هلال فرشیدورد
پیوسته دربهدر
پیوسته دربهدر پامال روزهای پریشانِ بیپدر جانبرزده به کوچه و پسکوچهی گمان از قلب صخرههای جهان سر کشیدهام پیچیده در زمان با روزگار مرده به…
ای روزهای سبز!
ای روزهای سبز! ای رفتهروزهای بلورین عمر من ای روزهای شاد ای لحظههای رفتهی رنگین کامگار ای رفتههای خوب ای یادهای مستِ جدامانده از عبور…
سرت سلامت، بخیرباشی، حقیقت غم، تو زندگانی
سرت سلامت، بخیرباشی، حقیقت غم، تو زندگانی اگر که باری، ز روی نرمی، نگفته باشی: نمیر ما را هلال فرشیدورد
گریبان ابتذال
گریبان ابتذال ای وانشستهگان فروخفته در سکوت! انجام چیست؟ جز اینکه از کرشمهی آغازهای پوچ آغاز میشود در شاید و نباید و باید عبور را…
فراخوان
فراخوان قراری بر نشاید بود بیابان در بیان راه باید زد ندارد روزنی آنسوتر از آن سوی بیسویی موازیهای ناموزون امواج حضور اینجا نه پیگرد…
وحشی
وحشی گلشنشکر بنفشهی شهدٱشیان شدی روشنشرف نشینِ شفاعتفشان شدی دوشیزهی شرارهی شمشیر هرچه شعر شیرازهی شکایت شیرین کشان شدی شه دختِ شعلهسارِ شکرخندِ شوخ چشم…
وارثان جم
وارثان جم هوشنگیان شاد مهبودیان پاک هیشوییان مهر سیندختهای عشق گردآفریدها سالارسارهای نریمانیانِ نام فرامانروافرازِ فریدونیان فر بهرامیانِ غرقهی تیغ تژاوها گیوانِ آبروی غریوان سرسکو…
آبروی عشق
آبروی عشق ای وعدهی بزرگ! ای عهد آتشین! ای رود رهنورد خروشان دلنشین! هنگامهگاهِ عرصهی پرواز هر نفس نقشینهی بلوغ چکاد سریر نور تکرارِ سقف…
بهار برگشت
بهار برگشت ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ اﻧﺘﻆﺎﺭ ﺭﺳﻴﺪﻧﺶ ﺗﺎ واپسین ﻟﺤﻆﻪهای ﺩﺷﻨﺎﻡ ﺗﺒﺮﺑﻪﺩﻭﺷﺎﻥ ﭘﺎﻳﻴﺰ در این سرود در این سرودِ سراسر دود ﻫﺰاﺭ ﻗﺮﻥ اﻧﺪﻭﻩ را…
شب
شب افسرده بود روز فانوس چشم شام بر آغوش تیره¬گی در انعکاس سرفهی مهتاب بلکه داشت غوغای یأس ترانهی ناقوس میسرود از بام نبضها آنسوی…
جنگ
جنگ تا شد بلند زنگِ نفس دنگ، دنگ، دنگ مردیم بار بار ولی رنگ، رنگ، رنگ جایِ غرورِ خام زمان جوش میزند در دیگ سرنوشت…
زندگی
زندگی جادوگرِ گمانزنِ زَنگیست زندگی گندابهگاهِ گنبدِ سنگیست زندگی گرگآشنا گذرگهی تنگِ تگرگ و مرگ پیرنگِ جلگههای شرنگیست زندگی هنگامهی گرایشِ گمگشتهگان گنس گردشگرِ سَتنگ…
ردستان
ردستان قراری از بلندیهای اندوه سر نمیپیچد نفسها خفته در گودال تاریکی سکوت حیرانتر از فریاد فضا یخبسته در یخچال بیدادی حیا فرسوده، همت مرده…
غزل صوتی
غزل صوتی ﻣﻦ ﺳﺎﺯ و ﺳﻮﺯ و ﺭاﺯ ﻭ ﻧﻴﺎﺯِ ﺯﻣﺎﻧﻪاﻡ ﺯﺧﻢِ زﺑﺎﻥِ ﺯﻣﺰﻣﻪی ﺗﺎﺯﻳﺎﻧﻪاﻡ ﺷﻮﺭ ﻭ ﺷﺮاﺭ، ﺷﺮﺷﺮ ﺷﻌﺮ ﻭ ﺷﺮاﺏ ﻭ ﺷﺮﻡ ﺷﻤﺎﻃﻪی…
مرزها
مرزها کاش آدم به بزرگیِ خودش پی ببرد های ای مردم دیر! من که در عرصهی این تنگ به تنگ آمدهام تشنهی خون زمانم چه…
معکوسِ سرنوشتِ سکون است زندگی
معکوسِ سرنوشتِ سکون است زندگی پروندهی قطورِ قرون است زندگی چون موجهای رودِ برآشفته در شتاب گاهی بلند و گاهی نگون است زندگی امروز را…