نجمه زارع
به یک پلک تو می بخشم تمام روزها و شبها را
به یک پلک تو می بخشم تمام روزها و شبها را که تسکین می دهد چشمت غم جانسوز تبها را بخوان! با لهجه ات حسّی…
نگاهی شیشه ای دارم به سنگ مردمک هاشان
نگاهی شیشه ای دارم به سنگ مردمک هاشان الفبای دلت معنای«نشکن!» را نمی فهمد! هزاران بار دیگر هم بگویی «دوستت دارم» کسی معنای این حرف…
قلبت که میزند، سر من درد میکند
قلبت که میزند، سر من درد میکند این روزها سراسرِ من درد میکند… قلبت که… نیمهی چپ من تیر میکشد تب کرده، نیم دیگر من…
ضعیف و لاغر و زرد و صدای خواب آور
ضعیف و لاغر و زرد و صدای خواب آور کنار بستر من قرصهای خواب آور لجن گرفته ام از این سرگذشت ویروسی از این تب،…
بعید نیست سرم را غزل به باد دهد
بعید نیست سرم را غزل به باد دهد و آبروی مرا در محل به باد دهد بعید نیست و بگذار هرچه می خواهد قبیله ام…
میخواستم رها شوم از عاشقانهها،
میخواستم رها شوم از عاشقانهها، دیدم که در نگاه تو حاصل نمیشود تا نیستی تمام غزلها معلقاند! این شعر مدتیست که کامل نمیشود… نجمه زارع
قلم کنار تو افتاده لیقه خشک شده
قلم کنار تو افتاده لیقه خشک شده حرف ع ش ق به خطِّ عتیقه خشک شده دوباره زخم تو گل کرده دوم ماه است زمان…