سنگ

رسیدن گرشاسب به میل سنگ رسید از پس هفته ای شاد و کش به شهری دلارام و پدرام و خوش همه دشت او نوگل و…

ادامه مطلب

در نعت نبی علیه السلام

در نعت نبی علیه السلام ثنا باد بر جان پیغمبرش محّمد فرستاده و بهترش که بُد بر در دین یزدان کلید جهان یکسر از بهر…

ادامه مطلب

داستان قباد

داستان قباد گوی بد هنرمند نامش قباد از اهواز گردی فریدون نژاد همی گشت با چاکران گرد شهر که گیرد ز دیدار آن شهر بهر…

ادامه مطلب

جنگ دیگر گرشاسب با شاه طنجه

جنگ دیگر گرشاسب با شاه طنجه چو شاه حبش سوی خاور گریخت همه رخت و دینار و گوهر بریخت شه روم بنشست بر تخت عاج…

ادامه مطلب

پاسخ گرشاسب به نزد بهو

پاسخ گرشاسب به نزد بهو سپهبد ز خشم دل آشفت و گفت که هوش و خرد با بهو نیست جفت بگویش سخن پیش ازین در…

ادامه مطلب

آمدن گرشاسب به بتخانه ی سوبهار

آمدن گرشاسب به بتخانه ی سوبهار چو آمد به بتخانه ی سو بهار یکی خانه دید از خوشی پرنگار ز بر جزع و دیوار پاک…

ادامه مطلب

وفات گرشاسب و مویه بر او

وفات گرشاسب و مویه بر او از آن پس چو روز دهم بود خواست خورش آرزو کرد و بنشست راست بخورد اندکی وز خورش بازماند…

ادامه مطلب

قصه خاقان با برادرزاده

قصه خاقان با برادرزاده برادر بد آن شاه را سروری خنیده به مردی به هر کشوری پدرشان ز گیتی چو بربست رخت شدند این دو…

ادامه مطلب

زادن سام نریمان

زادن سام نریمان پسر زاد ماهی که از چرخ مهر ز خوبی بدو آرزو کرد مهر به دیدار گفتی پدر بود راست برین برگوا کس…

ادامه مطلب

رسیدن گرشاسب به قرطبه

رسیدن گرشاسب به قرطبه سوی قرطبه رفت از آن جای شاد یکی شهر خوش دید خرم نهاد به نزدیک او ژرف رودی روان که خوشیش…

ادامه مطلب

درختی که هفت گونه بارش بود

درختی که هفت گونه بارش بود به شهری رسیدند خرّم دگر پُرآرایش و زیب و خوبی و فر ز بیرونش بتخانه ای پر نگار براو…

ادامه مطلب

داستان قباد کاوه

داستان قباد کاوه چو شد پهلوان بسته ره را کمر قباد آن کجا کاوه بودش پدر به درگه چنین گفت پیش مهان که این شه…

ادامه مطلب

جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو

جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو سپهبد چو دید آن خروش سپاه سبک خواست خفتان و رومی کلاه به مهراج گفت از سپاه تو کس…

ادامه مطلب

پاسخ نامه گرشاسب از فریدون

پاسخ نامه گرشاسب از فریدون نبشت آن گهی پاسخش باز و گفت رسید آن سخن های با مهر جفت یکی نامه گویا چو فرخ سروش…

ادامه مطلب

آمدن فغفور به جنگ نریمان

آمدن فغفور به جنگ نریمان سوی لشکرش پهلوان رفت باز به پیکار فغفور بر کرد ساز وز آن سو سپه را چو فغفور شاه فرستاد…

ادامه مطلب

نامه ی اثرط به گرشاسب

نامه ی اثرط به گرشاسب یکی نامه نزدیک گرشاسب زود نبشت و نمود آن کجا رفته بود زکابل شه و لشکر آراستن ز نادادن باژ…

ادامه مطلب

صفت جریزه دیو مردمان

صفت جریزه دیو مردمان رسیدند نزدیک کوهی بلند که بود از بلندش بر مَه گزند بسی کان گوهر بدان کوهسار همان دیو مردم فزون از…

ادامه مطلب

رفتن نریمان به شهر فغنشور

رفتن نریمان به شهر فغنشور نریمان از آن پس چو یک مه نشست هر آنچ آمدش گنج خاقان به دست به سالار شهر کجا برشمرد…

ادامه مطلب

رزم گرشاسب با منهراس

رزم گرشاسب با منهراس گرفتند از آنجای راهِ دراز جزیری پدید آمد از دور باز یکی مرد پویان ز بالا به پست خروشان گلیمی فشانان…

ادامه مطلب

در مولود پهلوان گرشاسب گوید

در مولود پهلوان گرشاسب گوید چو بختش به هر کار منشور داد سپهرش یکی نامور پور داد بدان پورش آرام بفزود و کام گرانمایه را…

ادامه مطلب

داستان شاه روم و دخترش

داستان شاه روم و دخترش به روم اندرون بُد شهی نامجوی که در رومیه بود آرام اوی به شاهیش هر سوی گسترده نام به کامش…

ادامه مطلب

جنگ در شب ماهتاب

جنگ در شب ماهتاب شبی بد ز مهتاب چون روز پاک ز صد میل پیدا بلند از مغاک به هم نور و تاریکی آمیخته چو…

ادامه مطلب

پاسخ دادن بهو مهراج را

پاسخ دادن بهو مهراج را بهو گفت با بسته دشمن به پیش سخن گفتن آسان بود کم و بیش توان گفت بد با زبونان دلیر…

ادامه مطلب

آمدن ضحاک به مهمانی اثرط و دیدن گرشاسب را

آمدن ضحاک به مهمانی اثرط و دیدن گرشاسب را همان سال ضحاک کشورستان ز بابل بیامد به زابلستان به هندوستان خواست بردن سپاه که رفتی…

ادامه مطلب

نامه گرشاسب به شاه قیروان

نامه گرشاسب به شاه قیروان وز آن سو جهان پهلوان با سپاه بیآمد به یک منزلی کینه خواه به خیمه بپوشید روی زمین دبیر نویسنده…

ادامه مطلب

صفت بت معلق در هوا

صفت بت معلق در هوا هم از ره دگر شهری آمد به پیش درو نغز بتخانه ز اندازه بیش یکی بتکده در میان ساخته سر…

ادامه مطلب

ساختن شهر زرنج

ساختن شهر زرنج چو بگذشت ازین کار ماهی فره بیآمد به نزدیک آب زره ز اخترشناس و مهندس شمار به روم و به هند آن…

ادامه مطلب

رسیدن گرشاسب به جزیره قاقره

رسیدن گرشاسب به جزیره قاقره وز آنجای با لشکرش یکسره به یک هفته آمد برِ قاقره خبر زی جزیره شد اندر زمان بیآمد برون لشکر…

ادامه مطلب