پندنامه – عطار نیشابوری
در بیان چارچیز که از چار چیز دیگر تمام باشد
چارچیز از چار دیگر شد تمام چون شنیدی یاد میدار ای غلام دانش مرد از خرد گیرد کمال از عمل نیت همی یابد جمال دینت…
در بیان صفت اهل ایمان و در عمل خالص
هرکه باشد اهل ایمان ای عزیز پاک دارد چار چیز از چارچیز از حسد اول تو دل را پاک دار خویشتن را بعد از آن…
در بیان قناعت
با قناعت ساز دایم ای پسر گرچه هیچ از فقر نبود تلختر هر سحر برخیز و استغفار کن فرصتی اکنون که داری کار کن همنشین…
در صفت فقر و صبر
فقر خود را پیش کس پیدا مکن محنت امروز را فردا مکن مرترا آنکس که فردا جان دهد غم مخور آخر ترا یک نان دهد…
در بیان بی وفای جهان
در جهان دانی که گردد معتبر آنکه او را باک نبود از خطر کم کند با کس وفا این روزگار جور دار نیستاش با مهر…
در بیان چارچیز که از عطاهای خداست
چارچیز است از عطاهای کریم با تو گویم یادگیرش ای سلیم فرض حق اول بجای آوردنست والدین از خویش راضی کردنست حکم دیگر چیست با…
در بیان صبر
تا شوی در روزگار از صابران رو مکن از دیدن سختی گران روی خود گر ترش سازی از بلا خویش را از صابران مشمار هلا…
در بیان نیک بختی
شد دلیل نیک بختی چار چیز هرکه این چارش بود باشد عزیز اصل پاک آمد دلیل نیک بخت نیست بی اصل سزای تاج و تخت…
در صفت مجاهد نفس
نفس نتوان گشت الا با سه چیز چون بگویم یاد گیرش ای عزیز خنجر خاموشی و شمشیر جوع نیزهٔ تنهایی و ترک هجوع هرکه را…
در بیان انتباه از غفلت
از خدای خویشتن غافل مباش غافلانه در ره باطل مباش جای گریه است این جهان دروی مخند چشم عبرت برگشای و لب به بند همچو…
در بیان چارچیز که اندر خطر بود
چارچیزست ای برادر با خطر تا توانی باش ازینها بر حذر قربت سلطان و الفت با بدان رغبت دنیا و صحبت با زنان قرب سلطان…
در بیان صلۀ رحم و زیارت خویشاوندان
رو بپرسیدن بر خویشان خویش تا که گردد مدت عمر تو بیش هر که گرداند ز خویشاوند رو بی گمان نقصان پذیرد عمر او هر…
در بیان ورع
در ورع ثابت قدم باش ای پسر گر همی خواهی که گردی معتبر خانهٔ دین گردد آباد از ورع لیک میگیرد خرابی از طمع هر…
در صنعت رستگاری
هست بی شک رستگاری در سه چیز با تو گویم یادگیرش ای عزیز زان یکی ترسیدنست از ذوالجلال دوم آمد جستن قوت حلال سیومین رفتن…
در بیان آنکه حقیر داشتن نباید
چارچیز آمد بزرگ و معتبر مینماید خرد لیکن درنظر زان یکی خصمت و دیگر آتشست باز بیماری کزو دل ناخوشست چارمین دانش که آراید ترا…
در بیان چارچیز که چارچیز دیگر را میزاید
ای پسر هر کس که دارد چارچیز چار دیگر هم شود موجود نیز عاقبت رسوای آید از لجاج خشم را نکند پشیمانی علاج بیگمان از…
در بیان علامات شقی
هست ظاهر سه علامت در شقی میخورد دایم حرام از احمقی بیطهارت باشد و بی گاه خیز هم از اهل علم باشد درگریز ای پسر…
در چارچیز که کم بقا دارد
چارچیز ای خواجه کم دارد بقا گوش دار ای مومن نیکو لقا جور سلطان را بقا کمتر بود پس عتاب دوستان خوشتر بود دیگر آن…
در علامتهای اهل جنت
هر کرا باشد سه خصلت در سرشت باشد آن کس بی شک از اهل بهشت شکر در نعما و صبر اندر بلا میدهد آیینهٔ دل…
در بیان آن که از دو کس احتراز میباید کرد
ازدو کس پرهیز کن ای هوشیار تا نهبینی نکبتی در روزگار اول از دشمن که او استیزه روست انگهی از صحبت نادان دوست خویش را…
در بیان چارچیز که عمر را زیاد کند
میفزاید عمر مرد از چارچیز این نصیحت بشنو ای جان عزیز اول آوردن بگوش آواز خوش وانگهی دیدن جمال ماه وش سیوم آمد ایمنی بر…
در بیان علامتهای ابلهی
چارچیز آمد نشان ابلهی با تو گویم تا بیابی آگهی عیب خود را ابله نه بیند در جهان باشد اندر جستن عیب کسان تخم بخل…
در سیرت ملوک
چار خصلت ای برادر در جهان پادشاهان را همی دارد زیان پادشه چون در ملا خندان بود بی گمان در هیبتش نقصان بود باز صحبت…
در فضیلت ائمۀ دین
آن امامانی که کردند اجتهاد رحمت بر حق برروان جمله باد بوحنیفه بود امام با صفا آن سراج امتان مصطفا باد فضل حق قرین جان…
در بیان آنکه خواری آورد
چند خصلت آورد خواری بروی با تو گویم گر همی گویی بگوی اول آن باشد که مانند مگس مرد ناخوانده شود مهمان کس هر که…
در بیان چارچیز که صاحب عقل و دانش را ازینها دور باید بود
هر کرا عقلست ودانش ای عزیز دور باید بودنش از چارچیز کار خود با ناسزا نکند رها مردمی نکند بجای ناسزا عقل داری میل بدکاری…
در بیان علامتهای بخیل
سه علامت ظاهر آمد در بخیل با تو گویم یاد گیرش ای خلیل اولا از سایلان ترسان بود وز بلای جوع هم لرزان بود چون…
در صفت اخلاق ذمیمه
چارچیز دیگر ای نیکو سرشت هست از جمله خلایق نیک زشت زان چهار اول حسد کینی بود زان گذشتی عجب و خود بینی بود خشم…
در فواید صحبت صالحان و اجتناب اهل ظلم
همنشین صالحان باش ای پسر هم جدا از فاسقان باش ای پسر جانب ظالم مکن میل از عزیز ورکنی گردی از آن خیل ای عزیز…